✍محفوظ الله خادم
تمام اسناد تاریخی، شواهد و منابع مکتوب نشان میدهد که واژهی «افغان» در اصل معادل «پشتون» و واژهی «افغانی» مترادف «پشتو» بودهاست. اما پرسش بنیادین اینجاست که چرا قوم پشتون/افغان این نام را بر دیگر اقوام تحمیل کرد و همچنین چرا اقوام تاجیک، ازبیک، هزاره و دیگران تا حدی آن را پذیرفتند؟
۱. نخبگان سیاسی پشتون/افغان، برای تحکیم سیطرهی خود بر سراسر قلمرو افغانستان و پیشبرد پروژهی ملت–دولتسازی زیر عنوان «افغان»، کوشیدند این واژه را بر همه تحمیل کنند و در داخل و خارج کشور، تمامی ساکنان را زیر یک نام پشتون/افغان تعریف نمایند.
۲. اقوام تاجیک، ازبیک، هزاره و دیگر گروهها نیز تا حدی این واژه را پذیرفتند، زیرا در پی تأمین حقوق شهروندی، هویت مدنی و عبور از منازعات تباری، نژادی و زبانی بودند.
با این همه، نخبگان سیاسی پشتون/افغان با جدیت و قاطعیت مانع آن شدند که واژهی «افغان» در چارچوب حقوق مدنی و شهروندی معنایی همگانی، فراگیر و بیطرف بیابد. چند نمونه از این روند را میتوان چنین برشمرد:
در ساختار قدرت و نظامداری بیست سالهی جمهوری، تعصب نانوشتهای حاکم بود که بر اساس آن، یک هزارهی «افغان» نباید به سمت رئیس ستاد مشترک قوای مسلح (لویدرستیز) گماشته شود، زیرا او «هزاره» بود نه «افغان اصیل» یا «پشتون». همچنین یک شهروند ازبیک، شایستهی وزارت خارجه شمرده نمیشد، چون «ازبیک» بود نه «افغان اصیل». به همین ترتیب، یک تاجیک اگر تجربه و شایستگی لازم را میداشت برای سمت رهبری یا ریاست جمهوری کشور پذیرفته نمیشد، زیرا «تاجیک» تلقی میگردید، نه «افغان اصیل».
حتی در سطوح پایینتر اجتماعی، یک جوان هزاره با داشتن ۳۵۰ نمره در امتحان کانکور، نمیتوانست وارد دانشکدهی دلخواهش شود؛ چون در نگاه ساختار قدرت، «هزاره» بود و نه «افغان اصیل». سهمیهبندی آموزش و پرورش نیز بهگونهای طراحی شده بود که جوان هزاره حتی با بالاترین امتیاز به حاشیه رانده شود و جای او را فردی از قوم پشتون، بیاعتنا به معیارهای علمی، پُر کند.
میخواهم بگویم تودههای مردم آگاهانه یا ناآگاهانه واژهی «افغان» را پذیرفته بودند و امید داشتند از مسیر حقوق مدنی و شهروندی، به جایگاهی شایسته و بیتعصب برسند؛ اما این مسیر توسط نخبگان سیاسی پشتون سد شد و آنان را از مشارکت واقعی در ساختار قدرت، ساختار سیاسی و اجتماعی طرد کرد.
به همین سبب، در عرصههای سیاست، قدرت و حقوق شهروندی، هیچ تاجیک، ازبیک، هزاره و غیره «افغان اصیل» شمرده نمیشد و هنوز هم نمیشود. از همین رو، «افغانالاصل» بودنِ قهرمان ملی شهید احمدشاه مسعود نیز مردود و بیاعتبار است؛ و اگر او امروز زنده میبود و تجربهی بیست تا سی سالهی حکومتداری و سیاستورزی خود را بازمینگریست، هرگز خویش را «افغان» نمیدانست. اکنون نمیدانم آقای صالح با پذیرش این واژه در پی کدام منفعت شخصی است؛ زیرا او نیز افغانالاصل نیست و سرانجام همچون دیگران، به عنوان تاجیکالاصل از سوی همان نخبگان سیاسی طرد خواهد شد.
اگر قرار است ما «ملت» شویم، باید مبنای ملت–دولت بر هویت مدنی و حقوق شهروندی استوار گردد؛ زیرا تجربه نشان داده است که ملتسازی بر پایهی قومیتها و زبانهای متنوع نهتنها ناکام مانده، بلکه سبب بحرانهای اجتماعی و جغرافیایی شده و همچنان خواهد شد.













