سیحون کوهسار
در این نوشته به بررسی ابعاد مختلف مدرسهسازی جهادی تحت کنترل گروه طالبان در خراسانافغانستان پرداخته شده و به اختصار پیامدهای اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک این روند توضیح داده شده است.
بر اساس آمار وزارت معارف گروه طالبان، بیش از ۲۱ هزار مرکز تعلیمات اسلامی شامل مدارس، دارالحفاظ، دارالعلوم و دارالایتام در سراسر خراسانافغانستان فعال هستند که حدود ۳.۷ میلیون نفر در آنها مشغول آموزش اند. بر اساس گفتههای منابع مختلف اکثریت دانشآموزان مدارس جهادی گروه طالبان را پسران زیر ۱۲ سال تشکیل میدهند.
این آمار ظاهرا نشان میدهد که گروه طالبان تمرکز قابل توجه بر ساختن مدرسه و مراکز آموزش دینی دارند، اما چنین رشدی از نظر کمی، در نگاه اول میتواند نشانهای مثبتی از گسترش فرصتهای آموزشی تلقی شود، ولی در بستر سیاسی و اجتماعی خراسانافغانستان، این تحولات حاوی پیامدهای پیچیده و چندلایهای است.
در جامعه سنتی خراسانافغانستان، مدارس دینی همواره از جایگاه بالایی برخوردار بودهاند و بسیاری از خانوادهها آموزش دینی را نهتنها یک امر مذهبی، بلکه راهی برای تضمین آینده فرزندان خود میدانند. از این منظر، افزایش تعداد این مراکز میتواند بهعنوان در ظاهر پاسخ به تقاضای اجتماعی و فرهنگی جامعه خراسانافغانستان تفسیر شود.
اما نگاهی عمیقتر به این موضوع نشان میدهد که گسترش مدرسههای دینی زیر عنوان مدارس جهادی پاسخ به نیازهای جامعه نیست، بلکه بخشی از پروژه بزرگتر ایدئولوژیک و سیاسی گروه طالبان است که این گروه سعی میکنند تا با پوشش مدارس و جهاد دو شعایر دینی که طرفدار زیاد در جامعه خراسانافغانستان دارد، اهداف و ایدئولوژی خود را بازتولید کنند. اگر مدارس بخاطر فراگرفتن دانش دین در نظر گرفته شود، مدارس که در دوران جمهوریت با معیارهای ملی و بینالمللی ایجاد شد کافی بود، اما رویکرد گروه طالبان به آموزش متمایز است. این گروه با تأکید بر “مدارس جهادی”، در پی نهادینهکردن تفسیر خاصی از اسلام است که با ایدئولوژی افراطی و جزم اندیشانه آنان همسو باشد.
گروه طالبان با گسترش مدارس دینی ادعا میکنند که نهادهای آموزشی را توسعه دادهاند در حالیکه دو رفتار عملی آنها نسبت به ادعایشان در تناقض فاحش است:
یک، محدودیتهای شدید بر آموزش و تحصیل دختران.
دو، بیتوجهی به بازرسی و ساخت مکاتب. به گفتهی وزارت معارف گروه طالبان در دو سال گذشته ۹۷۲ مکتب و ۲۱هزار مدرسه زیر عنوان مدارس جهادی ساخته شدهاست که این نوع دیدگاه دوگانه نهتنها اوج مدرنیته ستیزی و ستیزه با دانش جدید را نشان میدهد، بلکه در بلندمدت میتواند تأثیرات مخربی بر توسعهی اجتماعی و اقتصادی خراسانافغانستان داشته باشد.
علاوه بر این، تغییرات در محتوای درسی که احتمالاً با حذف مواد علمی و انسانی به نفع دروس صرفاً دینی همراه است، میتواند منجر به شکلگیری نسلی شود که از دانش و مهارتهای لازم و مدرن محروم است.
از منظر سیاسی، به نظر میرسد که گروه طالبان از آموزش بهعنوان ابزاری برای تثبیت قدرت و مشروعیتبخشی به رژیم خود استفاده میکنند. با کنترل نظام آموزشی، آنان میتوانند ایدئولوژی خود را در میان جوانان نهادینه کنند و پایههای سلطه خود را مستحکمتر سازند. این استراتژی پیشتر نیز در دوره اول گروه طالبان در سالهای ۱۹۹۰ مشاهده شد، اما اکنون با برنامهریزی گستردهتر و منابع بیشتری همراه است. در واقع، مدارس دینی جدید نهتنها مراکز آموزشی، بلکه بهنوعی پایگاههای تربیت نیروهای وفادار به گروه طالبان هستند که در آینده میتوانند در ساختارهای سیاسی و امنیتی این گروه نقش ایفا کنند.
در عین حال، این سیاستهای آموزشی ممکن است در درازمدت به شکافهای اجتماعی دامن بزند. از یک سو، خانوادههای سنتی ممکن است از گسترش آموزش دینی استقبال کنند، اما از سوی دیگر، شهروندانی که خواهان آموزش مدرن و همهجانبه برای فرزندان خود هستند، بهتدریج از سیستم رسمی فاصله میگیرند. این امر میتواند به ایجاد یک سیستم آموزشی دوگانه منجر شود که در آن مراکز آموزشی خارج از کنترل و حیطه گروه طالبان به ارائه برنامههای آموزشی متنوعتر ادامه دهند، در حالی که مدارس دولتی تحت سیطره ایدئولوژی گروه طالبان باقی بمانند.
مدارس جهادی گروه طالبان در کوتاه مدت و دراز مدت پیامدهای مختلف ملی و بین المللی را در پی خواهد داشت که از آنجمله نسل آینده خراسانافغانستان را با تفکر افراطیت پسندی و ضدیت با پدیدههای مدرن تربیت میکند و آنها با توجه به ناپخته بودنشان شکار ایدئولوژی میشوند و سربازان بیمزد گروه تروریستی خواهند شد.
مدارس جهادی گروه طالبان در خراسانافغانستان، چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت، تأثیرات ویرانگری بر آینده این کشور و حتی منطقه خواهند گذاشت. این مدارس نه مراکز آموزش علم و دانش، بلکه کارخانههای تولید افراطگرایی هستند که نسل آینده را با تفکری خشک، متعصب و ضدمدرن پرورش میدهند. جوانانی که در این سیستم تربیت میشوند، بهجای آموختن مهارتهای لازم برای ساختن فردایی بهتر، تبدیل به سربازانی کور و بیاراده میشوند که تنها برای جنگ و ویرانسازی آماده میگردند.
در کوتاهمدت، این روند باعث تشدید بحران امنیتی در خراسانافغانستان و منطقه خواهد شد.
جوانانی که در این مدارس آموزش میبینند، بهسرعت جذب گروههای تندرو میشوند و به ابزاری برای گسترش خشونت تبدیل میگردند. این مسئله نهتنها ثبات داخلی خراسانافغانستان را تهدید میکند، بلکه امنیت کشورهای همسایه را نیز به خطر میاندازد