تعامل گفت‌وگومندانه میان خود و دیگری در امر سیاسی

تعامل گفت‌وگومندانه میان خود و دیگری در امر سیاسی

جاوید راحل
خراسان‌افغانستان و چرخه دیگر ناپذیری
بخش چهارم

۲. چرخه شوم «دیگر ناپذیری» و تکرار استبداد سیاسی در خراسان‌افغانستان
چیزی که تصویر مضحکی برای دولت‌های استبدادی و مطلقه می‌دهد پوپولیسم است. «پوپولیسم با ابزار تهیج، شهروندان انسانی را به تبعیت رضایت مندانه از دولت تحریک می‌کند نوع فاسد این نگاه عوام فریبی است، در مقابل پوپولیسم و یا نوع فاسد آن به شکل عوام فریبی، اقتدارگرایی اراده فرد را تابع عقل سازمانی برای موقعیت ملی می‌کند.» (سیف‌زاده، ۱۳۹۶: ۱۸) دولت‌های مطلقه و اقتدارگرا با استفاده از تهیج توده‌های قومی‌خودی که با تمرکز قدرت تقویت یافته اند و با گسترش فرهنگ خشونت خصم پنداری «دیگری» همیشه در سرکوب مطالبات کثرت‌گرایانه با خشونت عمل کرده است.
سیاست و حکومت در اغلب کشورهای اسلامی خاورمیانه و به ویژه خراسان‌افغانستان بر استبداد و سرکوب «دیگری» استوار است و همواره جریان‌های تکثرگرا نتوانستند افراط‌گرایی را با توجه به ایستارهای غالب سنتی و باز تولید خشونت‌گرایی قومی و ایدئولوژیک نتوانستند مهار نمایند و همیشه پس از شکست دو باره در قامت ستیزه جویان افراط‌‌گرا به تجدید قوا پرداخته و ساختارهای نظام سیاسی شکننده مدرن را ساقط ساخته اند که نمونه‌ای آن تسلط داعش در خاورمیانه و تسلط طالبان در خراسان‌افغانستان در کمتر از سه دهه دو بار می‌باشد.
درین میان تئوری پردازی بر توسعه نیافتگی خراسان‌افغانستان تا اکنون نشده است و متاسفانه درین خصوص به فقر منابع عمده مواجه هستیم.
نخبگان سیاسی قومی خراسان‌افغانستان با تکیه بر «خودمحوری» مهم‌ترین عنصر به چالش کشیده شدن مدار تساهل و مدارای سیاسی در قبال گروه‌های قومی مذهبی «دیگری» عمل نموده اند.

با این حال مطالعات فرهنگ سیاسی نخبگان یکی از رویکردهای رائج است که با این رویکرد فقط این نخبگان سیاسی بودند که فرصت‌های فراهم شده برای عبور از بحران‌های جاری خراسان‌افغانستان را سوختند و این کشور دو باره به جایگاه قبلی تنزیل یافت.
مهمترین ویژگی فرهنگ سیاسی در خراسان‌افغانستان عبارت است از:
1. شخصی‌گرایی: که خود محوری در آن احترام و اطاعت به پست و مقام، عدم اعتماد و سوء ظن را در برابر دیگری داشته و این امر روحیه نا امیدی نسبت به اصلاح وضع موجود را شکل داده است.
2. مفهوم خودگرایی و دشمن پنداری دیگری تقویت کننده گرایش قومی، سیاسی، مذهبی، زبانی، محلی و گروهی نخبگان سیاسی خراسان‌افغانستان به جای توجه به فرایند توسعه سیاسی موردی که نه تنها به سود قوم، زبان، و مذهب نیست بلکه به سود کل کشور نیز تمام نشده است.
با توجه به اهمیت قایل شدن به مفهوم خود و دیگری به عنوان دو تا عنصر بین‌الاذهانی که در کنار هم معنی پیدا می‌کند اما در خراسان‌افغانستان این رابطه‌ای بین‌الاذهانی شکل نگرفت و بستر فکری این روند نتوانست تفکرات عقب‌گرای خود محوری را مهار سازد ازینرو نه بستر مدارای عرفانی قوام یافت و نه تحولات کثرت‌گرایانه خلا‌های فکری فلسفی چنین شکاف را پر ساخت. دشمن پنداری دیگری در برابر سلطه‌ای استبدادی خودمحوری عامل اساسی آن آسیب شناسی قبیله‌ای است که طی چند دهه به این نتیجه رسیده اند که مولفه‌های بین‌الاذهانی نه در کانتکس دموکراسی و نه آموزه‌های اسلام میانه رو که در آن احزاب فعالیت داشته باشند قطعاً به سود تک گزینه پنداری پشتونیسم نبوده است. بنابرین تحزب منجر به فرو ریختن قدرت متمرکز پشتون‌ها از یک طرف و زمینه خود آگاهی و هویت سیاسی فرهنگی سایر اقوام از طرف دیگر می‌شود چنان که بیست سال جمهوریت در سایه نیم بند دموکراتیک چنین نتیجه‌ای را در پی داشت.

۱. ۲. چالش حکمرانی مدرن خراسان‌افغانستان با توجه به «خود»محوری و سیاست سرکوب «دیگری»
همانگونه که گفته شد: به طور کلی در جهانی که ماهیت آن بر مشارکت خود و دیگری بنا نهاده شده است، هر گفتمانی در فرایند معنا سازی، دیگری را نادیده بگیرد، مستعد تغییر ماهیت به گفتمان تک گویانه خواهد بود. از آنجا که چنین گفتمانی معنا را خدشه دار می‌کند و ارتباط آن با معناهای دیگر قطع می‌شود، به ناچار برای عرضه خود، به دامن قدرت و سلطه پناه می‌‌برد. (راه‌حق و دیگران، ۱۳۹۹: ۹۱)
خود محوری در خراسان‌افغانستان به ویژه میان جوامع قبایلی که دارای عصبیت فوق‌العاده پر قدرت است منجر به استحکامات قشر بیرونی گروه‌های قومی شده است و این پوسته‌ای ضخیم در اثر برخورد با سایر گروه‌های قومی، فرهنگی یا «دیگری» به عنوان عامل خارجی و بیرون از حوزه خود عمل نموده و هرگز فضای گفتگومندی را نتوانسته است بمیان آورد.
چون در نظام اجتماعی قبیله سطح مطالبات فردی از سقف خانواده‌ها و حد اکثر قبیله فراتر نمی‌رود، تکیه گاه نظام قبیلوی بر دو امر استوار است جرگه و مقررات اجتماعی قومی مانند پشتونوالی، روابط اجتماعی قبایل با همدیگر تابع شرایط ویژه نظیر شرایط سیاسی و یا ظهور یک تهدید استوار است که منجر به دو نوع میشود: یک) رقابت و جنگ: بر سر امتیازهای سیاسی و دسترسی به قدرت دو) تعاون: بر بنیاد موجودیت دشمن مشترک و یا حس تعلق قومی در برابر یک گروه قومی دیگر. بنابرین همواره دیگری به عنوان دشمن بالقوه در برابر خود محصور شده در زندگی قبیلوی ایدئولوژی قومی را تقویت نموده است.
به دلیل این که ساختار جامعه افغانی به شکل خود محوری و خود مداری و یا “سیاست قوم مدارانه” (سجادی، ۱۳۹۱: ۴۱) بودن آن باعث تبعیض و حس برتری خواهی در برابر دیگری یا سایر گروهای قومی می‌باشد. و در فقدان رابطه‌مندی خود و دیگری (بین‌الاذهانیت) نابرابری اجتماعی به بدترین شکل آن را بوجود میاورد. خاستگاه اجتماعی سیاستمداران قبایل و وابستگی فرهنگی و فکری قبلوی بصورت خود واحد و منسجم وجود دارد.
بنا بر این نخبگان قوم گرا در راس قدرت سبب رشد تبعیض سازمان یافته و بی عدالتی از بالا به پائین در ساختار جامعه گردیده است.

با توجه به رابطه‌ای معنی دار خود و دیگری در امر سیاسی نخستین عنصر اساسی هویت ملی به جای هویت‌های قومی است. هویت ملی که مولفه اصلی شکل گیری نظام سیاسی مدرن است نمی‌تواند بوجود آید چون در پروسه شکل گیری هویت ملی باید رابطه خود و دیگری سامان یافته باشد زیرا:
1) هویت امری در حال شدن است که در خود نوعی دگرگونی، پویایی و استمرار دارد؛
2) هویت اعتبار خود را پیش از آنکه از تشابه بگیرد، از تشخیص می‌گیرد، یعنی «خود» در برابر دیگری، یعنی آگاهی خود به دیگری؛
3) هویت، نوعی باز تفسیر خود است، یعنی با مفهوم هویت مساوی نیست، بلکه تعریف، شناسایی و بازسازی خود است از رهگذر ارتباط دیگری؛
4) هویت تابعی از مکان (فضا) و زمان است، زیرا مکان (سرزمین) و زمان توانایی هویت سازی بسیار زیادی دارند.
نظام قبیلوی در خراسان‌افغانستان ادامه ساختار سنتی گذشته که به جای هویت ملی به هویت‌های کوچک با مرزهای محدود هویتی خود محورانه‌ای قومی محصور گردیده است. انعطاف نا پذیر بودن جامعه خراسان‌افغانستان آنطور که کلاوس اوفه آن را از ویژگی اصلی جوامع پیچیده عنوان می‌کند جلو مشارکت سیاسی «دیگری» فراتر از ساختار قبیلوی را سلب نموده است. و جا به کنش‌های مردم سالارانه را تنگ ساخته و زمینه‌های دموکراتیزاسیون سلب گردیده است و به این ترتیب رابطه بین‌الاذهانی بوجود نیامده است.
حکمرانی مطلوب و مدرن که تا اکنون مورد پذیرش اغلب مردم جهان است بر بنیاد عناصر ذیل استوار است:
1 مشروعیت: عنصر اساسی نظام‌های مدرن دموکراتیک مشروعیت نظام است، مشروعیت در نظام ساسی مدرن ناشی از رضایت مردم بوده و اساس مشارکت سیاسی مردم را نیز شکل می‌دهد. تجربه چند قرن اخیر نشان داده است که عدم مشروعیت نظام سیاسی می‌ تواند شیرازه نظام سیاسی را از هم پاشید و متلاشی سازد. بدین ترتیبت طالبان در بحران مشروعیت خود خواسته بسر می‌برند زیرا بحران مشروعیت داخلی در بازه زمانی آینده حاکمیت این گروه را به خطر مواجه ساخته است بنابرین بحران مشروعیت داخلی منجر به مسدود ساختن راه‌های دستیابی مردم به قدرت (سرکوب مردم سالاری) گردیده است و زمانی که مردم آگاهانه برای دستیابی شان به حقوق سیاسی توجه نمایند هوشدار جدی است.
2. مشارکت: در حکمرانی مدرن مشارکت مردم بصورت مستقیم و یا انتخاب نماینده که حضور وی را در تصامیم عمده کشوری بر عهده داشته باشد عمده‌ترین عنصر به شمار می‌رود. مشارکت سیاسی شهروندان ناشی از رضایت اکثریت شهروندان از رژیم‌های سیاسی مطلوب است که همواره در باز تولید فرهنگ سیاسی مشارکت نقش محوری داشته است. در حالی که خراسان‌افغانستان در بیست سال اخیر مشارکت سیاسی را تجربه نمود و این امر به نحوی در خواست و مطالبات مردم از نظام سیاسی نیز مشاهده می‌شد که پس از سقوط رژیم جمهوریت و برگشت گروه طالبان در قدرت در ساختار ویژه چون امارت گروه طالبان همچون سایر گروه‌های تندرو رادیکالیسم اسلامی مشارکت مردم در سیاست را تا حدودی که گفته ایم می‌پذیرند و از آن بیشتر را بنا بر تجویز فکری خودشان حرام پنداشته و مخالف فکری شان را با حربه بغاوت‌گری از میان بر می‌دارند.
3. قانون: سومین عنصر نظام سیاسی مدرن قانون است. قانون برای حوزه نفوذ رژیم‌های که بر بنیاد مشروعیت سیاسی شکل گرفته و شهروندان در تمام تصامیم عمده نظام سیاسی مشارکت دااشته باشند حیثیت خط مشی و نقشه راه می‌باشد که عمدتاً به شکل قوانین اساسی و مدنی کشورها و یا ایستارهای مدرن فرهنگی شکل می‌گیرند.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://khorasantimes.com/?p=16668

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.