نویسنده: عزیز احمد حنیف
اسلام پیش از اینکه مجموعهای از احکام عملی باشد، یک بستر جامع و شامل عقیدتی است. تمام اعمال کوچک و بزرگ فردی و اجتماعی در بستر عقیده معنا و مفهوم پیدا میکند و عقیده یک انگیزهی درونفردی است. اگر شما نماز میخوانید، یا صدقه میدهید و یا صلهی رحم میکنید و یا در تعاملات اجتماعی تان صداقت میکنید، فراتر از مقتضای انسانیت، لازمهی دینداری شماست.
حالا اگر کسی نماز نمیخواند یا در تعاملات اجتماعیاش مشکلاتی دارد بدینمعناست که باورمندیاش نسبت به آن مسأله مشکل دارد. یکی از فلسفههای مشروعیت پنج وقت نماز در یک شبانه روز، نمازهای جمعه، عید و روزه ماه مبارک رمضان این است که عقیده، پویایی و زایایی خود را داشته باشد.
در واقع، عقیده برای اعمال انگیزه تولید میکند و اعمال، درخت باورمندی را بارور میسازد. در کل، پروسهی دینداری از ساحهی فردی آغاز میشود و با عبور از چارچوب خانواده مسیر اجتماعی را میپیماید. بهخاطر اینکه دین مسیر طبیعی عقیدتی خود را بپیماید و از جبر و اکراه بهدور نگه داشته شود، هیچ شخصی از آدرس دین صلاحیت تعیین تکلیف برای شخص دیگری را ندارد، برعکس، تمام افراد در برابر همدیگر مکلف بهامر بهمعروف و نهی از منکر و همچنان نصیحت بهنیکویی اند.
این بهخاطریست که درامور تکلیفی و حقوقی تفاوتی میان افراد نیست. وقتی دوفرد یا چند فرد از ناحیهی اهلیت حقوقی و تکلیف شرعی یکسان برخوردار باشند، منطق انسانی ایجاب نمیکند که یکی برای دیگری تعیین تکلیف نماید. البته همه با هم میتوانند قانون بسازند تا در برابر آن از حیثیت یکسان برخوردار باشند.
وقتی تمام افراد در برابر قانون ملزَم میشوند، این بهمعنای اکراه نیست. اکراه زمانیست که یک فرد، فرد دیگری را که از اهلیت حقوقی و تکلیف شرعی همسان برخوردار اند مجبور بهانجام کاری کند. با این طرز نگرش ما میتوانیم معنای «لا اِکراه فی الدین» را دریابیم.