نویسنده: مانی فرهمند
بخش سوم
۳. روایت امروزی مقاومت؛ اسلام، سرزمین و زبان
1. ۳. روایت چیست و چرا ضرورت دارد؟
روایت به معنای داستانسرایی نیست؛ بلکه طرحی است که به یک حرکت سیاسی، هویت، معنا و مشروعیت میبخشد. گروه طالبان روایت خود را در قالب «اسلام گروه طالبانی» عرضه کردهاند.
جمهوری اسلامی ایران روایت «امت و ولایت» را بهپیش میبرد. غرب روایت خود را در قالب «دموکراسی و حقوق بشر» سامان داده است.
اما جبهه مقاومت ملی تا هنوز کمتر توانسته است روایت خود را بهصورت روشن و فراگیر تعریف کند. حتی در حلقات نزدیک به رهبری، گاه روایت با تاکتیک سیاسی یا شعارهای روزمره اشتباه گرفته میشود. در واقع، روایت نقشه راه هویتی و فکری است که میتواند مبارزه را از سطح یک واکنش نظامی فراتر برده و آن را به یک پروژه تمدنی ارتقا دهد.
روایت، در حوزه سیاسی و اجتماعی، فراتر از ابزار توصیف یا تحلیل صرف است و بهعنوان یک ابزار استراتژیک برای شکلدهی به هویت، مشروعیت و بسیج اجتماعی عمل میکند. روایتهای جمعی میتوانند تجارب، اهداف و ارزشهای یک جنبش یا جریان سیاسی را سازماندهی و برای مخاطب قابل فهم کنند، همانگونه که مانفیستها یا اسناد بنیادین جنبشهای سیاسی انجام دادهاند.
۱. تقویت مشروعیت و اعتبار جنبش: روایت به جنبشها امکان میدهد تا تاریخچه، دلایل شکلگیری و اهداف خود را در قالب یک داستان منسجم و قابل قبول ارائه کنند. برای مثال، روایت یک جنبش ضد طالبان میتواند تجارب سرکوب، مقاومت و دفاع از حقوق مردم را برجسته کند و از این طریق، مشروعیت اخلاقی و سیاسی جنبش را تثبیت نماید.
۲. ایجاد هویت جمعی و انسجام داخلی: روایتهای موثر به اعضای جنبش کمک میکنند تا احساس تعلق، هویت مشترک و هدفمندی پیدا کنند. این هویت جمعی، نه تنها انگیزه عمل و پایداری در شرایط دشوار را افزایش میدهد، بلکه به مخاطبان بیرونی نیز امکان درک واضحی از ارزشها و خط مشی جنبش میدهد.
۳. مخاطبسازی و بسیج اجتماعی: روایت میتواند به عنوان ابزاری برای جلب حمایت عمومی، تأثیرگذاری بر افکار عمومی و تحریک همدلی عمل کند. با بازنمایی داستانهای واقعی و تجربیات زیسته، جنبشها میتوانند مخاطبان را به همکاری فعال، حمایت سیاسی یا مشارکت اجتماعی تشویق کنند.
۴. ایجاد چارچوب اخلاقی و استراتژیک: روایت، جنبشها را قادر میسازد تا ارزشها، اصول و پیامدهای اقدامات خود را به صورت شفاف و قابل دفاع ارائه کنند. این چارچوب، هم برای اعضای داخلی و هم برای جامعه بینالمللی، نوعی اعتبار اخلاقی و استراتژیک میسازد که نقش حیاتی در تحکیم موقعیت جنبش دارد.
۵. روایت بهعنوان ابزار مقابله با روایتهای رقیب: هر جنبش با روایت رقیب یا روایتهای حاکم مواجه است. روایت منسجم و معتبر، توان مقابله با تبلیغات و تحریفهای رقیب را فراهم میکند و فضایی برای ارائه دیدگاه مستقل و مشروع جنبش ایجاد میکند.
بنابر این روایتهای ریشهدار مقاومت، برخاسته از تجارب واقعی، مبارزات طولانی و سرسپردگی به ارزشهای جمعی هستند و نه تنها خاطره تاریخی را بازنمایی میکنند، بلکه قدرت ایجاد میکنند و به جنبش مشروعیت میبخشند. این نوع روایتها ویژگیهای زیر را دارند:
ریشه در تجربه زیسته و مقاومت مستمر: روایتهای قدرتمند، مستقیماً از تجربه افرادی که در میدان مبارزه حضور داشتهاند شکل میگیرند. این روایتها نه تقلید از دیگراناند و نه محصول یک دستگاه رسانهای؛ بلکه تجربه واقعی زندگی و مقاومت مردم را بازتاب میدهند و همین امر به آنها اصالت و اعتبار میبخشد.
ایجاد هویت و انسجام جمعی: روایت ریشهدار مقاومت، هویت جمعی ایجاد میکند و اعضای جنبش را حول هدف مشترک، ارزشهای دفاع از عدالت و آزادی و تجربههای تاریخی مشترک متحد میکند.
انسجام ناشی از این روایتها، قدرت عمل و پایداری جنبش را در برابر فشارها و تهدیدها افزایش میدهد.
قدرت مشروعیتبخش و نفوذ اجتماعی: چنین روایتی نه تنها اعضای داخلی را متقاعد و توانمند میسازد، بلکه به مخاطبان بیرونی و جامعه بینالمللی امکان درک مشروعیت و ارزشهای جنبش را میدهد.
این مشروعیت، هم اخلاقی و هم سیاسی است و به جنبش اجازه میدهد فضای قدرت و تأثیرگذاری اجتماعی ایجاد کند.
ابزار مقابله با روایتهای رقیب: مقاومتهای ریشهدار همواره با روایتهای تحریفشده یا رقیب مواجهاند. روایت واقعی و عمیق مقاومت، توان مقابله با تبلیغات و تحریفهای حریف را فراهم میآورد و فضایی برای ارائه دیدگاه مستقل و مشروع جنبش ایجاد میکند.
قدرت تولید انرژی و انگیزه: روایت ریشهدار مقاومت، از دل سختیها و قربانیها سر برمیآورد و احساس امید، عزت و انگیزه برای ادامه مبارزه را در اعضای جنبش و جامعه برمیانگیزد.
این قدرت ایجاد شده، موتور محرکهای برای ادامه مقاومت و تحقق اهداف جنبش است.
۲. ۳. اسلام معتدل؛ ستون نخست روایت مقاومت
دکتر قربان عباسی اندیشمند ایرانی معتقد است: پیشداوری و تعصب چنانچه مولانای شرق میگوید از خامی است؛ رکود ذهن است و همانطور که اوکتاویوپاز شاعر و اندیشمند آمریکای لاتین گفته است«عفونت ذهن» است. می توان گندی و بویناکی آن را در زبان فردی که دچار تعصب و خامی و عفونت ذهن است به خوبی دید.
زبانی مطلق، خود حق پندار، بسته و محدود زبانی که هیچ ارتباطی با افقهای باز ندارد. فروغ فرخزاد راست گفت که «در سرزمین قدکوتاهان معیارهای سنجش همواره بر مدار صفر درجه می چرخد».
نگاه تعصب آمیز و آمیخته به پیشداوری، نگاهی بسته و بدون افق است.
هیچ امکان گشایشی در این نگاه وجود ندارد. نگاهی خودحق پندار که جهان بیرون از خود را باطل میپندارد. خود حق است دیگری باطل خود حسین است دیگری شمر خود روز است و دیگری شب، خود سراپا روشنی است و دیگری و دیگران سر تا پا ظلمت و تباهی.
جهان او منقسم به دوبخش است. خودی و غیر خودی؛ هرآنچه خودی است درست است و قابل ستایش و هرآنچه متعلق به دیگری است نادرست و سزاوار سرزنش. این نگاه پیشداورانه و خود بر حق پندار باعث شده تا دین نه به عنوان یک راهکار رهایی بخش بلکه به عنوان یک متغییر مستقیم دین زدائی شده است.
طوری که عبدالبشیر فکرت استاد دانشگاه در مقالهای که از طریق سایت خراسان تایمز تحت عنوان خراسانافغانستان و بافت دینی در حال تغییر چنین آسیبشناسی نموده است:
بافت دینی در خراسانافغانستان در حال تغییر است و احیاناً ما در آیندهی نه چندان دور، شاهد شکلگیری حرکتهای دینی و اعتقادی تازهیی در این کشور خواهیم بود. این آمار که ۹۹،۹۹ درصد مردم ما مسلماناند، بر فرض صحت آن در گذشته، امروزه رو به تغییر است و یا عملاً تغییر کرده است. گزارشهایی وجود دارد دایر بر اینکه، هم اینک گروهایی در کشورهای مختلف اروپایی و از جمله آلمان به خداناباوری و الحاد فرا میخوانند و فکر خویش را چونان نظریاتی علمی در گوش مخاطبان کممایه میدمند. خداناباوری که در گذشته نوعی قباحتِ اخلاقی پنداشته میشد و لذا کتمان میگردید، اینک آرام آرام به مسالهیی علنی و در معرضِ دید تبدیل میشود.
این فکر مخرج مشترکی است که شماری از افراد را حول محور خود جمع کرده و به آنان هویتی نامریی، اما متفاوت بخشیده است. بخشی از این اقلیتِ شاذ چونان شبکهیی ایدئولوژیک عمل میکنند و هنگامیکه یکی از آنان مورد نقد و یا رد قرار گیرد، از چارسو به حمایت وی فرا میرسند و بعضاً با استفاده از حسابهای جعلی و مستعار به سازماندهی حملات سایبری علیه مخالفان فکری خویش دست مییازند؛ واکنشی که اغلب ماهیت مافیایی و ستیزهجویانهی آنان را برملا میکند و گمانهزنی در باب پروژه بودنِ چنان حرکتهایی را در ذهن برجسته میسازد.
اما اینجا خاطر نشان میشود برخلاف نگاه مملو از تعصب و برداشت قشری از اسلام که در قرائت گروه طالبان متحجر وجود دارد این است که اسلام معتدل، نخستین ضلع روایت مقاومت ملی است.
این مفهوم ریشه در اندیشه استاد شهید پروفیسور برهانالدین ربانی، آمر صاحب شهید احمدشاه مسعود و مجموعهای از روشنفکران اسلامی خراسانافغانستان دارد.
اسلام معتدل یعنی اسلامی که در آن ارزشهای دینی با آزادی، عدالت اجتماعی و همزیستی در یک جامعه متکثر سازگار میشود. احمدشاه مسعود بارها گفته بود که اسلام را باید بهگونهای فهمید که انسانها در سایه آن به عزت و آزادی برسند، نه به اسارت و تحقیر.
نمونههای عینی از اسلام معتدل در رفتار آمر شهید:
• برخورد انسانی با اسیران جنگی و منع انتقامگیریهای کور.
• ایجاد و پشتیبانی از مدارس و شفاخانهها در مناطق تحت کنترل مقاومت.
• احترام به زنان و نقش آنها در عرصههای اجتماعی، آموزشی و درمانی.
• پذیرش نیروهای قومی و مذهبی متنوع در صفوف مقاومت اول.
در مقاومت دوم به رهبری احمد مسعود نیز، اسلام معتدل همچنان محور است.
او بارها تأکید کرده است که مقاومت ملی نه برای برتری یک قوم یا گروه، بلکه برای دفاع از کرامت انسانی و آزادیهای مشروع مردم خراسانافغانستان است. این قرائت، نقطه مقابل «اسلام گروه طالبانی» است که بر تکفیر، حذف و یکدستسازی خشونتآمیز بنا شده است.
۳. ۳. خراسان؛ هویت فراگیر و فراتر از قومیت
دومین ضلع این مثلث، «خراسان» است. خراسان یک نام جغرافیایی ساده نیست، بلکه نماد یک حوزه تمدنی است که سدهها میزبان فرهنگ، دانش و همزیستی اقوام گوناگون بوده است. جا دارد تا در این بخش از کار ارزشمند دکتر جبرئیلی یاد آور شویم که مقالهای دارد تحت عنوان “تأملی برنام خراسان چونان هویت زنده” که از طریق سایت خراسان تایمز منتشر گردیده است او که به گونه مفصل پیرامون این امر توجه نموده است و در تقسیم بندی که از گرایشهای زنده روایت خراسان خواهی دارد به تقسیمات مهمی توجه داشته است از وی میخوانیم که: یکی از گرایش روشنفکری هویتطلب دینمدار از پیشینهای بلند برخوردار است و تا اندازهای زیادی نمایندگان این گرایش قلم زده اند.
این گرایش، بر بنیادهای زیرین فکری و نظری تکیه دارد:
1. از نظر تاریخی پیشا اسلامی، بر خرد و تفکر ایرانشهری تکیه دارد، خرد و تفکری که با حفظ تفکرات اسلامی، با شعر رودکی آغاز شد، با شاهنامهای فردوسی طوسی خراسانی در ادبیات حماسی روایت شد، با ادبیات عرفانی و حماسی و در اوج آن ادبیات حماسی عرفانی مولانا جلال الدین بلخی به خانه خانهای خراسانیان راه پیدا کرد و ژرفا و پهنا و بلندای آن جهانی شد و تا امروز به گونههای مختلف روایت شدن آن زنده و دوامدار است.
2. از نظر تاریخی اسلامی، بر دوران شکوهمند خراسانی اسلامی تکیه دارد، سلسلههای پارسیزبان طاهریان، صفاریان، سامانیان و غوریان اوج نوستالژی این گرایش را میسازد، زیرا که در این دورهها شهر، شهریار، شهروند، شعر، دانش، عرفان و فرهنگ، علم، دین و تمدن از آن پارسی زبانان یا خراسانیان بوده است. شدت غیریتسازی آنها در برابر سلسلههای ترکان خراسانی، مانند غزنویان، سلجوقیان، گورگانیان و … بسیار شدید نیست، زیرا که در این دورهها اگرچه شهریاری به دست فارسیزبانان نماند، اما شهر، شهروند، شعر، دانش، عرفان، علم، فرهنگ، دین و تمدن از آن آنها بود. همچنان غیریتسازی بسیار شدید در برابر سلسله پشتونی ابدالی نیز ندارند، زیرا او خود خراسانی بود و خود را شاه خراسان میخواند، و همچون دوران ترکان شهریاری به دست پارسی زبانها نماند، اما شهر، شهروند، شعر، دانش، عرفان و فرهنگ، دین و تمدن از آن آنها بود.
3. از نظر کلامی تأکید بر بازسازی و نوسازی مکتب ماتریدی حنفی دارد، مکتبی که بر هماهنگی نقلانیت و عقلانیت و اعتدال تکیه دارد؛ زیرا این مکتب نسخهای کلامی تمدن خراسانی اسلامی را تشکیل میدهد، طرفه آنکه این مکتب در جغرافیای خراسان به دنیا آمده و در این جغرافیا بزرگ شده و گسترش یافته است، هنوز نیز در جغرافیای خراسان زنده است و به حیات خود ادامه میدهد.
4. از نظر فقهی و حقوقی، تأکید بر بازسازی و نوسازی مکتب فقهی حنفی، یا مکتب فقیهان خردورز دارد؛ زیرا این مکتب به دست یک فقیه خراسانی بنیادگذاری شده، در نخستین سالهای تأسیس به خراسان ره یافته و گسترش یافته است. اکثر خراسانیها بر این مکتب زندگی فقهی و دینی خود را بنا کردهاند. این مکتب محور اصلی تمدن خراسانی اسلامی را میسازد.
5. از نظر ادبی و عرفانی، تأکید بر بازسازی میراث کلان ادبی عرفانی خراسان بزرگ، از حنظله بادغیسی، رودکی ، فردوسی، سنایی، عطار نیشاپوری، حافظ و سعدی، مولانا جلال الدین بلخی، و سر انجام تا اقبال لاهوری و خلیل الله خلیلی دارد.
6. از نظر جنبشهای فکری، بر جنبشهای فکری خراسانی اسلامی تأکید میکند و از آن میان جنبشهای مانند شعوبیان، ابومسلمیان و سربداران، جنبش استقلال خواهی جنگهای اول تا سوم خراسانافغانستانیان در برابر انگلیس، جنبش جهاد خراسانافغانستان در برابر شوروی، مقاومت در برابر گروه طالبان و … را بر میکشد.
7. از نظر تاریخ معاصر اسلامی، از جنبش استقلالطلبی خراسانافغانستان، آغاز میگردد و از اسطورهها و قهرمانانی مانند میرمسجدی خان کوهستانی، میربچه خان کوهدامنی، امیر حبیبالله کلکانی، خلیلالله خلیلی، استادبرهانالدین ربانی و شهید احمدشاه مسعود قهرمان و یاران قهرمان و همسنگران او به شکل گسترده الگو بر میکشد.
8. از نظر تمدنی، تأکید بر بازخوانی ابرتمدن اسلامی دارد و تمدن اسلامی را دارای گسترههای عربی اسلامی، افریقایی اسلامی، هندوستانی اسلامی، مالی اسلامی، ترکی اسلامی و ایرانی اسلامی و غیره میداند. در این میان به دو زیرگسترهای تمدن ایرانی اسلامی یعنی پارسی اسلامی با محوریت مذهب جعفری و تمدن خراسانی اسلامی با محوریت مذهب حنفی تکیه دارد و با این فکر از بازخوانی و بازسازی تمدن خراسانی اسلامی، در پی ارایهای تمدن نوین خراسانی اسلامی از رهگذر گفتوگو با گسترههای درون تمدنی اسلامی و بیرون تمدنی اسلامی یعنی تمدن غرب انسانی و مقاومت در برابر غرب استعماری و تمدنهای دیگر مانند کنفوسیوسی و اسلاوی و … میباشد.
9. از نظر هویتی، به هویت و خودآگاهی ملی خراسانی میاندیشد تا هویت و خودآگاهی ملی افغانی. هویت و خودآگاهی ملی خراسانی بر این مبنا استوار است که مذاهب، نژادها، اقوام و قبایل گوناگون شهروند خراسانافغانستان، پیش از پیوست شدن به ایستگاهی به نام خراسانافغانستان، هر کدام از سفر در مسیر تاریخی، فرهنگی و تمدنی ویژهای خویش آمدهاند، حافظهای تاریخی، مفاخر تاریخی، فرهنگ و سبک زندگی آنان، هر کدام نیاز به بازخوانی و روایت کردن دارد، اجازه داده شود تا در فضای چند فرهنگی به روایت آمدن این مسافران بومی به ایستگاه خراسانافغانستان، گوش داده شود، به خودآگاهی، بیان خواستهها و انسجام آنها در فضای سیاسی، حقوقی و فرهنگی، تمدنی و هویتی کشور، بستر آماده شود.
10. از نظر سبک زندگی، به سبک زندگی دیندار و دینمدار، در برابر سبک زندگی دین گریز و دینستیز، معتقد است، به این عقیده است که متدین بودن با متمدن بودن منافات ندارد. میتوان در دنیای مدرن متدین متمدن زیست.
بهعنوان یک هویت ملی، خراسان ظرفیت دارد تا همه ساکنین سرزمین را دربرگیرد؛ تاجیک، هزاره، پشتون، ازبک و دیگران. این نام ریشه در حافظه تاریخی مردم دارد و میتواند جایگزین مناسبی برای روایتهای تنگنظرانه قومی باشد.
در مقاومت اول، آمر صاحب شهید با تکیه بر همین تاریخ، تلاش میکرد وحدت ملی را تقویت کند.
او بارها گفته بود که خراسانافغانستان تنها با پذیرش همه اقوام و فرهنگها میتواند دوام بیاورد. در مقاومت دوم، احمد مسعود میتواند با احیای مفهوم «خراسان»، روایت را از سطح یک حرکت منطقهای یا قومی فراتر برده و به یک هویت ملی مشترک ارتقا دهد.
اگر این ضلع نادیده گرفته شود، روایت مقاومت در خطر آن است که به حرکت قومی تقلیل یابد؛ اما با خراسان، روایت به بستری برای همزیستی و مشارکت همه مردم تبدیل میشود.