حسیب فقیری
کشورهای توسعه یافته و مترقی را جهان اول گویند جهانی که در آن آزادیهای مطلق وجود داشته و همه امور و مسایل بصورت صد در صدی آن آزاد و بدون انقیاد و شروط انتظام یافته است، به لحاظ جامعهشناختی یک جامعه باز و ایدهآل هستند، حالانکه جهان سوم بعضا با سانسور یک سری از ارزشها بعضا با فرع اصل مسایل با رویکرد استعانت از جهان اول؛ نظم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و استراتیژیک آنها تنظیم گردیده است. اگر رفتار جهان سوم نظر به سطح تعالی جهان اول از دوربین اخلاق به تحلیل گرفته شود دیده میشود که مشکلات ژیوپولتیک و جامعهشناختی از عمده ترین مواردی اند که فضای انقیاد و رفتن این جهان به جهان اول را محدود ساخته است، لازم به ذکر است ابتدا در ارتباط به رفتارها بحث صورت گرفته و نظر به ماهیت آن دیده شود که به لحاظ اخلاقی سطح رفتارهای اخلاقی جهان سوم در کجا کار قرار دارند، که گاهی ارزش اخلاقی ورفتاری در فرع اصل شان انقیاد و محدودیت میافرینند بدون شک رفتارها اعمال قابل مشاهده بوده و درک آن گاهی بسادگی محسوس نمیباشد و عملی که از شما یا از فرد دیگری سر میزند رفتار است چه این رفتار ظاهری باشد چه باطنی، رفتارها معمولاً در پاسخ به یک محرک درونی یا بیرونی اتفاق میافتند و اخلاقیات نیز باتوجه به ادبیات رفتار نقش مهم وفزاینده ای در تعریف انسان به لحاظ معنایی دارند و رفتار پسندیده و نیک انسانها در محور و مفهوم اخلاق معنا میابد.
اگر انسان از دید معنا به تعریف گرفته شود درون مایه و سنگ محک این تعریف را اخلاق و چگونگی رفتار انسانی وی شکل میدهد، اگر بحث جهان سوم در دوربین اخلاق گذاشته شود دیده میشود که فقدان تحرک، و پویایی و نگرش بیشتر تقدیس گرایانه به امور مربوط به توسعه و شگوفایی تا نگاه خردمدارانه به اصل قضایای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وغیره از مجموع مواردی اند که جهان سوم را محدود نگهداشته است، جدا ازاین جهان سوم جهانیست که دران وابستگی مطلق وجود داشته و همه امور و جریانهای موجود اندرون این سرزمینها توسط سرزمینهای جهان اول کنترول، نظارت و مدیریت میشوند جهان سوم ماهیت متوقعی نسبت به جهان اول داشته و به یکی از کشورهای جهان اول وابسته میباشد. اساسا میتوان اذعان داشت که در محور عملکردی جهان سوم وابستگی اصل است دراینجا لازم بذکر است که رفتار، فطرت وعملکرد انسانها نظر به نوع محیط شان تعریف وتحلیل گردد زیرا بشریت است که تعیین میکند در کجا قرار داشته است و نوع موقعیت و ظرفیتهای بشری را نیز رفتار و اخلاق آنها تعیین میکند از این رو به سرشت انسانها که در ذیل ذکر گردیده است توجه صورت گیرد تا به اساس آن سنجش شود که چرا جامعه بسته با جهان سوم مجاورت دارد و این زمانی ممکن سرشت و فطرت انسان تفکیک و نوع نگاه شان تحلیل شود:
انسانهای اصلاحگر و اخلاق مدار، انسانهای یاریگر سخاوتمند و حامی، انسانهای موفقیت طلب و جاه طلب، انسانهای فرد گراه خلاق و احساسی، انسانهای پژوهشگر کنجاو، انسانهای وفادار و مسئولیت پذیر، انسانهای ماجراجو و پرشور، انسانهای چالشگر قاطع و مصمم و انسانهای صلح جو آرام و سازگار که هر کدام نظر به جو محیطی و خانوادگی با در نظر داشت رویههای موروثی عادتهای منحصر به فرد خود را دارند و زمانی جاه طلبی با ماجراجویی یکجای میشود قطعا از درون این دو شورش بیرون میاید گاهی این شورش با نوع اعتقادات مجاورت دارد همینجاست که از درون اعتقادات دستبردها صورت میگیرد که سرامد آن انجماد جامعه و زدودن اصل امور معتقدی است پس میتوان گفت:
پیداست که انسانها نظر به فرهنگ، محیط، جغرافیا، خانواده، و اجتماع میزان باور و درک و گرایش شان نسبت به مسایل تعبیه میشود اینکه با چه منطق و ملاکی به پدیدهها و مسایل نگاه میکنند فرایندی است مهم و اما کنش عاطفی و شخصی انسان در تعیین شناخت او از پدیدهها نقش بسزا دارد، اگر زمانی بخواهید سطح رفتار و اخلاقیات انسانها را اندازه گیری کنید قطعا بوی محیط ای که دران زیست نموده اند در رشته و بافت روانی آنها بچشم میخورد و تارهای زبانی و هویتی آنان با زره زره طبیعت زیستی شان تافته جدا از هم بافته است و هر چیز خوب و بد را ابتدا در ظرف باور محیطی و خانوادگی شان پرداخته و دو باره تفسیر آن را بازتاب میدهند در این بین و اما در جعبه ذهن شان پدیدهها را هضم و در شالوده آن موج سواری میکنند بدین معنا که نظم رفتاری قناعت بخشی نسبت بخود دارند شاید بعضی عملکردها و رفتارهای اخلاقی بر عده خوب و بر عده نادرست باشد، رفتار و اخلاقیات هر محیطی نظر به فرهنگ موجود آن محیط انتظام بخشیده میشود اینجاست که رکود اجتماعی پدید میاید و رکود اجتماعی انقباض اجتماعی بار میاود که غایت آن رفتن به جهان سوم است جهانی که همه امور آن از طریق جهان اول ودوم اداره و نظاره میشود زمانی انسان از محیطی به محیط دیگر نیز نقل مکان میکند در صدد بخیه زدن تکههای دور افتاده احساسات شخصی خویش میافتد تکههای که در تار و پود او از محیط ابتدایی اش محک ذهن وی بوده است و این فرایند محرک و جدانی برای انسانها نیز است گاهی صخرههای مهر و سمهر و نقش و نشان خدا در اندام لاغر طبیعت، او را به خودش متوصل میسازد طبیعتی که با نوروز نفس میگیرد و با پاییز نفس پس میدهد این بده و بستان در آدمی نیز مصداق دارد انسان باید در محور مفهوم رفتار خویش بجای رسیده باشد که تارهای هیجان مردم اش را تحریک نماید خودش را تغییر دهد وقتی تغییر محیط میدهد توان تغییر خود را داشته باشد و زمانی تغییر میکند توان تغییر جامعه خود را نیز داشته باشد علت اساسی عقب مانی و ورشکستگی جهان سوم ترس از تغییر و نوع نگرشها بوده است نگرشهای گاهی بنظر نادرست و در ذهن افراد آن محیط درست معنا شده است اگر انسان حس خوب بدیگران پخش کند با دیدن اش روح غریب جامعه جان گیرد و در هیچ ترین فرصت خودش را به یاد بیاورد که کیست و چه ارزشی دارد و در نهایت بتواند از رگهای باریک و نامرئی قدرت تخیل اش استفاده کند جهان اش را جهان دیگری سازد و محیط منقبض اش را متحول و بیدار قطعا مسیرها باز و رفتارهای بیدار گرایانه و ارزشی روز به روز به سطح متعالی خود دست پیدا میکنند و جامعه سوم و نامتعالی اش بسوی ترقی و تعالی مسوق میشود و هم رکاب با جهانیانی میگردد که در ردههای اول و دوم قرار دارند، روی همرفته ماهیت و اصل این پدیدهها در ورجاوندترین کلمه شناخت انسانهای جهان سوم از اطراف شان میباشد که با وسایل شناخت ممکن خواهد بود البته باید خاطر نشان ساخت که وسایل شناخت بصورت کل به سه محور اصلی خلاصه میشود:
۱ حواس خمسه برای شناخت ماکولات
۲ عقل برای شناخت معقولات
3روح برای شناخت غیبیات
جوهر اخلاقی رفتار انسانی با بند دومی موارد مطرح شده مجاورت دارد زیرا عقل است که معقولات را به انسان میفهماند لابد اگر عقل در ظرف روح که نکهت قداست دارد گذاشته شود و پس از آن با دوربین آن به پدیدهها نگاه شود قطعا رفتارهای ملموس، غیر ملموس و انتزاعی انسان نظم میگیرد و انسان هر حرکتش به اساس سنجش عقلی انتظام میابد و راه مسیر درست که با فطرت و ندای وجدانی نزدیک باشد را در خود تعبیه میکند در حالیکه اگر عقل بدون در نظرداشت فرایندهای منوط به نکهت و قدسیت مسیرش تعقیب شود سرامد آن زشتی، الودگی، آزار، تخلیق مزاحمت به همنوعان و بی رویه گی وجدانی خواهد بود که غیبت، سخن چینی، فخر فروشی، خودکامهگی، بی تفاوتی، سبک و بی سلیقه زیستن در عالم ماده و معنا و ماده را در زمره خود خواهد داشت در سوی هستند گروههای که نظم اخلاقی زندگی شان در بی خدا باوری مطلق محک است اما تنها چیزی که بعنوان ارزش پسندیده در ایشان وجود دارد نوع نگاه آنها به طبیعت و تحول ظاهری آن است آنان از عقل نهایت بهره را میبرند اگر ارزشهای معنایی با چنین تکاپوی ظاهری یکجای شود ماده و معنای آن محیط متحول میشود حالانکه در جهان سوم به فرع معنا توجه است و در جهان اول به اصل امورات مادهای و ظاهری از اینجاست که نه رویکردهای معنایی جهان سوم از بغرنج رفتاری آنان را بدور و نه هم رویکردهای ظاهری و ماده ای جهان آنان را به اصل معنا سوق میدهد.
