درس‌های از شکل گیری و تحول جنبش‌های اسلامی رادیکال تحول تاریخی، و ساختاری اخوان‌المسلمین در مصر

درس‌های از شکل گیری و تحول جنبش‌های اسلامی رادیکال تحول تاریخی، و ساختاری اخوان‌المسلمین در مصر

درس‌های از شکل گیری و تحول جنبش‌های اسلامی رادیکال
تحول تاریخی، و ساختاری اخوان‌المسلمین در مصر
✍جاوید راحل
بخش چهارم

۷. ۳. اصول اندیشه‌های حسن البنا
اصولی که حسن البناء بر آن اعتقاد داشت را می‌توان چنین بیان کرد:
1. اجتناب از جدال‌های مذهبی و فرقه‌ای (از زمانی که جماعت تقریب بین مذاهب اسلامی تأسیس شد حسن‌البناء و آیت‌الله قمی در تأسیس آن سهیم بودند همکاری میان اخوان‌‌المسلمین و شیعیان برقرار شد که در نهایت به دیدار نوّاب صفوی در سال ۱۹۵۴م از مصر منجر گردید. «اتحاد و عدم تفرقه» اصلی بود که وی در مراحل مختلف تبلیغی از آن الهام می‌گرفت و از آن تحت عناوینی نظیر وحدت مسلمین، برادری و اخوت اسلامی دفاع می‌کرد، و با مدنظر قرار دادن تشتت مذهبی جامعه‌ی مصر، سعی داشت بر مسائلی تاکید کند که جنبه‌ی اختلافی نداشته باشند، و آنها را ضمن قرار دادن در یک جبهه‌ی واحد، علیه استعمار بسیج کند. حسن البناء در مراسم حج ۱۹۴۸ با آیت‌الله کاشانی دیدار کرد و میان آنها تفاهمی برقرار گردید، و برخی از دانشجویان شیعه که در مصر تحصیل می‌کردند به جنبش اخوان‌المسلمین پیوستند)
2. سیاست گام به گام: در نگاه وی جنبش قبل از آن‌که به هدف غایی خویش برسد، باید مراحل تبلیغ، بیان و تفسیر، عمل و نتیجه‌گیری را گام به گام طی نماید؛
3. استفاده از نیروهای مختلف برای تحقق اهداف؛
4. برپایی حکومت اسلامی: اخوان‌المسلمین حکومت را برای خود نمی‌خواهد، بلکه حامی کسانی می‌باشد که بتوانند مسؤولیت حکومت را بر عهده بگیرند و قوانین قرآن را اجرا نمایند و اگر چنین فردی پیدا نشد، تشکیل حکومت یکی از برنامه¬های اخوان‌المسلمین خواهد بود؛
5. مقاومت در برابر تجاوزگران؛
6. اعتقاد به تجدید خلافت، زیرا خلیفه مظهر وحدت اسلامی است.

۸. ۳. دولت در اندیشه حسن البنا
1. ۸. ۳. رابطه دین و سیاست
از دیدگاه حسن البنا، حوزه سیاست و حوزه دین از یکدیگر جدا نیست و دولت اسلامى هم قدرت دینى را اعمال مى‏کند و هم قدرت دنیوى را: در اسلام دو قدرت وجود ندارد که در جامعه اسلامى با هم نزاع کنند. قدرت یگانه و یکپارچه است و در دولت تجسم مى‏یابد که بر امور دین و دنیا اشراف دارد؛ بنابراین دولت، قدرتى است داراى رویکرد به جامعه و قدرتى است که احکام را اجرا مى‏کند، حافظ امنیت و نظم است و عدالت را در بین مردم حاکم مى‏کند.
حسن البنا مى‏دید که مسلمانان عملاً دین را از سیاست جدا کرده‏اند و این جدایى به تعبیر وى «نخستین گام سستى و منشأ فساد» بود. از دیدگاه وى، راهى براى خروج از این وضع جز با برپایى «حکومتى اسلامى» وجود نداشت.

۲. ۸. ۳. اهداف دولت اسلامى
اندیشه حسن البنا در دعوت به برپایى دولت اسلامى مبتنى بر اهدافى است که وجه ممیز آن به شمار مى‏رود: نخست، تثبیت رابطه شریعت با دولت یا تثبیت دینى بودن دولت، بى‏آن که مقصودْ دولت دینى به معناى غربى‏اش باشد؛ دوم، تفاوت دولت اسلامى با همه مکاتب قدیم و جدید است. حسن البنا در یکى از نامه‏هایش، اظهار شگفتى مى‏کند از این که کمونیسم داراى دولتى است که منادى آن بوده و ترویجش مى‏کند و فاشیسم و نازیسم داراى ملت‏هایى هستند که تقدیسشان مى‏کنند و در راه آن مجاهدت مى‏کنند، ولى «حکومتى اسلامى را نمى‏یابیم که به وظیفه دعوت به اسلام ـ که محاسن همه این نظام‏ها را دارد و فاقد معایب همه آنهاست ـ عمل کند و آن را به عنوان نظامى جهانى که راه حل درست و روشن و بى‏ضرر همه مشکلات بشر در آن است، به دیگر ملت‏ها ارائه و معرفى کند».
اخوان از همان ابتدا فراگیرى دعوتشان را اعلام کردند و منظورشان عدم جدایى دین از سیاست یا دین از دولت بود. آنان اهدافشان را در میثاقى با عنوان «عقیدتنا» ارائه کردند. از کنگره پنجم اخوان در سال ۱۹۳۹ براى نخستین بار اهداف اخوان‌المسلمین در بندهاى قانون اساسى آن تصریح شد. در بند دوم این قانون یکى از اهداف جماعت را «برپایى دولت شایسته‏اى مى‏داند که احکام و آموزه‏هاى اسلام را عملاً پیاده و در داخل از آن حراست و در خارج آن را تبلیغ کند» دولت مورد نظر اخوان بعد اخلاقى داشت و صفت «صالحه» را براى آن به کار مى‏بردند و از به کار بردن عناوینى چون دولت دموکراتیک یا دولت لیبرال و یا حتى دولت شورایى اجتناب مى‏کردند. آنان وظیفه دولت را حراست از شریعت با همه امکانات مى‏دانند. حسن البنا به سخن امام محمد غزالى استشهاد مى‏کند که مى‏گوید: «بدان که شریعت اصل است و پادشاه نگاهبان، و آنچه که اصل ندارد ویران است و آنچه نگاهبان ندارد، ضایع است». وى سپس نوع حکومت در اسلام را چنین تعریف مى‏کند:
پس دولت اسلامى جز بر اساس دعوت بر پا نمى‏شود. دولت اسلامى دولت رسالت است نه تشکیلات مدیریت و نه حکومت ماده جامدِ گنگ بى‏روح. دعوت نیز جز در سایه نهاد حمایت کننده‏اى که حفظ و ترویج و تبلیغ و تقویتش کند پا بر جا نمى‏شود.
اخوان معتقد به ضرورت وجود حکومت اسلامى به عنوان ابزار برپایى جامعه فاضل یا برانگیختن امتى بود که به اسلام به عنوان دین حق گردن نهاده است. البنا در کنگره ششم اخوان در ژانویه ۱۹۴۱ چنین گفت: اسلام به عنوان نظام و پیشوا، دین و دولت و شریعت و اجرا، آمده و نظام آن باقى مانده و این دین همچنان پیشواست و دین تداوم دارد و دولت تباه شده و قوانین و اجرا کنندگان رونق یافته‏اند… و اخوان‌المسلمین براى تأیید نظام به وسیله حاکمان و احیاى دوباره دولت اسلام و اجراى احکام اسلام و برپایى حکومتى مسلمان و مورد تأیید امت مسلمان مى‏کوشند؛ امتى که امور زندگى‏اش را شریعتى اسلامى تنظیم مى‏کند که خدا پیامبرش را به پیروى از آن امر فرموده است:
ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَرِیعَهٍ مِنَ الاْءَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ ـ إِنَّهُمْ لَنْ یغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللّهِ شَیئاً وَ إِنَّ الظّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللّهُ وَلِی الْمُتَّقِینَ؛۷ سپس تو را در طریقه آیینى که [ناشى] از امر [خداست [نهادیم. پس آن را پیروى کن و هوس‏هاى کسانى را که نمى‏دانند پیروى مکن. آنان هرگز در برابر خدا از تو حمایت نمى‏کنند و ستمگران بعضى‏شان دوستان بعضى [دیگر]ند و خدا دوست پرهیزگاران است.
اخوان‌المسلمین اعلام مى‏کند که وظیفه‏اش بازگشت به وضع از دست رفته‏اى است که امت اسلامى در دوره نخستین خود، به عنوان کامل‏ترین شکل نظام اجتماعى، در آن به سر مى‏برد. آنان معتقد بودند فساد رایج در نظام اجتماعى نیازمند اصلاح گسترده‏اى است که جز اخوان‌المسلمین ـ آن هم از راه حکومتى که تأسیس خواهد کرد ـ از عهده آن بر نخواهد آمد. در نظر آنان، حکومت از ارکان اسلام است و براى تأمین آینده اسلام باید این رکن را بر پا کرد. آنان همواره بر این سخن تأکید مى‏کردند که «انّ اللّه لیزع بالسلطان ما لا یزع بالقرآن؛ خدا به وسیله سلطان امورى را رواج مى‏دهد که با قرآن رواج نمى‏دهد». بنابراین دعوت، ضرورى است، ولى اگر به مرحله اجرا در نیاید ـ یعنى حکومتى بر اساس روش قرآنى که متضمن عناصر دعوت به دین است، تشکیل نشود ـ بر باد خواهد رفت.

۳. ۸. ۳. پایه‏هاى دولت اسلامى
البنا معتقد است: «حکومت در اسلام مبتنى بر قواعد شناخته شده و صریحى است که همان شاکله اساسى نظام حکومت اسلامى است… این حکومت مبتنى بر مسؤولیت حاکم و وحدت امت و احترام اراده آن است و دیگر پس از این، اسامى و اشکال اعتبارى ندارند».
وى این مسأله را چنین تفسیر مى‏کند که حاکم «در برابر خدا و مردم ـ که اجیر و عامل آنان است ـ مسؤول است… حکومت چیزى جز قرارداد بین حکومت شوندگان و حاکم بر اساس مراعات مصالح عمومى نیست» این قرارداد اجتماعى در اندیشه حسن البنا مبتنى بر حقوق و وظایف طرفین قرارداد ـ یعنى حاکم و محکومان (مردم) ـ است. این قرارداد با اصل بیعت منعقد مى‏شود که بر اساس آن مردم باید تا زمانى که حاکم به اجراى شریعت و احکام اسلام ملتزم است، از او اطاعت کنند.
اخوان‌المسلمین هیچ نظام سیاسى معینى را جز به اندازه‏اى که جوهره نظام اسلامى را تحقق مى‏دهد ترجیح نمى‏دهند؛ از این رو البنا ـ چنان که خود مى‏گوید ـ اهتمام صریحى به شکل و نام چنین حکومت و نظامى ندارد. از این جاست که مى‏توان فهمید که چرا اسلام گرایان عموماً، نظام‏هاى حکومتىِ با مراتب مختلف دیکتاتورى و یا دموکراسى را تأیید مى‏کنند، زیرا معیارشان نزدیک یا دور بودن آن از نظام اسلامى و به طور مشخص موضع آن در مقابل شریعت اسلامى است؛ چنان که این دیدگاه در بین اسلام گرایان فهم و ترویج شده است.
ستون دوم حکومت اسلامى از نظر البنا، «وحدت امت» است. وى معتقد است:
امت اسلامى واحد است، زیرا برادریى که اسلام دل‏ها را بر آن گرد آورده، اصلى از اصول ایمان است که ایمان جز بدان کامل و جز به وجود آن محقق نخواهد بود و این مانع آزادى رأى و نظر و بذل خیرخواهى از صغیر به کبیر و از کبیر به صغیر نیست. این همان چیزى است که در عرف اسلام با عنوان خیرخواهى (نصیحت) و امر به معروف و نهى از منکر شناخته شده است.
همان طور که در عبارت بالا آمده، وى مى‏خواهد بین واحد امت و امکان اختلاف بر سر فروع جمع کند؛ البته اختلاف نباید در امور جوهرى صورت پذیرد. بیومى غانم معتقد است این ایده، مبنایى است که نگرش حسن البنا را در مورد سه مسأله اساسى در باب نظام حکومتى اسلام روشن مى‏کند: مسأله نخست، به آزادى به عنوان یکى از ارزش‏هاى سیاسى مربوط مى‏شود؛ مسأله دوم، به موضع وى در برابر تکثر حزبى به عنوان ساختار سازمان بخش چنین فعالیت‏هایى ارتباط مى‏یابد؛ مسأله سوم، به نقش مخالفت سیاسى در چارچوب وحدت امت اختصاص مى‏یابد.۱۱ قدرت سازوارى اخوان در شیوه تفسیرشان از نصوص دینى که همخوان با این مسائل است ـ آشکار مى‏شود، اما در نهایت، قول به اولویت وحدت امت، غلبه مى‏یابد.
حسن البنا قاطعانه مى‏گوید که اسلام وحدت امت را مطلقاً واجب کرده «و آن را بخشى اساسى از حیات جامعه اسلامى دانسته که تساهل در آن در هیچ حالى روا نیست، زیرا [اسلام] وحدت را قرین ایمان مى‏داند… چنان که اختلاف و تفرقه را قرین کفر مى‏خواند». وى در تفسیر آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ» مى‏گوید: مقصود از عبارت «یرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ» این است که پس از وحدت، شما را به حالت تفرقه بر مى‏گردانند، زیرا وحدت هموزن ایمان است و کفر، هموزن تفرقه. البنا مى‏کوشد تا راهى براى رفع تناقض بین تکثرگرایى در نظام سیاسى و وحدت در زندگى اجتماعى بیابد. اسلام گرایان نیز همواره از تفاوت ماهیت جوامع اسلامى و جوامع غربى سخن مى‏گویند و اولى را مایل به وحدت و دومى را مایل به اختلاف مى‏دانند؛ از این رو است که حسن البنا نظام پارلمانى را مانع وحدت امت نمى‏داند، به ویژه آن که حیات اجتماعى ـ به گفته البنا ـ در امت اسلامى اصول و رویکردهاى عمومى واحدى دارد؛ اما از دیگر سو، حزب گرایى و تفرقه و اختلاف ملازم نظام پارلمانى در اروپا و غیر آن بوده است، زیرا اروپا بر ویرانه‏هاى تفرقه و اختلاف بنا شده و اختلافات خونین مداوم بین ملت‏ها و حاکمان سبب عملى پیدایى آنها بر اساس تضاد مشرب‏ها و اختلاف آرا بوده است. اما امت اسلامى را خداوند از این همه حفظ و صیانت کرده و آن را با وحدت و سماحت اسلام از چنین آشوب و اضطرابى بازداشته است.
بنابراین البنا به لحاظ اصولى با تحزّب مخالفتى ندارد، بلکه آنچه او را به مخالفت با تعدد و تکثر احزاب وا مى‏دارد، اوضاع و شرایط آن روز مصر بود که سایه اشغال انگلیس بر آن گسترده بود. بیومى غانم معتقد است البنا اصل تکثرگرایى را رد نمى‏کرد، بلکه مخالف شکل فعالیتهاى حزبى بود:
البنّا برآن بود که برپایى نظام حکومتى لیبرال و سالم و چند حزبى در سایه اشغال و نیز در سایه عقب ماندگى و انحطاطى که جامعه را آزار مى‏دهد، دست نایافتنى است. چنین تصورى او را واداشت تا مدام به احزاب و نظام حزبى بتازد و حق داشت چنین کند.
البنّا براى مستدل کردن مخالفت خویش با حزب گرایى افراطى در جامعه آشفته مصر، حقیقت تکثر حزبى در کشورهایى مانند انگلستان و آمریکا را نیز مورد تشکیک قرار مى‏دهد:
در انگلستان تنها دو حزب وجود دارند که قدرت بین این دو دست به دست مى‏شود، حزبیت این دو هم تقریباً داخلى است و مسائل مهم ملى آنها را گرد هم مى‏آورد و اثرى از این حزب گرایى در میان آنان یافت نمى‏شود. در آمریکا هم جز دو حزب وجود ندارد که سر و صدایشان تنها در زمان انتخابات شنیده مى‏شود؛ از این دو مورد که بگذریم، در جاهاى دیگر اثرى از تحزب و احزاب دیده نمى‏شود. کشورهایى هم که در تحزب پیشرفت کرده و در حزب سازى راه اسراف را پیموده‏اند، سزاى کار خود را در جنگ و صلح ـ به طور مساوى ـ چشیده‏اند و فرانسه روشن‏ترین نمونه آن است.
وى معتقد بود احزاب در مصر به رغم کثرت‏شان، بر پایه‏هایى واقعى شکل نگرفته و شرایط موجود کشور و به ویژه اشغال آن به دست استعمار انگلیس را که وحدت ملى را شدیداً اقتضا مى‏کرد، درک نکرده‏اند. احزاب در نظر وى بر اساس اختلاف بین شخصیت‏ها شکل گرفته و فاقد برنامه و نظام کارى بوده‏اند؛۱۶ از این رو به شدت بر احزاب مصر مى‏تازد:
این حقیقت مورد اجماع است که احزاب، سیئه این میهن بزرگ و اساس فساد اجتماعى‏اى هستند که آتش آن اکنون شعله‏ور است. این احزاب، حقیقتاً «حزب» به معناى شناخته شده در هیچ یک از کشورهاى دنیا نیستند. این احزاب صرفاً زاییده سلسله‏اى انشعاب‏ها و جدایى‏هایى است که اختلافات شخصى بین افراد این ملت پدید آورده است.
البنا در جایى دیگر، آشکارا نشان مى‏دهد که علت مخالفت با احزاب این است که وجود آنها را مانعى بر سر راه استقلال و آزادى مصر مى‏داند: «از این پس چاره‏اى نیست جز این که همه این احزاب منحل شده و نیروهاى ملت در حزب واحدى که در راه تکمیل استقلال و آزادى تلاش مى‏کند گرد هم آیند».
سومین رکن دولت اسلامى از دیدگاه البنا، «احترام به اراده امت» است. این رکن در حق نظارت امت بر حاکم و حق مشاوره با او تجسم مى‏یابد. وى این رکن را به نظام انتخاباتى ربط مى‏دهد و توضیح مى‏دهد که احترام به اراده امت به این است که آنان به گونه درست و شایسته‏اى در حکومت مشارکت داده شوند و حکومت نماینده آنان باشد. وى تفاوتى اساسى بین شکل مشارکت مردم در اسلام و نظام‏هاى سیاسى جدید مى‏بیند:
اسلام، دریافت رأى همه افراد امت را در همه حوادث، که در اصطلاح جدید به آن همه پرسى گفته مى‏شود، شرط ننهاده است، اما در اوضاع عادى به کسب نظر اهل حق و عقد که آنان را نه به عنوان و نه به شخص معین نکرده ـ اکتفا ورزیده است.
4. ۸. ۳. ویژگى‏هاى اهل حل و عقد
البنا در وصف اهل حل و عقد به اقوال فقها در تعریف آن تکیه کرده و آن را بر سه گروه منطبق مى‏داند: ۱. فقهاى مجتهدى که در فتوا و استنباط احکام مورد اعتماد و اتکایند؛ ۲. اهل خبره (کارشناسان) در امور عام؛ ۳. کسانى که نوعى رهبرى یا ریاست بر مردم دارند، مانند بزرگان خاندان‏ها و شیوخ قبایل و رؤساى جمعیت‏ها و انجمن‏ها.
البنّا با گفتن این که گزینش اهل حل و عقد از راه انتخابات ممکن است، بر پیچیدگى و ابهام موضوع مى‏افزاید، زیرا ضمانتى وجود ندارد که در انتخابات، هر چقدر سالم و آزادانه باشد، همه برگزیدگان از یک صنف و گروه نباشند. البته وى مى‏خواهد به این وسیله بین ایده اهل حل و عقد و نظام پارلمانى سازگارى ایجاد کند:
نظام پارلمانى جدید راه رسیدن به اهل حل و عقد را نظم و سامان داده و فقهاى مشروطه‏خواه نظام انتخاباتى و شیوه‏هاى مختلف آن را مشخص کرده‏اند. اسلام از این شیوه‏ها و سازمان‏ها در صورتى که به انتخاب اهل حل و عقد بینجامد اجتناب نمى‏ورزد. این امر با توجه به این که در هر نظام سیاسى‏اى انتخاب از میان دارندگان صفات اهل حل و عقد انجام مى‏شود و غیر آنان نمى‏توانند نامزد شوند، آسان و دست یافتنى است.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://khorasantimes.com/?p=23204

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.