خراسانافغانستان و منطقه بار دیگر در تب و تاب حضور و تصمیمهای آمریکا قرار گرفته است.
هیاهوی تازهای که با بازگشت احتمالی ترامپ به قدرت و زمزمههای استفاده دوباره از پایگاه بگرام شکل گرفته، بخشی را امیدوار به تغییر و بخشی دیگر را نگران کرده است.
هنوز روشن نیست چه سرنوشتی در انتظار خراسانافغانستان است، اما پرسشهای کلیدی که امروز در اتاقهای تحلیل و محافل سیاسی مطرح میشوند، چنیناند:
۱. آیا آمریکاییها واقعاً بگرام را میخواهند؟ ۲. آیا گروه طالبان قادر به حفظ خراسانافغانستان خواهند بود و در صورت توان، با چه پشتوانهی منطقهای یا فرامنطقهای؟ ۳. آیا گروه طالبان حاضر خواهند شد حتی از یک وجب خاک خراسانافغانستان بگذرند؟ ۴. در صورت بروز درگیری، آیا روسیه، چین و ایران از گروه طالبان حمایت خواهند کرد؟ این پرسشها، ترازوی سیاست جاری را در خراسانافغانستان سنگین کردهاند و هر پاسخ احتمالی به آنها، لایههای تازهای از واقعیت را آشکار میسازد.
۱. آیا آمریکاییها واقعاً بگرام را میخواهند؟ در سطح بیانی و سیاسی، پاسخ مثبت است؛ ترامپ در سخنان خود خواستار «بازپسگیری» بگرام شد و از اهمیت راهبردی آن در نزدیکی چین و برای مهار تهدیدات تروریستی سخن گفت. اما در سطح عملی، بازگرداندن کامل پایگاه بگرام بسیار دشوار و هزینهبر است.
راهاندازی دوبارهی بگرام به معنی اعزام هزاران سرباز، تأمین سامانههای پدافندی و بازسازی زیرساختهای لجستیک خواهد بود؛ امری که به منزلهی یک «باز-یورش» تمامعیار نظامی است و هزینههای سیاسی و مالی سنگینی برای واشنگتن دارد. برخی تحلیلگران احتمال میدهند آمریکا به جای چنین سناریوی پرهزینه، بیشتر بهدنبال «دسترسی محدود ضدتروریستی» یا نوعی حضور فنی کوچک باشد؛ گزینهای که گروه طالبان تاکنون رد کردهاند. به این ترتیب، میتوان گفت خواستِ آمریکا بیشتر کارکرد نمادین و فشار روانی دارد تا اینکه نشانهای بازگشت فوری به خراسانافغانستان باشد
۲. آیا گروه طالبان قادر به حفظ خراسانافغانستان خواهند بود؟ گروه طالبان از ۲۰۲۱ تاکنون توانستهاند کنترل نسبی بر دولت، نهادهای اداری و قلمرو کشور برقرار کنند. با این حال، چالشهای امنیتی، اقتصادی و سیاسی همچنان جدی است. انفجارها و حملات گروههای رقیب، مقاومتهای محلی، بحران اقتصادی و فرار سرمایه انسانی، ثبات گروه طالبان را شکننده ساخته است. پشتگرمی گروه طالبان بیشتر در سطح دیپلماتیک و اقتصادی است:
روسیه در سال ۲۰۲۵ گامهایی به سمت شناسایی رسمی گروه طالبان برداشته و روابط سیاسی خود را توسعه داده است.
چین با هدف بهرهبرداری اقتصادی و مهار افراطگرایی در مرزهای خود، تعامل محدودی با گروه طالبان دارد. و ایران نیز رویکردی دوپهلو در پیش گرفته: از یکسو روابط تجاری و دیپلماتیک را دنبال میکند و از سوی دیگر، اختلافات مرزی و ایدئولوژیک مانع از همگرایی کامل است.
بنابراین، بقای گروه طالبان در گرو توان آنان برای مدیریت داخلی و تداوم این سطح از پذیرش منطقهای است. آنان فعلاً «قادر» به حفظ خراسانافغانستان هستند، اما با تردیدها و آسیبپذیریهای جدی.
۳. آیا گروه طالبان از یک وجب خاک خراسانافغانستان نخواهند گذشت؟ ایدئولوژی گروه طالبان بر حفظ یکپارچگی سرزمینی تأکید دارد و واگذاری رسمی خاک خراسانافغانستان برای آنان همسنگ یک شکست حیثیتی خواهد بود. اما «واقعیت میدانی» همیشه با شعارها یکسان نیست. حضور گروههای مقاومت محلی و حملات تروریستی نشان داده که امکان از دست رفتن کنترل گروه طالبان بر برخی مناطق وجود دارد، حتی اگر بهصورت موقت یا محدود باشد. از اینرو، گروه طالبان داوطلبانه از خاک خراسانافغانستان چشمپوشی نخواهند کرد؛ ولی ضمانتی برای کنترل کامل و پایدار بر سراسر کشور هم وجود ندارد.
۴. در صورت درگیری، آیا روسیه، چین و ایران از گروه طالبان حمایت خواهند کرد؟ پشتیبانی سیاسی و دیپلماتیک از گروه طالبان در برابر هرگونه مداخلهای گستردهای آمریکا بسیار محتمل است. این سه قدرت منطقهای و فرامنطقهای به دلایل امنیتی و رقابت ژئوپلیتیک حاضر نیستند بازگشت مستقیم و گستردهای آمریکا به خراسانافغانستان را بپذیرند.
با این حال، حمایت نظامی آشکار و اعزام نیروی مستقیم از سوی آنان بسیار بعید است. روسیه، چین و ایران احتمالاً ترجیح خواهند داد با ابزارهای سیاسی، اقتصادی و اطلاعاتی از گروه طالبان پشتیبانی کنند، نه با مداخلهٔ نظامی مستقیم که هزینههای سنگینی به همراه دارد.
تعامل آمریکا و گروه طالبان بر سر بگرام؛ سناریوها، ریسکها و پیامدها
مسئلهای اصلی این است که تعامل آمریکا و گروه طالبان بر سر پایگاه بگرام بدون شک ریسکهای جدی برای هر دو طرف خواهد داشت.
گفتوگوها یا اقدامات مربوط به بگرام میتواند به سرعت از یک دیپلماسی پرتنش به تنش نظامی یا بحران منطقهای تبدیل شود. در ادامه سناریوهای اصلی، هر یک با شرحِ ریسکها، احتمال وقوع، محرکها و پیامدهای منطقهای آمده است.
سناریوی نخست: دسترسی فنی محدود/توافق امنیتی مشروط (احتمال: متوسط): آمریکا با گروه طالبان بر سر نوعی «دسترسی محدود ضدتروریستی» یا تفاهم فنی (مثلاً پایگاه فرعی، استفاده از باند فرود برای عملیات ویژه یا اطلاعاتی، یا اعطای دسترسی زمانمند) به توافق میرسد؛ در مقابل گروه طالبان امتیازاتی سیاسی یا اقتصادی (مثلاً وعدهای آزادسازی داراییها یا به رسمیتشناسی نیمبند) طلب میکند.
اما بدون شک ریسکهای آن نیز بالا است طوری که: برای گروه طالبان شورش داخلی یا موج نارضایتی از سوی محافظهکاران که هرگونه «حضور خارجی» را خیانت میشمارند؛ منجر به تضعیف مشروعیتِ داخلی خواهد شد و برای آمریکا دسترسی محدود ممکن است ناکافی باشد و منافع راهبردی (مانند مهارِ موثر تهدیدات منطقهای یا حضور در برابر رقبای بزرگ) را تأمین نکند؛ همچنین در چشم افکار عمومی داخلی هزینه-فایدهای سیاسی بحثبرانگیز خواهد بود.
و اما در مقابل پیامد منطقهای: روسیه، چین و ایران احتمالاً واکنش سیاسی نشان میدهند اما بهدلیل منافعی که در ثبات میبینند ممکن است از این نوع سازش دلخور ولی محتاط باشند.
سناریوی دوم: مذاکرهای شکستخورده و تنش دیپلماتیک/تهدید جدید (احتمال: بالا): گروه طالبان عملاً پیشنهاد واگذاری بگرام را رد میکند یا شروط غیرقابلقبولی میطلبد؛ آمریکا تهدیدهای لفظی و فشارهای سیاسی/اقتصادی را تشدید میکند (بیانیهها، تحریمهای هدفمند، فشار بر متحدان برای عدم همکاری با گروه طالبان). این وضع بنبست دیپلماتیک را رقم میزند.
ریسکهای که این نگردارد یعنی: تشدید تنش سیاسی و دیپلماسی منفی؛ افزایش تبلیغات و قطبیشدن افکار عمومی هر دو طرف و احتمال تقویت گرایشهای تند داخلی در گروه طالبان و افزایش سرکوب منتقدان. به این ترتیب پیامد منطقهای نیز دارد که بازیگران منطقهای (روسیه، چین، ایران، پاکستان) از منظر سیاسی مواضع خود را مشخص میکنند؛ برخی تلاش میکنند بحران را مهار کنند و برخی ممکن است از فرصت برای افزایش نفوذ خود استفاده نمایند.
سناریوی سوم: عملیات محدود یا مخفی/نیروهای ویژه (احتمال: متوسط): آمریکا از گزینهای عملیات ویژه، حملات هواییِ هدفمند یا مأموریتهای اطلاعاتی-مخفی برای دستیابی به اهداف ضدتروریستی استفاده میکند، بیآنکه پایگاه بگرام را رسمی بازپس گیرد.
ریسکهای آن برای گروه طالبان عملیات خارجی میتواند پایهای تبلیغاتی برای بسیج ملی و سرکوبِ مخالفان باشد. و برای آمریکا نیز احتمال تلفات غیرنظامی، برخورد تبلیغاتی منفی، و تشدید تنش با همسایگان (اگر عملیات از مناطق مرزی صورت گیرد). تحلیلها میگویند بازگشت نظامی حتی در ابعاد محدود، میتواند شبیه «باز–یورش» دیده شود و هزینهبر باشد.
پیامد منطقهای: اگر عملیات مؤثر اما محدود باشد، بازیگران منطقهای معمولاً موضعگیری دیپلماتیک محدود خواهند داشت؛ اما اگر حادثهای بزرگی رخ دهد (مثلاً تلفات غیرنظامی)، واکنشها شدیدتر خواهد شد و حتی اتهامات به مداخله غیرقانونی مطرح میگردد.
سناریوی چهارم: بازگشت نظامی گسترده/اشغال مجدد (کماحتمال ولی پرخطر) (احتمال: کم): که واشنگتن تصمیم به بازپسگیری بگرام با اعزام تعداد قابلتوجهی نیرو و تأسیس حضور دائم میگیرد ـــ وضعی شبیه به استقرار سنتی که بهشدت هزینهبر و تحریکآمیز است. و ریسکهای آن این که تبدیل خراسانافغانستان به میدان رقابت ژئوپولیتیک بزرگ (مواجهه مستقیمِ منافع آمریکا با رقبای منطقهای) و افزایش تلفات، بحران پناهجویی منطقهای، و تنش بلندمدت با بازیگران منطقهای.
الصحافیها و تحلیلگران هشدار دادهاند که چنین سناریویی شبیه «باز–یورش» خواهد بود و نیازمند دهها هزار نیرو و منابع عظیم است.
که احتمال واکنش تند روسیه/چین/ایران؛ افزایش هزینههای نظامی منطقهای و خطر تشدید بحران به سطح بینالمللی را در پی دارد. در این خصوص نیاز به محرکها و آستانههای تغییر وضعیت خواهد بود که:
۱. تغییر در سیاست واشنگتن: فرمان و اعلام رسمی رئیسجمهور یا تغییر در آرایش کنگره که بودجه یا مجوز عملیات را فراهم کند.
۲. حملهای تروریستی بزرگ که آمریکا آن را به «حمایت یا پناهگاه» مرتبط بداند: این میتواند آستانهای عملیات نظامی محدود یا گسترده شود.
۳. شکاف یا فشار داخلی در گروه طالبان: اگر جناحی در درون حکومت طرحتوافق با آمریکا را بپذیرد، امکان معاملهای سیاسی افزایش مییابد.
میان بد و بدتر؛ مردم خراسانافغانستان در کجای معادلهاند؟
پهلوی دیگر این مسئله، انتخاب میان بد و بدتر است. هر نوع فشاری که بر گروه طالبان وارد شود یا هر معاملهای که پای آنان را به بازیهای کلانتر بکشد، در نهایت مردمان خراسانافغانستان را در معرض هزینههای تازه قرار خواهد داد.
گروه طالبان در دو سال گذشته نشان دادهاند که فشار بر مردم، سرکوب مخالفان، قتل و کشتار نیروهای نظامی پیشین، تبعیض قومی و زبانی، و محدودیت بر زنان از ارکان اصلی حاکمیتشان است. بنابراین، هر معامله با آمریکا و یا هر فشار خارجی، ناخواسته این چرخه را تشدید میکند.
مردم خراسانافغانستان از تجربه بیست سالهٔ حضور آمریکا میدانند که واشنگتن نه بهخاطر حقوق بشر، بلکه بر اساس منافع استراتژیک خود عمل میکند.
چه با گروه طالبان و چه بدون گروه طالبان، آمریکا اگر به خراسانافغانستان بازگردد، برای منافع خود بازمیگردد. با این حال، هرگونه درگیری تازه، ولو با منافع مستقیم آمریکا گره نخورد، توان گروه طالبان را در داخل کشور به شدت فرسوده خواهد کرد. در چنین معادلهای، انتخاب میان گروه طالبان و آمریکا، برای مردم هرچند روشن اما تلخ است.
خلأ حمایت خارجی و روانشناسی جمعی مردم
از سوی دیگر، گروه طالبان دیگر پشتوانهای مانند گذشته از پاکستان ندارند. روابط اسلامآباد و گروه طالبان به سردی گراییده و حمایتهای بیچونوچرا جای خود را به محاسبات سرد سیاسی داده است.
روسیه، چین و ایران نیز دل خوشی از گروه طالبان ندارند و حمایت آنها محدود، مشروط و تاکتیکی خواهد بود.
اما مسئلهای که تاکنون کمتر دیده شده، روانشناسی جمعی مردم خراسانافغانستان است؛ مردمی که زیر سلطه گروه طالبان گیر افتادهاند.
اگر فردا فشارهای سنگینتر، حملههای هوایی یا تحرکات مستقیم خارجی بر گروه طالبان وارد شود، واکنش مردم چگونه خواهد بود؟
• آیا مردم به مقاومتهای پراکنده اما پرهزینه روی میآورند؟
• یا زیر فشارهای تازه، به ناامیدی و انفعال کشیده خواهند شد؟
این پرسش، کلید فهم آینده خراسانافغانستان است. زیرا در نهایت، هیچ معاملهای بدون در نظر گرفتن مردم و روانشناسی جمعی آنان پایدار نخواهد ماند.
جمعبندی
سخنان ترامپ دربارهای بگرام خراسانافغانستان را بار دیگر به صدر دستور کار سیاست جهانی کشانده است.
آمریکا در سطح نمادین به بازگشت میاندیشد، اما در عمل گزینههای محدودتر و کمهزینهتر را دنبال خواهد کرد. گروه طالبان در عینِ حفظ نسبی کنترل، همچنان با بحرانهای داخلی دست به گریباناند و بقای آنان وابسته به ترکیب پیچیدهای از توان امنیتی داخلی و پذیرش حداقلی منطقهای است.
خراسانافغانستان در آستانه یک بزنگاه تازه قرار دارد؛ بزنگاهی که مثل همیشه میان قدرتهای جهانی و بازیگران منطقهای تعریف میشود، اما هزینههای آن بر دوش مردم خراسانافغانستان خواهد بود. پایگاه بگرام بار دیگر به نماد یک دوگانه خطرناک بدل شده است:
• بازگشت آمریکا، با یا بدون گروه طالبان.
• یا گرفتار شدن دوباره در گرداب جنگهای نیابتی.
آنچه روشن است، این است که خراسانافغانستان دیگر آن خراسانافغانستان پیشین نیست: گروه طالبان ضعیفتر از آناند که تصور میشود، آمریکا محتاطتر از گذشته است، و مردم آگاهتر از هر زمان. آینده این سرزمین، بیش از هرچیز به همین مثلث گره خورده است.
هیچ قدرتی در منطقه مایل به واگذاری خاک خراسانافغانستان به آمریکا نیست و گروه طالبان نیز چنین کاری را برنخواهند تافت؛ اما تداوم این وضعیت، نیازمند مدیریت هوشمندانهای چالشهای امنیتی و اقتصادی است. در صورت وقوع تنش، حمایت روسیه، چین و ایران از گروه طالبان بیشتر سیاسی و دیپلماتیک خواهد بود تا نظامی.
خراسانافغانستان در نقطه حساسی از تاریخ معاصر خود ایستاده است.
معامله احتمالی گروه طالبان و آمریکا بر سر بگرام، چه به شکل توافق و چه تقابل، پیامدهایی دارد که از دایره سیاستگذاری منطقهای فراتر میرود و مستقیماً سرنوشت مردم خراسانافغانستان را رقم میزند. اگرچه بازیگران بینالمللی و منطقهای به دنبال منافع استراتژیک خود هستند، اما روانشناسی جمعی جامعه خراسانافغانستان و واکنش آن به بحرانهای تازه، عنصری تعیینکننده است که نباید از نظر دور بماند.