✍محمد محق
در پاییز سال ۲۰۱۰ در دوره اول کار دیپلماتیکم در قاهره، نمایشگاه بینالمللی کتاب قاهره برگزار شد. دوست فقیدم مرحوم داکتر عبدالرئوف هری (روحش شاد) که در آن زمان دانشجوی دکتورا بود، به من اطلاع داد که دکتور جابر عصفور، نویسنده و روشنفکر صاحبنام مصری و وزیر اسبق فرهنگ آن کشور، در محل نمایشگاه سخنرانی دارد، و خواست که اگر علاقه داشته باشم با هم به سخنرانیاش برویم. در آن سخنرانی، دکتور عصفور به ترسیم عناصر تشکیلدهنده هویت مصر پرداخت و گفت که فرعونیت، عربیت، اسلامیت و مدرنیته عناصر عمده هویت مصری هستند. برای من چنین بیان روشنی در باره عناصر تشکیل دهنده هویت ملی یک کشور تازگی داشت و آموزنده بود، به ویژه اینکه در فرهنگ ما کلمه فرعون همیشه با بار منفی به کار میرفت، و در مصر به یکی از ادوار مهم تاریخی اشاره داشت که دورهای درخشان از تمدن باستانی آن کشور را به نمایش میگذاشت. در دوره دوم ماموریتم، در سال ۲۰۱۸، همه سفرای مقیم قاهره، به اشتراک در کنفرانسی بینالمللی در شرم الشیخ دعوت شدند که برای پنج هزار مهمان، و عمدتا از جوانان کشورهای مختلف برگزار میشد. یکی از جلوههای جذاب این کنفرانس برای من این بود که در ویدیوهای کوتاه اما پر درخششی که در حضور رئیس جمهور و مقامهای عالیرتبه و مهمانان خارجی و داخلی به نمایش در آمد ترسیم هویت مصری بود به گونهای که گذشته را از ادوار تمدنی کهن تا امروز به هم پیوند میزد. در این ویدیوها هیچ بخش از عناصر عمده تاریخ و تمدن این کشور انکار نمیشد، بلکه مصر فرعونی، مصر هلنیستی/یونانی، مصر رومی، مصر مسیحی، مصر اسلامی، مصر عربی، مصر افریقایی، و مصر دوران مدرن در ترکیبی همساز تلفیق و معرفی میشد. من با تامل در آن تصاویر به این میاندیشیدم که چگونه مصر توانسته.است از شکافهای قبیلهای و حتی دینی و مذهبی عبور کند و هویت واحد ملی بیافریند، و آرزو کردم که کاش در سرزمین ما نیز چنین رویکردی در پیش گرفته میشد و ما شاهد اینهمه نزاع نمیبودیم. تجربهای که از مصر حکایت کردم در بسیاری از کشورهای جهان با موفقیت به انجام رسیده و حاصل دلنشینی داشتهاست، و این نشان میدهد که غلبه بر شکافهای تباری و مذهبی و خلق هویتی همبسته از ساکنان یک سرزمین به هیچ صورت ناممکن نیست، به شرطی که اراده، درایت و بینشی وسیع وجود داشته باشد.
اگر بخواهیم در افغانستان هویت ملی مورد قبول همگان شکل بگیرد و این هویت شیرازه پیوند شهروندان باشد، شرط اساسی آن این است که پایه کار را بر پذیرش بگذاریم نه انکار. پذیرش مورد نظر این جا دو سطح عمودی و افقی دارد. در سطح عمودی، یعنی تاریخ کشور خود را از پنج قرن اخیر یا از چهاده قرن تاریخ اسلام آغاز نکنیم، بلکه از روزگار شکلگیری مدنیت و فرهنگ اجتماعی در این خطه بیاغازیم. ما باید نشان بدهیم و بپذیریم که روزی این سرزمین مهد دیانت زرتشتی، هندویی، بودایی، میترایی و مانوی بوده و سپس به دین اسلام روی آورده و تا به عصر حاضر رسیده است. اگر در جامعه ما چنین درکی از تاریخ وجود میداشت مجسمههای بودا انفجار داده نمیشد، آثار باستانی ما به آسانی به بازارهای سیاه کشورهای دیگر به تاراج نمیرفت و نشانههای مدنیت چندین هزار ساله با خاک یکسان نمیگردید. کشورهای دیگر با زنده نگهداشتن گذشته تاریخی خود و حفظ پیوند خویش با آن، نه تنها ملیونها جهانگرد و بازدیدکننده را از سراسر جهان به کشور خود علاقهمند میسازند، بلکه نسبت خود را با گذشته تعریف میکنند. در محیط ما، گروههای بدوی و فاقد درک تمدنی، تاریخ را محو میکنند و می خواهند با سلیقههای خام و ابلهانه خود بر آوار آن تاریخ بسازند.
پذیرش در سطح افقی یعنی به رسمیت شناختن همه شهروندان کشور با هر تعلق تباری، زبانی، مذهبی، دینی و فکری. خراسانافغانستان مانند بسیاری از کشورها از اقوام، تبارها و مذاهب و اعتقادات مختلف تشکیل شده است، و این چیزی کاملا طبیعی است. برای شکل دادن به هویت واحد ملی باید بحث اکثریت و اقلیت برای همیشه پایان پیدا کند و چنین چیزی هیچ گونه امتیاز برای کسی به بار نیاورد. هر کسی که متعلق به این سرزمین است، چه اجدادش از هزاران سال قبل در اینجا زیسته باشند، و چه در ادوار بعدی در این خاک متوطن شده باشند، همه جایگاه مساوی و یکسان دارند و هیچ کس بر هیچ کس برتر نیست، همچنان که هیچ کس از هیچ فروتر نیست. به لحاظ اعتقادی، مسلمانان، سیک ها، هندوها، بهاییها و ناباوران، از نظر حقوق شهروندی و مالکیت بر این سرزمین برابرند. همچنین است اعضای گروههای قومی مختلف مانند ازبیک، پشتون، تاجیک، هزاره، ترکمن، قزاق، قرغیز، سادات، عرب، بلوچ، پشهای، پامیری، تاتار، مغول، ایماق، و بقیه، و هیچ اهمیتی ندارد که درصد کدام یک بیشتر است و کدام یک کمتر.
گفتن این سخنان در حد شعار مشکلی را حل نمیکند. باید زمینههای توسعه و انکشاف پایدار برای همه به صورت یکسان فراهم باشد، و فقر و محرومیت از همه جا به مرور رخت بربندد، و از این نظر قندهار و خوست با سمنگان و بامیان فرقی نداشته باشد، چنانکه نورستان با دایکندی، هرات، بدخشان، جوزجان، کنر، بادغیس یا ننگرهار.. علاوه بر فرصتهای برابر توسعه، باید در سطح نمادهای ملی نیز این تنوع و رنگارنگی به نمایش گذاشته شود، از سرود ملی تا پول رسمی کشور، تا پاسپورت، تا نشان ملی، تا شخصیتهای ملی، تا وقایع تاریخی، تا بناهای تاریخی، تا حیوانات و گیاهان ملی، تا پوشش و صنایع دستی، تا اماکن و جغرافیا. نظام آموزشی این کشور نیز وظیفه دارد که این آگاهی را در دانشآموزان ترسیخ کند و روحیه پذیرش را در آنان نهادینه گرداند. بخشی از بدبینیها که سرانجام به نفرت و دشمنی میانجامد ناشی از ناآگاهی در باره یکدیگر است، تاجیک ما از فرهنگ پشتون ما چیزی نمیداند، و پشتون ما از عرف و سنتهای هزاره ما آگاهی ندارد، همچنان که اکثریت ما در باره سنتها و عادات مردم ازبیک، بلوچ و سایر هموطنان خود چیز زیادی نمیدانیم. ما با معرفت و درک روشن میتوانیم هویت ملی واحد و مستحکمی بسازیم و به شکافها پایان بدهیم.













