✍جاوید راحل
بخش سوم
۳. حسن البنا رهبر اخوان المسلمین
1. ۳. تاثیر حسن البنا در ایجاد و توسعه جنبش اخوان المسلمین
جنبش اخوانالمسلمین با نام امام حسن البنا گره خورده است چون حسن البنا بنیانگذار و رهبر کل جمعیت اسلامی اخوانالمسلمین است. برای درک بهتر زندهگی و فعالیتهای حسن البنا لازم است تا بحثی مفصل بالای آن صورت گیرد. زیرا اخوانالمسلمین بزرگترین حرکت اسلامی معاصر است، شعارش بازگشت به سوی اسلام حقیقی صدر است. اسلامی که مطابق قران و سنت باشد، میخواهد که شریعت اسلامی، در زندگی انسانها تطبیق شود حرکتی که در برابر سیلاب علمائی در مناطق عربی و اسلامی و سایر مناطق می ایستد و مقاومت میکند. (جهنی، ۱۴۲۲: ۱۹) این شیرازه نهضت بود که با خون و روح امام حسن البنا عجین گردیده بود.
۱. ۱. ۳. زنده گی حسن البنا
حسن البنا احتمالا در سالهای ۱۹۰۴ و یا در ۱۹۰۰ و همچنان در ۱۹۰۶ در یک خانواده دیندار و مسلمان سنتی در قریهای از قرا شهرک محمودیه از نواحی بحیره در شمال قاهره پایتخت مصر تولد گردید. و در خانواده متدینی نشو و نمو نمود (جهنی، ۱۴۲۲: ۱۹) و این فضای خانواده در تمام زندگیاش تاثیری ماندگار بر جای گذاشت. وی همیشه صادقانه میگفت که اسلام پدر من است و من به غیر آن هیچ پدری ندارم اما پدر وی شیخ عبدالرحمن مشهور به الساعتی از علمای بزرگی به حساب میآمد. پیشه پدرش ساعتسازی بود و این شغل را بعدها به پسرش همرا با دیانت داریاش به میراث گذاشت. پدرش در امانت و درستکاری نظیر نداشت او زادهی محیطی سخت وابسته به دین و قرآن بود. در ناحیهی «شمشیره» در مرکز «فوه» غربی به دنیا آمد و دروس دینی، مذهبی، قرائت و تفسیر قرآن را آموخت. شغلش ساعتسازی که به دقت و حوصلهی فراوانی نیاز داشت که در اخلاق او و سپس فرزندش تاثیر بسزایی نهاد.
پدرش عادت داشت روزها تدریس و شبها کار کند او با علمای بسیاری آشنایی داشت. هنگامی که مردم دهکدهاش مسجدی بنا کردند، او مسئول برگزاری اولین نماز جمعه در آن مسجد گردید و در نتیجه، قدر و اعتبارش نزد توده مردم افزون شد. کتابخانهای شامل کتب دینی، علمی و هنری داشت و با توجه به اطلاعات وسیعی که به دست آورده بود توانست مقام امام جماعت و واعظ مسجد دهکده را احراز نماید. ساعات فراغت خویش را به خواندن اختصاص میداد و توانست کتب سته (از جمله موطأ امام مالک و مسند امام شافعی) را بخواند. از جمله کتبی که به رشته تحریر در آورد میتوان بدایع المسند فی جمع و ترتیب مسند الشافعی و السنن، با شرح و توضیح، را نام برد. او قسمتی از مسندات چهار امام فرق مختلف و از جمله مسند امام احمد بن حنبل را به نام الفتح الربانی فی ترتیب مسند الامام احمد الشیبانی، تصحیح نمود و تفسیری بنام بلوغ الامانی من اسرار الفتح الربانی برآن نوشت.
البنا دوره کودکی را با تعلیمات مذهبی آغاز نمود و این امر روحیه مملو از دینداری را تا آخر عمر برایش حفظ نمود. وی در سن هشت سالگی در یک مدرسه قرآنی بنام دبستان رشاد ثبت نام نمود. صاحب این مدرسه شیخ محمد زهران بود که حسن را عمیقاً تحت تاثیر قرار داده و در تکامل او نقش مهم بازی کرد. (نقوی ۱۴۰۱ / ۲۶) حسن البنا خاطرات خوشی از مدرسه زهران داشت و از شیوه درس آن به تفصیل در کتاب خاطراتش یاد میکند وی در آنجا مینویسد:
در سال ۱۹۱۵ دبستان رشاد را ساخت که ظاهرا شبیه مدارس ملی دهات آنزمان بود ولی به سبک دانشسراهای ممتاز امروزی که هم آموزشگاه است و هم پرورشگاه هم از نظر برنامه درسی و هم از حیث شیوه تدریس و تربیت فوقالعاده جالب و عالی بود. برنامه آن علاوه بر درسهائی که در مدارس مشابه میآموختند مشتمل بر فراگرفتن و فهمیدن احادیث پیامبر بود. هر هفته عصر پنجشنبه حدیث تازهیی برای دانش آموزان تدریس میشد و تشریح و تفسیر تا خوب بفهمند و سپس آنقدر تکرارش کنند تا از بر شوند و ضمناً احادیث گذشته را باز گویند تا کاملاً در ذهنشان بنشیند. در پایان سال تحصیلی ثروت هنگفتی از فرمایشات پیامبر خدا در بر داشتند. خودم میبینم که بیشتر احادیثی که از بردارم از همان دوره در ذهنم مانده است. هنر انشاء و قواعد نگارش نیز میاموختند و بهری از ادبیات و آئین مطالعه و املاء وقطعاتی ممتاز از نظم و نثر که باید حفظ میکردیم و این جمله در مدارس مشابه هیچ نظیر نداشت. (بنا ۱۴۱۱ / ۷ – ۶)
حسن از هشت سالگی تا دوازده سالگی را در مدرسه الزهران درس خواند و در سن دوازده سالگی به دبیرستان (لیسه) راه یافت وی که از زمان نوجوانی به خواندن داستانهای مردمی علاقهمند بود و سخت تحت تأثیر آنها قرار گرفته، سعی میکرد صحنههای جنگ را بازی کند. او از همان ایام تمایلات مذهبی شدیدی داشت، به طوری که مدتی گوشه نشینی اختیار کرد و سعی نمود با ریاضت و روزه نفس خویش را تقویت نماید. مدتی در مجالس ذکر حضور مییافت و یا برای زیارت مساجد مختلف دست به سفرهای طولانی میزد. او در انجمن امر به معروف در دبیرستان توسط معلم ریاضی به نام محمد عبدالخالق ایجاد شده بود و این انجمن یکسلسله قیودات اخلاقی را برای اعضا آن وضع نمود که در برابر ناسزا و یا درگیری باید جریمهای نقدی پرداخت میشد که حسن البنا یکی از اعضای بسیار فعال این گروه بود. حسن از نوع درسی که در آن دبیرستان میخواند چنین مینویسد:
روزها به مدرسه میرفتم و عصرها تا نماز عشا در دکان ساعت سازی بفراگرفتن این هنر که شیفته این بودم میپرداختم بعد از نماز به مرور درسهای روزانه سرگرم میشدم تا موقع خواب. صبح که بر میخاستم بعد از نماز بخش روزانه قرآنم را از بر میکردم تا وقت مدرسه میرسید. (بنا ۱۴۱۱ / ۱۰)
البنا از زمان جوانی توسط پدرش در مورد امور مذهبی تعلیم میگرفت، او بود که به فرزندش حفظ و قرائت قرآن را آموخت. پدر، نام پسرش را در مدرسهی آمادگی که حکومت از روی مدل مدارس ابتدایی- با این تفاوت که زبان خارجی در آن تدریس نمیشد- ساخته بود، ثبت کرد. و با ممارست تمام برنامههای مذهبی فرزندش را طرح و هدایت میکرد. او کتابخانه اش را در اختیار فرزندش گذاشت که مملو از کتب مذهبی، حدیث و تفسیر قرآن بود و به او اجازه داد هر چه میخواهد از مجموعه خصوصی او استفاده کند.
انجمن امداد حصافیه: البنا در کنار تحصیل و بر مبنای جنبههای عملی شیوه صوفیگرایانهاش، انجمن خیریّهای به نام «الجمعیه الحصافیه الخیریه» بنیان گذاشت که میباید آن را منشأ شکل گیری «اخوان المسلمین» دانست. این جمعیت با مفاسد اخلاقی و آثار سوء فعالیت گروههای مبارزه میکرد. حسن البنا با توجه به معاشرت که با اهل تصوف فرقه حصافیه و از طرفی، روحیه پرشور فعالیتهای اجتماعی و اخلاقی داشت، دست به تشکیل این انجمن خیریه زد که این انجمن دو هدف را تعقیب میکرد: ۱. نگهداری و گسترش ارزشهای اسلامی و ۲. دفاع در برابر هجوم مسیونرهای غربی و دسیسه بازیهای استعماری در بین تودهها (نقوی / ۳۰)
حسن که تازه به سن ۱۳ رسیده بود به سمت دبیر اول و احمد السکری به ریاست این سازمان برگزیده شدند و این سازمان بصورت فعالانه در تظاهرات ضد بیگانه مخصوصاً انگلیسی عمل میکرد، بدین ملحوظ حسن همیشه از آن یاد میکرده است. و هنوز بیش از ۱۴ سال عمر نداشت که در سال ۱۹۲۰ در دانشسرای مقدماتی که معلمان جوان در شهر ومنهور نام نویسی کرد. تمایلات مذهبی لحظه ای او را رها نکرد. وی عادت داشت غیر از ماه رمضان، ماههای رجب و شعبان را هم روزه بگیرد. در این شهر وی به تقویت نقش شخصیت خویشتن بسیار کوشش کرد و خود را برای احراز رهبری آماده ساخت و تا سن هفده سالگی این وضعیت را ادامه داد پس از گرفتن گواهینامهای معلمی در سال ۱۹۲۷ به ایشان پیشنهاد تدریس شد، ولی ایشان ترجیح دادند به تحصیلاتش ادامه بدهد. در دوران تحصیل در دانشسرای مقدماتی حسن شدیداً متاثر از اندیشه امام غزالی بود و حتی با توجه به این تاثیر، میخواست از ادامه تحصیل دست بردارد که به توصیه یکی از استادان چنین افکاری را کنار گذاشت.
۲. ۳. عوامل تکوین شخصیت حسن البنا
در سال ۱۹۳۳ حسن البنا در دانشگاه معروف دارالعلوم قاهره ثبت نام کرد. دارالعلوم که درسال ۱۸۷۳ تأسیس شد، یکی از بزرگترین مراکز علوم جدید در مصر بود این دانشگاه در واقع نقطه مقابل دانشگاه الازهر بود، حسن بیش از کتب درسی به مطالعه کتب غیر درسی میپرداخت. ورود وی به قاهره مصادف بود با بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی. وی بر روال گذشته و تجاربی که در عرضه خدمات فرهنگی و اجتماعی داشت در صدد داشتن رابطهای اجتماعی با گروههای اصلاحی و انجمنهای ادبی بود. بنابر این در قاهره با گروهی به نام انجمن خودسازی اخلاقی (جمعیه المکارم الاخلاق الاسلامیه) رابطه نزدیک پیدا کرد.
اما عطش سیری ناپذیر حسن در صدد پیداکردن چیز دیگری بود و متقاعد شد که برای باز سازی اجتماع و ملت خویش هیچ راه دیگری جز برانداختن یک نهضت گسترده و عمیق وجود ندارد. لذا به جمعیت الشباب المسلمین پیوست و در کنار آن به تربیت گروهی از دانشجویان دانشگاه ازهر و دارالعلوم برای سخنرانی در مساجد، قهوه خانهها و اجتماعات عمومی همت گماشت و آنان را سازماندهی کرد. اما بعد از مدتی، آن دو گروه گذشته را ناکافی و ابتدایی دید و به دنبال غیر دینی شدن جامعه ترکیه در زمان مصطفی کمال آتاتورک و ظهور روز افزون اندیشه غیر دینی و مادی در جامعه مصر، البنا ضمن تماس خود با رشید رضا و مجله علمی مذهبی المنار همکاریهای را رویدست گرفت. فعالیت اجتماعی و اخلاقی حسن البنا بصورت تبلیغ در قهوه خانهها و مساجد در آمده بود وی مینویسد:
وقتی از حیث علمی آماده گی پیدا کردیم نوبت بفعالیت عملی رسید. من پیشنهاد کردم برای تبلیغ به قهوه خانهها برویم. همگی حیرت کردند و با تعجب ایراد گرفتند که قهوهچیها نخواهند گذاشت چون مانع کسب و کارشان میشود، مشتریها هم سرگرم و بفکر بدبختی خویشند، و هیچ چیز مثل ارشاد و اندرز بر آنان گران نمیاید. چگونه با مردمی که غرق هوسند و بکار خویش سرگرم، سخن از دین و اخلاق و آدمیت بگوئیم؟ من با نظرشان مخالفت کردم و عقیده داشتم که مشتریان قهوه خانهها بیشتر از هر جماعتی حتی، همانهای که به مسجد میروند برای شنیدن حرف حق آمادهگی دارند، مخصوصاً که روش ما برایشان تازگی دارد و جالب است. فقط باید موضوعات و مطالب را با دقت و هوشیاری انتخاب کرد و موضوعاتی که وجدانشان را جریحه دار نسازد. و طرز بیان هم باید دلپذیر وخوشایند باشد، و از نظر وقت هم باید سعی کنیم طولانی نشود.
بحث و جدل در این باره بطول انجامید آخر سر گفتم: چرا نمیآیید تجربه کنیم تا معلوم شود حقیقت چیست؟ پذیرفتند و رفتیم بطرف قهوه خانهها. اول از میدان صلاح الدین ایوبی شروع کردیم و از چندین خیابان و محله گذشتیم تا رسیدیم به خیابان حضرت زینب. بنظرم در آن شب بیش از بیست سخنرانی کردم هر کدام پنج دقیقه تا ده دقیقه.
علاقه شنوندگان بطرز عجیبی نسبت به ما جلب شد. چنان ساکت و مودب بودند و چنان با رغبت و اشتیاق گوش میدادند که باور کردنی نبود. قهوهچیها ابتدای صحبت با کمی تعجب و حیرت نگاه میکردند اما بقدری خوششان میآمد که خواهش میکردند که ادامه بدهیم. در آخر قسم میدادند که باید چای و چیزی بخوریم یا پولی بگیریم. عذر میآوردیم که وقتمان کم است و این وقت را نذر کرده ایم برای خدا صرف کنیم، نباید آن به هدر دهیم. این سخن سخت در روحشان اثر میگذاشت، و عجب نیست اگر همه پیامبران و فرستادگان خدا بدون استثنا در اولین قدم این دستورالعمل را بکار بندند که بگو از شما برای اینکار مزدی نمیخواهم. این چشم پاکی اقتصادی در روح مردمی که طرف تبلیغ قرار میگیرند، حسن اثر میبخشد.
تجربه مان صد در صد موفقیت پیداکرد و خوشحال از این پیروزی، بخانه برگشتیم و تصمیم گرفتیم مبارزه را در این زمینه ادامه دهیم. خیلی وقتها میشد که مردم را به همین شیوه، اندرز عملی میدادیم. با این وضع من از هجران انجمن حصافیه که در محمودیه ظاهراً منحل شده بود، تسلیت یافتم؛ انجمنی که اعضاء آن هنوز هم، در راه خدمت به اسلام برادرانه همکاری داشتند و بر طریقت خاص حصافیه در عبادت و ذکور و امر بمعروف و نهی از منکر متحد بودند و گاه گاه فعالیت دستههای تبلیغی انگلیسیها که در سرزمین ما اقامت داشتند آنان را به مبارزه تبلیغاتی بر میانگیخت. این دستههای انگلیسی برای کشور ما واقعاً بلایی شده بود. آنها برای تبلیغ بجای اینکه به سرزمین بت پرستان و مشرکان بروند، به میهن مسلمانان آمده بودند، ملتی که از خود آنها پاکدینتر است و بتوحید خالص و بی آلایش معتقد و پاکدلتر و سلیمتر. (البنا ۱۴۱۱ / ۵۴ – ۵۶)
۱. ۲. ۳. فعالیت حسن البنا در شهر اسماعیلیه
در سال ۱۹۲۷ حسن البنا از دانشگاه دارالعلوم فارغ التحصیل و چندی بعد به عنوان دبیر در وزارت فرهنگ و آموزش استخدام و به شهر اسماعیلیه در منطقه آبراه سوئز برای تدریس اعزام گردید. در ۱۹ سپتامبر حسن قاهره را برای پایگاه جدید ترک گفت. ازین پس مرحله نوینی در زندهگی البنا آغاز میشود (نقوی / ۳۷) البنا در شهر اسماعیلیه نیز نحوه فعالیت فکری و اجتماعی خود را ترک نگفته بلکه سعی کرد تا اندیشه خود را به میان تودههای مردم ببرد، و به وعظ و تبلیغ در اجتماعات و قهوه خانهها پردازد و با این شیوه وعظ و تبلیغ در مجامع عمومی توانست با شخصیتها و مردان مذهبی شهر آشنا شود. او در کنار تدریس روزانه در دبیرستان در برنامههای کلاس شبانه به آموزش اولیای اطفال هم مشغول بود.
البنا با شناخت از اوضاع و شرایط اجتماعی مردم شهر اسماعیلیه همچون جامعه شناسان جامعه را به طبقات و اقشار مختلف منقسم و به عواملی پی برد که عبارتند از: علما، روسای فرقههای صوفیه، اعیان، باشگاهها و انجمنها و هرکدام را به نحوی مورد توجه قرار میداد. وی علاوه میکند که: علما که مهمترین و موثر ترین عامل بودند روش دوستی و احترام و تکریم فراوان پیش گرفتم (بنا ۱۴۱۱ / ۷۸) و از برخورد و بحث با علمای قشری و سنتی پرهیز میکرد.
در اسماعیلیه جمعیت تعاون باشگاهی برای کارگران را تاسیس کرده بودند که فعالیت سودمندش را محیط اجتماعی کارگران انجام میدادند. و در کنار آن جوانان تحصیل کرده و روشنفکران دینی عضویت داشتند. بنابر این البنا در این باشگاهها و انجمنها عضویت پیدا کردند. همچنان اعیان شهر را به دو سته تقسیم میکرد که در اثر دو دستگی مشایخ صوفیه بر سر مسایل پیش پا افتاده و جزئی، دو دسته شده بودند. وی کوشش میکرد که با هر دو دسته ارتباط داشته باشد. و در میان شان سعی بر ایجاد یک دوستی و برادری داشت.













