✍مانی فرهمند
مقدمه
رویداد خونین سیدنی در ۱۴ دسامبر ۲۰۲۵، تنها یک حمله مسلحانه در حاشیهی جغرافیای جهان غرب نبود؛ این حادثه بهسرعت به آینهای بدل شد که در آن، بحرانهای عمیقتری چون افراطگرایی دینی، سیاستهای هویتی، استانداردهای دوگانهای رسانهای و شکنندگی همزیستی میان ادیان بازتاب یافت. در زمانی که جهان زیر فشار جنگها، تصاویر خشونتبار و روایتهای قطبیشده نفس میکشد، این حمله نهفقط جان انسانهای بیگناه را گرفت، بلکه پرسشهای دشواری را دربارهای نسبت دین با خشونت، مهاجرت با امنیت و اخلاق با سیاست پیش روی افکار عمومی گذاشت.
گره اصلی و کور چنین رویدادهای که در غرب یا جهان اول اتفاق میافتد، بی ارتباط با حکومت گروه طالبان نیست، این گروه حکومتی را ایجاد نمودند که اوج اسلام افراطی را به نمایش گذاشته اند؛ با توجه به این که گروه طالبان به سمتی در حرکت اند که چتری برای همه گروههای افراطی و رادیکال بوجود آید و کماکان با چنین سیاست حتی با پاکستان نیز بر سر تسلیم دهی اعضای تیتیپی به توافق دست نیافته اند.
آنچه در استرالیا رخ داد
در عصر یکشنبه، ۱۴ دسامبر، جشن مذهبی «حنوکا» در ساحل بوندیبیچ سیدنی هدف حملهی مسلحانه قرار گرفت. مهاجمان که از سوی پلیس استرالیا بهعنوان پدر و پسر معرفی شدند، با تیراندازی کور، صحنهای از هراس و آشوب آفریدند. دستکم ۱۵ تا ۱۶ نفر، از جمله کودکان، جان خود را از دست دادند و بیش از ۴۰ تن زخمی شدند. مقامات استرالیا این حمله را اقدامی تروریستی با انگیزه ضدیهودی اعلام کردند و آن را یکی از خونینترین تیراندازیهای تاریخ معاصر این کشور، از زمان واقعه پورت آرتور در ۱۹۹۶ به اینسو، دانستند. واکنش دولت استرالیا، همراه با محکومیت گستردهای رهبران جهانی، نشان داد که این حادثه فراتر از یک بحران محلی، واجد ابعاد نمادین و بینالمللی است.
این حمله، در بستری رخ داد که استرالیا، مانند بسیاری از جوامع غربی، طی سالهای اخیر شاهد افزایش محسوس حوادث ضدیهودی بودهاست. گزارشهای مدنی از ثبت بیش از ۱۶۵۰ مورد تهدید، تخریب و حمله علیه یهودیان تنها در یک سال حکایت دارد. چنین زمینهای نشان میدهد که خشونت سیدنی نه یک استثنا، بلکه نقطهای انفجار یک روند نگرانکننده است؛ روندی که از پیوند افراطگرایی، نفرت آنلاین و ناکارآمدی سیاستهای پیشگیرانه تغذیه میشود.
تبعات جهانی برای یهودیان و مسلمانان
در سطح جهانی، این رویداد بار دیگر احساس ناامنی را در میان جوامع یهودی تشدید کرد؛ جوامعی که پیشاپیش نیز زیر سایهای افزایش حملات ضدیهودی، بهویژه پس از تحولات خاورمیانه، زندگی میکنند. ترس از تبدیلشدن به هدف خشونت، فشار روانی و اجتماعی مضاعفی بر این جوامع تحمیل میکند و همزمان خطر آن وجود دارد که یهودیت، بهنادرست، با سیاستهای دولت اسرائیل یکی انگاشته شود؛ خطایی که هم به یهودیان آسیب میزند و هم به حقیقت.
در سوی دیگر، مسلمانان نیز از تبعات اینگونه حملات مصئون نیستند. تجربه سالهای گذشته نشان داده است که هرگاه عامل یا زمینهای اسلامی (حتی بهصورت ادعایی) به یک حمله نسبت داده میشود، موجی از اسلامهراسی، تعمیمگرایی و فشار اجتماعی علیه کل جوامع مسلمان شکل میگیرد. در چنین فضایی، مسلمانانِ عادی ناگهان از شهروند به «متهم بالقوه» تبدیل میشوند. این چرخهی خطرناک، نهتنها عدالت را قربانی میکند، بلکه بستر افراطگرایی متقابل را نیز تقویت میسازد.
قهرمانی یک مسلمان؛ شکستن روایتهای آماده در دل این تراژدی، کنشی رخ داد که روایتهای قالبی را به چالش کشید. احمد، مردی مهاجر، سوریتبار و مسلمان، ۴۳ ساله و صاحب یک مغازهای میوهفروشی در سیدنی، در لحظات بحرانی حمله، بیاعتنا به خطر جانی، به سوی یکی از مهاجمان رفت و موفق شد او را خلع سلاح کند. شهادت شاهدان عینی حاکی از آن است که اگر دخالت بهموقع او نبود، شمار قربانیان میتوانست بهمراتب بیشتر باشد. این اقدام، نه از سر نمایش و نه برای اثبات هویت دینی، بلکه واکنشی اخلاقی و انسانی در لحظه بحران بود.
قهرمانی احمد دقیقاً از همینجا معنا مییابد: او نه «نماینده اسلام» برای پاسخگویی به خشونت بود و نه «استثنا»ی عجیب؛ بلکه انسانی بود که مسئولیت اخلاقی را بر ترس ترجیح داد. بااینحال، چنین روایتهایی معمولاً در رسانههای جریان غالب عمر کوتاهی دارند، زیرا با منطق سادهساز و قطبیشده خبر، همخوان نیستند. «مسلمان خشونتگر» تیتر میشود، اما «مسلمان نجاتدهنده» نظم روایت را برهم میزند.
اعتدالگرایی اسلامی در برابر اسلام افراطی
در این که در دل اسلام واقعی و آنچه درون مایه انسانی و اخلاقی این دین بزرگ است انسان محوری و حق پنداری انسان در محراق توجه است، نمیتوان شک کرد. اعتدالگرایی، مدارای مذهبی، آزادی باورها و سایر شاخصهای انسانگرای برای نخستین بار توسط پیامبر اسلام وارد ادبیات سیاسی و جامعه انسانی شدهاست. بنابر این با زمینهساز شدن گسترش افراطیت چهره اسلام واقعی در جهان مدرن در پس باورهای افراطی قرار گرفت و ازین رو متاسفانه تصویری که از یک مسلمان واقعی به دست میدهد نه احمد الاحمد بازتاب پیدا میکند بلکه به جای آن نوید اکرمی و پدرش در کنار داعش توسط رسانههای بزرگ غربی بازتاب پیدا میکند.
بنابراین دری این میان: کنش احمد را میتوان تجسم عملی اسلام اعتدال دانست؛ اسلامی که در سنتهای کلاسیک و معاصر خود، بر حرمت جان انسان، مسئولیت فردی و تقدم اخلاق بر سیاست تأکید دارد. در این قرائت، ایمان هرگز مجوز کشتار نیست و خشونت سیاسی، هر نامی که بر خود بگذارد، بیرون از قلمرو دین قرار میگیرد. از همین منظر است که جنایت نوید اکرمی و پدرش هیچ پیوندی با اسلام ندارد، همانگونه که جنایات ارتش اسرائیل در غزه را نمیتوان به یهودیت بهعنوان یک دین نسبت داد.
در مقابل، آنچه در داعش و جریانهای همسنخ آن میبینیم، «اسلام مرگ» است؛ قرائتی که دین را از محتواهای اخلاقیاش تهی و به ابزار مشروعیتبخشی به خشونت بدل میکند. این جریانها نهتنها به اسلام، بلکه به مسلمانان نیز بیشترین آسیب را زدهاند. برجستهسازی اسلام اعتدال، بهویژه از طریق کنشهای واقعی و عینی مانند رفتار احمد، تنها راه مؤثر برای مقابله با این قرائتهای افراطی است.
نتیجهگیری
رویداد سیدنی بار دیگر جهان را در برابر یک انتخاب قرار داد: یا ادامهای مسیر تعمیم، نفرت و روایتهای سادهشده، یا حرکت بهسوی فهم پیچیدگیها و تقویت انسانیت. این حادثه نشان داد که خشونت، دین و قومیت نمیشناسد، اما پاسخ به خشونت میتواند عمیقاً اخلاقی و انسانی باشد. قهرمانی احمد یادآور آن است که اعتدالگرایی اسلامی نه در بیانیهها و شعارها، بلکه در نجات جان انسانها معنا مییابد. اگر چنین روایتهایی جدی گرفته شوند، شاید بتوان از دل تراژدیها، روزنهای برای همزیستی، عدالت و گفتوگوی واقعی میان ادیان گشود.













