نویسنده: تریتا پارسی
منبع: Substack
با کاهش قدرت ژئوپلیتیکی ایران و ظهور اسرائیل و ترکیه بهعنوان دو بازیگر تعیینکننده در نظم جدید خاورمیانه، تقابل میان این دو قدرت به یک سناریوی اجتنابناپذیر بدل شده است. دیگر پرسش اساسی “آیا” نیست، بلکه “چگونه” و با چه ابعادی خواهد بود.
در کتاب ائتلافی خطرناک، از شرایط مشابهی در اوایل دهه ۹۰ میلادی یاد کردهام: سقوط اتحاد جماهیر شوروی و شکست عراق در جنگ خلیج فارس، ساختار قدرت منطقهای را بازتعریف کرد. ایران و اسرائیل، بدون وجود یک قدرت میانجی مثل عراق، در برابر هم قرار گرفتند.
اسرائیل نخستین کشوری بود که نسبت به این دگرگونی واکنش نشان داد و دکترین سنتی «پیرامونی» خود را کنار گذاشت؛ دکترینی که بر ائتلاف با کشورهای غیرعرب (ایران، ترکیه، اتیوپی) برای موازنه با دشمنان عرب متمرکز بود.
اما پس از ۱۹۹۱، تهدیدات عربی دیگر معنای گذشته را نداشتند. بنابراین، تمرکز استراتژیک تلآویو به سوی تهران تغییر کرد. ایرانِ غیرعرب، با ظرفیت تکنولوژیک و هویتی متفاوت، به تهدید اصلی جدید تبدیل شد.
در دهه ۸۰، اسرائیل ایرانِ انقلابی را هنوز یک دشمن جدی نمیدانست؛ حتی تلاشهایی برای عادیسازی روابط با جمهوری اسلامی داشت. در واشنگتن لابی میکرد که به ایران سلاح بفروشند و شعارهای ضداسرائیلی تهران را نادیده بگیرند. اما با پایان جنگ ایران و عراق و تلاشهای دولت رفسنجانی برای نزدیکی به غرب، ورق برگشت—نه از سوی تهران، بلکه از جانب اسرائیل.
اسرائیل موفق شد ایالات متحده آمریکا را متقاعد کند که برای تحقق صلح در فلسطین، نخست باید ایران را منزوی کرد. همانطور که مارتین ایندیک به من گفت، هرچه صلح میان فلسطینیها و اسرائیل پیش میرفت، انزوای ایران عمیقتر میشد—و برعکس. ایران که از روند صلح اسلو کنار گذاشته شده بود، تصمیم گرفت آن را از درون تضعیف کند؛ با حمایت از بازیگران مخالف روند صلح، خصوصاً حماس.
از آن زمان، رقابت تلآویو و تهران بهصورت راهبردی ادامه یافته است: اسرائیل دیپلماسی آمریکا با ایران را تخریب کرده، علیه توافقها لابی کرده و خواهان تحریم و حتی اقدام نظامی علیه ایران بوده است.
ایران نیز، با تجهیز نیروهای غیردولتی، تلاش کرده تعادل منطقهای را حفظ کند و سلطه اسرائیل را مهار سازد.
تا امروز، اسرائیل موفقیتهای قابلتوجهی کسب کرده: بخشهایی از محور مقاومت ضعیف شدهاند، تهران در موضع تدافعی قرار دارد و اسرائیل در آستانه سلطه هوایی بر ایران قرار گرفته است—even اگر هنوز آن را تثبیت نکرده باشد.
اما با عقبنشینی ایران از صحنه، اکنون چشم اسرائیل به رقیب بعدی دوخته شده: ترکیه.
برخلاف ایران، ترکیه عضو ناتو و گروه ۲۰ است، اقتصادی مقاومتر دارد و بهعنوان یک قدرت سنی، از نفوذ نرم گستردهتری در جهان اسلام برخوردار است. پیروزیهای نظامی آنکارا در سوریه و نفوذ آن در قفقاز و آفریقا، جایگاه ژئوپلیتیکیاش را تثبیت کردهاند.
در چشمانداز استراتژیک اسرائیل، هر قدرتی که بتواند در آینده تهدید بالقوهای باشد—even اگر فعلاً خصومتی نداشته باشد، باید کنترل یا مهار شود. بر خلاف دیدگاههای سنتی امنیتی که بر “توازن” تأکید دارند، اسرائیل به دنبال سلطه است یعنی حذف احتمال تهدید، نه صرفاً بازدارندگی در برابر آن.
ترکیه، با تمام مزیتهای ژئوپلیتیکی، از آسیبپذیریهایی هم رنج میبرد: مسئله کردها، بحرانهای داخلی و تضادهای ایدئولوژیک. اما همین پویاییها میتواند در آینده بستر شکلگیری تقابل جدیدی میان آنکارا و تلآویو شود—چه ترکیه خواهان آن باشد یا نه.
در نتیجه باید گفت که رقابت میان اسرائیل و ترکیه، در واقع محصول طبیعی خلأ ژئوپلیتیکی ایجادشده پس از افول ایران است. این رویارویی که احتمالاً ابتدا در سطوح نرم و دیپلماتیک آغاز میشود ممکن است بهتدریج شکلهای تندتری به خود بگیرد؛ بهویژه اگر اسرائیل همچنان امنیت را در برتری قاطع ببیند و نه همزیستی پایدار.
نیروهای ژئوپلیتیکی را نمیتوان حذف کرد؛ نهایتاً میتوان آنها را مدیریت و مهار نمود.
درباره نویسنده: تریتا پارسی، بنیانگذار و معاون اجرایی اندیشکده کویینسی برای دیپلماسی مسئولانه است. او نویسنده چندین اثر درباره سیاست خارجی آمریکا و خاورمیانه بوده و از چهرههای شناختهشده در حوزه سیاستورزی ژئوپلیتیک است.