قباحت زدایی از شک و تقدس زدایی از یقین

قباحت زدایی از شک و تقدس زدایی از یقین

حسیب فقیری

آنچه که انسان در او به یقین نرسیده باشد و هر ازگاهی شک نسبت به آن داشته باشد، قطعا در هاله‌ی از ابهام قرار می‌گیرد.

ابهامی که او را نه به یقین حقیقی می‌رساند و نه هم شک موجود اندرون او را دفع می‌کند.

این دو “تقبیح شک “و ” تقدیس یقین” زنجیره‌های‌بپی اند که اطراف تفکر و کنجکاوی در انسان را می‌پوشانند و انسان را در دایره ابهامات محصور و محسور می‌کنند، این در حالی‌ست که اصل ماهیت دوگانگی در انسان زمینه تردید و تهیج خفا را فراهم می‌کند.

تقبیح شک در حقیقت سرکوب حقایق است و زدودن تقبیح در آموزه‌های دینی یک امر مهم و حیاتی پنداشته می‌شود.

امر این‌که حتا خود پیامبران در جریان دعوت‌شان فقط به‌دنبال بیان حقیقت وجودی خدا و نشانه‌های او بوده اند و در شک و یقین انسان‌ها کاری نداشته اند، زیرا انسان واجب‌الاختیار است بر این‌که چه می‌کند و چه می‌گوید و درنهایت چه چیزی را باور می‌کند و به چه چیزی باورمند نیست.

با این حال یک مساله مهم از مجموع مسایلی که در قباحت وجود دارد بحث منیت سامان دهنده گان یک ایدیولوژی و یا آیین می‌باشد آنان بخاطر جلوگیری از منافع شخصی‌شان می‌کوشند از تا از طریق قوه قباحت مسیر را به نفع خود تغییر داده و انتظام خویش را با این رویکرد مدیریت نمایند.

اشمئزار در آیین‌ها بعضاً از طریق همین فشارها بار میاید در سوی تقدس در یقین نیز خطرناک‌تر از قباحت در یقین است؛ بگونه که ماهیت تقدیس بیشتر رویکرد میان تهی داشته و زمینه کسالت و بی تحرکی کسل ذهنی و حذف خردگرایی را در یک جغرافیا مهیا می‌سازد.
یقین و شک دو مساله‌ای اند که انسان در انتخاب آن‌ها آزاد گذاشته شده است.

اگر انسانی را به اجبار در جهت پذیرفتن یک حقیقت وادار سازیم قطعا ظاهر خویش را با آن حقیقت هماهنگ خواهد ساخت در حالی که درون او فربه‌تر بی‌رحم‌تر و خطرناک‌تر از حال فعلی اش خواهد شد، در حالی‌که زمینه این وضعیت را اصل تقدس روا داشته است.

تقدیس‌گرایی همواره در برابر خرد مداری قرار می‌گیرد.
هر جا که تقدیس جان گیرد خرد از آنجا کوچ می‌کند در واقع درون مایه اصلی بیداری یک جامعه خرد مداری است، گاهی خرد مداری و تقدیس باهم درجنگ اند آشتی دادن این دو کار ساده ای نیست، زیرا خرد انسان را به تفکر و اندیشیدن می‌برد.

در حالی که تقدیس فقط اطاعت بی قید وشرط بدون درک اصل آموزه وپدیده را مهیا می‌کند.
با این وجود وقتی تقدیس عمومی شد و افکار عامه در کنترول آن در آمد بعضاً فورمول دیگری روی دست گرفته می‌شود آن هم تقبیح شک است شکی که شاید انسان را به حقیقت نزدیک سازد اصل شک همان دو دلی انسان نسبت به یک مساله است چه مورد دینی باشد و یا هم یک ایدیولوژی برای بیداری عمومی ولی آنچه مهم است ارزش این شک است و دوری قباحت از آن؛ زیرا اکثرا مردم کورکورانه در یک آیین، حوزه و جریان دخیل می‌شوند در حالیکه از اصل آن بی خبر اند اصل آن همان است که ما ابتدا با استفاده از قوه شک وارد عمل می‌شویم و با شک خویش می‌کوشیم تا اصل را دریابیم نظام‌های که درجهان سامان داده می‌شوند.

با این دو قوه به ماهیت مکتب، ساختار، ایدیولوژی و سیستم خویش اعتبار می‌دهند در حالی که کنترول نظم عمومی با تقبیح سازی شک وتقدس‌گرایی یقین بار آمده است اگر این شک و یقین آزاد گذاشته شوند جدا از این‌که ما را به بیراهه نمی‌برند که در تفکر تحقیق دریافت کنه حقایق ماررا کمک می‌کنند.

انسان در چیزی‌که شک داشته باشد روی آن تحقیق می‌کند و اگر دین باشد می‌رود پی نشانه‌ها و علایم و اما تقدیس صد راه تحقیق و تدبر است به همین منظور است که می‌گویم نه یقین را قداست دهیم و نه شک را تقبیح نمایم هر دو آزاد گذاشته شوند و ماهیت ارزشی آموزه و آیین را با آزادی این دو می‌توان دریافت زیرا اگر شک آزاد باشد انسان آزادانه شک می‌کند و قوه تقبیحی سد راه وجود نمی‌داشته باشد و رفته رفته این شک انسان را بجای می‌کشاند که جایگاه اصلی آموزه و یا تدین است جدا از این موجودیت تقدیس در بین ادیان ارزش محتوایی و خردمداری آن‌ها را خدشه‌دار ساخته است.
حتا امام غزالی در نوشته‌ها و آثارش نیز حوزه تقدیس را فربه ساخته و امور تعقلی و تدبر که اکثراً بر ماهیت بیداری کمک می‌کنند را کاسته است.

قداست به اشخاص آنان را تقریبا در جایگاه خدایی قرار می‌دهد که این امر هیچ تفاوتی بین فرعون و این شخص ندارد حالانکه یکی از غیر خدا است دعوای خدایی می‌کند و آشکارا خود را خدا اعلام می‌کند و این شخص که گروه‌های درون دینی آن را تقدیس می‌کنند بنام خدا خود را بالای مردم خدا معرفی می‌کند و تفاوت اندک آن این است که یکی به زبان می‌گوید من خدایم و یکی بنام خدا بی آنکه خود داند رفتار خدایی انجام می‌دهد در حالی که خداوندج خود می‌داند و نظم و انضباط آفرینش باری اگر ریشه تاریخی آن اشاره شود بدون شک نمرود و فرعون در دعوای خدایی شان هیچ نوع ضرری به خالق عالم از جانب آن‌ها نیست صرفا قرار گرفتن ابراهیم (ع) در برابر نمرود و موسی (ع) در برابر فرعون از برای آن بود تا نظم عمومی بشر سامان داده شود و بشر دفع ضرر بشر باشد و در این راه خدا با خیر کوشان و نیکان است.

ضررهای تقدیس فراتر از این نیز هست ولی مهم این است تا برای هر دو پدیده فکر صورت گیرد شک سره و نا سره یک ارزش و یا یک دین را از هم جدا می‌سازد در آموزه‌های که خلط و غلطی افزود گردیده باشد شک باعث می‌شود تا آن را صیقل دهیم و به یقینی برسیم که با خرد آشتی کرده باشد ورنه تقدیس بدون خردمداری کمتر از قباحتی نیست که بالای شک حاکم بوده و او را از تجسس و کنجکاوی باز داشته است.

اساسا جوهر مساله بالاتر از این است که من اکنون دارم می‌نویسم ولی آنچه مهم است و نیاز باز تکرار را دارد قباحت زدایی از شک و تقدس زدایی از یقین است براستی که این مساله ما را به جای می‌رساند که کنه حقایق را در یابیم و راه چاره بیداری و سلامت روانی را به آسانی در نظر گیریم آزاد گذاشتن شک و یقین دور کردن قباحت و تقدیس از این دو جدا از اینکه به جوهر ارزش‌ها معنا می‌دهد که ماهیت آن‌ها را نیز برای غیر آن‌ها زیبا تعریف می‌کند انسان به ارزش‌های واقعی خود پی می‌برد قرایح بیدار می‌شوند و ظرافت‌ها جان می‌گیرند این فرایند رفته رفته تاثیر خود را بالای جوامع نیز می‌گذارد.

همان‌گونه که امروز ظاهر امور و تحقیقات گسترده در سطح جهانی کشورهای جهان اول را به جای رسانده است که نعمت آزادی و بیداری را می‌توان از آن‌ها گرفت حتا کشورهای جهان اولی که حتا آزادی نسبی ندارند را می‌توان در محور همین مسایل نظاره کرد آنان با وصف اینکه در این حصار قباحت دیگران قرار گرفته و تقدسات اطراف شان را محاصره کرده به خسته‌گی تمام رسیده اند و در نهایت گریزگاه جستجو می‌کنند تا آنان را به جای برساند که به لحاط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره جایگاه ویژه داشته باشند.

خردمداری در خود فرع دارد که فرهنگ وادب عرف رسوم وماهیت رفتاری جوامع را بیان می‌کند در حالیکه تقدیس تنها ترس و رعب داشته و انسان از عملکرد خود در هراس می‌باشد و تشدید تفکر و تعقل از درون یک شک پدید میاید شکی که انسان را حتا بخودش نیز می‌رساند زمانی انسان در وجود خودش حتا شک کند و بگوید چگونه ساختمانی است و به چه شکلی ساخته شده قطعا او به اصل خود رخش می‌راند تکاپو و تلاش خویش را طوری عیار می‌سازد که زمینه‌های بیداری و خودشناسی وی فراهم می‌شود این زمینه ابتدا از یک شک آغاز می‌شود بعد‌ها به یقین بدون تقدیس پایان میابد پس می‌توان گفت پذیرفتن حقایق به اجبار و تقدس اصل یقین بدون تحقیق سرگردانی عمومی خلق نموده و انسان بی آنکه به اصل یک ارزش پی ببرد در فرع ارزش‌ها قربانی شده و این سلسله رفته رفته جامعه را بسوی یک عادت می‌کشاند عادتی که از آن بنام عبادت استفاده می‌کنند حالانکه عادت و عبادت تفاوت‌های زمین تا آسمان دارند.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://khorasantimes.com/?p=20507

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.