اندیشه عقلانی حنفی: مکتب کلامی ماتریدی

اندیشه عقلانی حنفی: مکتب کلامی ماتریدی

مقاله: جاوید راحل
بخش دوم و نهایی

۲. آموزه‌های کلامی ماتریدی
نکته جالب توجه این است که ماتریدیه با معتزله رابطه خوبی نداشته و آن‌ها را دشمن خود می‌دانند.

هرچند در ابتدای کار از معتزله منشعب شده‌اند ولی در عین حال ابومنصور ماتریدی بیشترین ردیه‌ها را بر معتزله وارد کرده است اما با اشاعره (بالخصوص در دوره‌های اخیر که به تلاش و همت ایوبیان کارهایی برای وحدت بین این دو انجام شد) اختلافات کمتری دیده می‌شود و تمام اختلافات را کنار گذاشته و هر دو در کنار هم به حیات خود ادامه می‌دهند، بالخصوص که در مبانی فکری زیاد با هم اختلافی نداشتند.

شیخ محمد عبده در حاشیه خود بر عقاید العضدیه می‌نویسد: اختلاف میان اشاعره و ماتریدیه از ده مسئله تجاوز نمی‌کند و آن هم اختلاف لفظی می‌باشد.

هرچند با مطالعه دقیق می‌بینیم که اختلافات اولا از این عدد بیشتر بوده و ثانیا لفظی هم نمی‌باشد بلکه اساسی و مفهومی می‌باشد اما رابطه آن‌ها با وهابیت به شدت خصمانه می‌باشد.

زیرا وهابیت در مساله اتهام به کفر هیچ فرقی بین کفار و شیعیان و ماتریدیان و اشعریان و… نمی‌گذارند و در مقابل آن‌ها نیز ماتریدیه از هیچ کوششی برای رد کردن وهابیت فرو گذاری نکرده‌اند.
عزیز احمد حنیف پژوهش‌گر مذاهب اسلامی در پیوند به موضوع اثبات خدا توسط ماتریدی می‌نویسد:

در پیوند به موضوع اثبات وجود خدا که در آن زمان یکی از مباحث مهم کلامی به‌شمار می‌رفت در روشنی آیات قرآن‌کریم با وضع دلایل ده‌گانه فلسفی-کلامی که عبارت اند از: حقیقت تغییر در عالم، مرگ و زنده‌گی، توازن اضداد در اشیا، جواهر و اعراض، علیت یا سببیت در اشیا، پایان‌پذیری جهان و برهم خوردن نظام هستی، حرکت جوهری عالم، وجود پدیدۀ شر، تسخیر نیروهای طبیعت برای انسان، موجودیت نظم دقیق در کاینات و همچنان آفرینش هستی، از یک طرف متکی به عقل و از سوی دیگر، از نقل بهره جسته و بدین باور است که دلایل عقلی‌یی که قرآن‌کریم ارایه کرده است، آسان‌، ملموس و نزدیک‌تر به فهم نسبت به دلایل دیگر است.

ده برهانی را که ماتریدی به‌خاطر اثبات وجود خداوند وضع کرده‌ است، در واقع، اصول و قواعد پژوهشی اند که هر دانشمندی در چارچوب آن می‌تواند مطابق به مقتضای عصر خود، برای اثبات وجود خداوند استدلال کند.
به‌گونۀ مثال، پژوهش‌هایی که امروز در رابطه به چرخش اجرام سماوی، مدارها و فاصله‌های دقیق و مهندسی شده میان کهکشان‌ها، ستاره‌ها و ستاره و اقمار، حرکت در مسیرهای متقاطع بدون آنکه یکی به دیگری نزدیک شود و یا هم فاصله میان آن‌ها از حد اعتدال بیشتر گردد، صورت گرفته است، همه موضوعاتی اند که در محور «حرکت جوهری عالم»، «حقیقت تغییر در عالم»، «نظم دقیق در کاینات» می‌چرخد.

همان‌طور، «پایان پذیری عالم» که ماتریدی آن را به عنوان یکی از براهین اثبات وجود خدا در قرن سوم مطرح کرده، اگر در روشنی تفسیرهای جدید عقلانی از آیات قرآن و پژوهش‌های علمی‌یی که در این عرصه انجام شده است، به بررسی گرفته شود، در واقع، دروازه‌یی است برای بحث‌های علمی سودمندی برای دانش‌آموزان امروز که سخت تشنه آن اند. (حنیف، ۱۴۰۱)

مبانی اصلی فرقه ماتریدیه را در پنج بخش مطرح نمود: ۱. جهان‌شناسی و ایمان ۲. توحید و صفات الهی ۳. نبوت ۴. امامت و خلافت ۵. معاد در روز قیامت (نه رجعت).

هرچند این مبانی در ابتدا از عقاید ابوحنیفه اخذ شده است اما به دست ابومنصور ماتریدی و شاگردانش نظام‌مند و منسجم گردیده است.

۱. ۲. جهان‌شناسی
وقتی صحبت از جهان در بین متکلمان الهی و اسلامی مطرح می‌شود، هم جهان مادی و هم ماورای آن، یعنی مجردات را دربر‌می‌گیرد ولی در اندیشه و اعتقادات ماتریدیه منظور از جهان و عالم مساوی با جهان مادی است که در حیطه حس قرار می‌گیرد نه بیشتر و به تعبیر آن‌ها «جهان اسم ماسوی‌الله است و تمام موجودات حادث را در بر می‌گیرد» و تفسیری که ماتریدیه از جهان ارائه می‌دهند به سه بخش اجسام و جواهر و اعراض مطابقت دارد و مجردات را شامل نمی‌شود.

به نظر ماتریدیان جوهر عبارت است از جزء لاینفک که هیچ‌وقت قابل قسمت نیست، نه در عالم خارج و نه در عالم ذهن و این جوهر است که اساس جهان مادی را تشکیل می‌دهد. بنابراین نمی‌توان آن را از ماده جدا کرده و نمی‌توان آن را تقسیم نمود. جسم که حداقل از دو جوهر تشکیل شده است چون متشکل از دو شیء بوده طبیعتا دارای تقسیم می‌باشد و حداقل می‌توان گفت که از نظر ذهنی قابل انفکاک و جدایی می‌باشد و این جسم همانند جوهر قائم به ذات می‌باشد که در نزد ماتریدیان جوهر و جسم، اعیان نامیده می‌شوند.

در مقابل جوهر و جسم، اعراض قرار دارند. اعراض اموری بوده که قائم به خود نیستند و برای به وجود آمدن باید به یکی از جواهر یا اجسام تکیه نمایند. رابطه این سه به‌گونه‌ای است که جسم برای به‌وجود آمدن نیاز به جوهر داشته و عرض برای عرض‌اندام نیاز به جسم دارد، از این رو رابطه این سه بخش کاملا به هم وابسته می‌باشد.
ماتریدیه برای اثبات خدا و بحث توحید عموماً بر براهینی که دیگر متکلمان نیز به آن اشاره دارند مانند برهان حدوث، برهان وجوب و امکان و برهان نظم تکیه دارند. یکی از براهین جالب توجهی که ماتریدی به چالش می‌کشد، برهان شر است. او از این برهان که به‌طور معمول برای انکار خداوند به کار می‌رود برای اثبات وجود صانع بهره می‌جوید: «اگر عالم خود به خود به وجود آمده بود می‌بایست هر چیزی برای خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدیدمی‌آورد و در این صورت شرور و زشتی‌ها وجود نمی‌داشت و وجود اینها دلیل بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده بلکه به واسطه غیر از خود پدید آمده‌است».

۲. ۲. حسن و قبح افعال
اشاعره حسن و قبح عقلی را انکار می‌کنند و حسن و قبح را صرفاً شرعی می‌دانند، اما ماتریدی حسن و قبح عقلی را می‌پذیرد.
او در کتاب التوحید می‌نویسد: «خداوند انسان را برای محنت آفرید چون او را اهل تمییز و شناخت محمود و مذموم قراردادو مذموم را در عقل انسان، قبیح قراردادو محمود را حسن، پس انسان را قادر کرد که محمود و مذموم را بشناسد و عقل را حجت قراردادو حسن و قبح اشیاء را به واسطه عقل تقدیر کرد… حکم عقل اصل همه احکام است و مانند علم الحیات است که قابل تغییر نیست.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۶۲)

۳. ۲. تکلیف مالا یطاق
ماتریدیه برخلاف اشاعره معتقدند خداوند کسی را که به چیزی قدرت و طاقت ندارد مکلف نمی‌کند و درخواست تکلیف مالایطاق با عدالت و حکمت خداوند سازگار نیست. او تصریح می‌کند: «تکلیف به کسی که طاقت ندارد عقلاً فاسد است.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۶۲) این اختلاف از اختلاف در مبحث نخست ناشی شده است که اختلاف بالای حسن و قبح عقلی دارند.

۴. ۲. جبر و اختیار
ماتریدی نخست در صدد اثبات فاعلیت حقیقی انسان بر آمد، طوری که از نظر او انسان از نظر عقل و وحی فاعل و کاسب است.
چون به باور ماتریدی خداوند به انسان‌ها امر و نهی کرده است و در برابر هر کاری که انجام می‌دهد وعد و وعید می‌دهد. بنابراین وعد و وعید به کسی تعلق می‌گیرد که در کار خود آزاد باشد. چون افعال به آدمیان تعلق می‌گیرد، از نظر عقلی نیز زشت است که طاعت و معصیت و فواحش و منکرات به خداوند نسبت داده شود و بدیهی است که خدا را نمی‌توان مامور و منهی و متاب و معاقب خواند.

لذا فعل باید به انسان نسبت داده شود. خدا خالق فعل انسان است زیرا افعال را از عدم به وجود می‌آورد اما اراده انسان اختیار دارد که فعل خدا را چگونه انجام می‌دهد.
انسان خالق اراده است و خداوند خالق فعل خارجی است.
خَلق و کسب در اندیشه اشعری و خلق و اختیار در باور ماتریدی به لحاظ لفظ و تعبیر متفاوت اما از ناحیه مفهوم یکی اند. از این طریق ماتریدی و اشعری هردو تأکید نموده اند که انسان در برابر افعال نامحدودی از خیر و شر که خداوند در لوح محفوظ نوشته است، اختیار مطلق دارد.

وقتی انسان در برابر چندین فعل از افعال شر و چندین فعل از افعال خیر، اختیار مطلق و ارادۀ مستقل داشته باشد، دیگر معنای جبر، منتفی می‌شود و نسبت «خَلق» نیز که یکی از اوصاف خداوند متعال است، (آنچنان که معتزله باور دارد) به بنده نمی‌شود.

ماتریدی با مطرح نمودن خَلق و اختیار در باب افعال بنده‌گان، خواسته است راهی میانه و معتدل از میان گروه‌های کلامی جبریه و قدریه برای خود انتخاب کند. نظر ماتریدی این‌ است که در یک زمان، فقط یک فعل برای انسان مقدر نشده است تا جبراً آن را کسب نماید، بلکه برای بنده در برابر تمام افعال خیر و شر از سوی خداوند اختیار، اراده و قدرت مطلق داده شده است تا هرآنچه را که می‌خواهد کسب نماید و مفهوم آیه مبارکه (فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر) نیز همین است.

ماتریدی، وقتی اراده و قدرت انسان در پیوند به کسب افعال را ثابت می‌سازد معضلۀ بحث قضا و قدر نیز حل می‌شود و انسان‌ها هر یکی به مقتضای اراده و قدرت مستقل خویشتن، افعال خیر و افعال شر را در زنده‌گی بر می‌گزینند. (حنیف، ۱۴۰۱)
ماتریدیه به جبری معتدل باور دارند که حد وسط نظر اشعری و دیدگاه معتزلی است.
از دیدگاه ماتریدیه انسان نوعی فاعلیت دارد و فعل ارادی‌اش با قدرت و اختیار صورت می‌گیرد. ماتریدیه، برخلاف اشاعره، براین رای اند که فعل و مفعول متفاوت است، فعل انسان غیر از فعل خدا است و برخلاف فعل خدا، ایجاد و احداث نیست. به‌طور مثال معتقد اند: نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما ایجاد آن فعل خدا است، به این معنی که ذات نشستن و برخاستن، آفریده خدا، اما عمل نشستن و برخاستن کردار انسان است؛ کرداری که انسان آن را کسب می‌کند.
ماتریدیه معتقدند اگر انسان قصد انجام دادن فعل نیک و بد نکند، خدا هم قدرت انجام گرفتن فعل در او نمی‌آفریند. ملاک و معیار ثواب و عقاب، در نظر ماتریدیه، نه خود فعل، که قصد و نیت عمل از سوی انسان است. قصد کردار نیک و خیر، ثواب به بار می‌آورد و قصد فعل بد و نیت گناه، عقاب در پی دارد زیرا: «اِنّما الاعمالُ بالنیّات».

۵. ۲. صفات خبریه خداوند
متکلمان اسلامی اتفاق دارند که خدا دارای اوصافی مانند علم و قدرت و حیات است.
معتزله و امامیه عقیده دارند که صفات ذاتی رب‌العالمین، عین ذات اوست و خدا از نظر کمال و جمال در جایگاهی است که ذات او سراسر علم و قدرت است.
اشاعره این صفات را زاید بر ذات دانسته و معتقدند صفات ذات قدیم و صفات فعل حادث هستند، در حالی که «ماتریدیه» مسئله عینیت ذات و صفات را قبول دارند و در مسئله صفات خداوند هم صفات ذات و هم صفات فعل را قدیم می‌دانند و در این موضوع با امامیه و معتزله همسو هستند. در امکان عقلی کیفر دادن بنده‌گان مطیع و صالح از سوی خداوند، اشعریون امکان عقلی را می‌پذیرند که خدا قادر به هر فعلی می‌باشد ولی در عین حال معتقدند به دلیل اخباری که در این باره وجود دارد، شرعاً این کار امکان‌پذیر نیست (و خداوند بندگاه صالح را بی‌جهت در آن دنیا عذاب نخواهد کرد).

ماتریدیه معتقد به حسن و قبح عقلی‌اند، بدین معنی که حکم عقل را در مسئله استحقاق مدح و ثواب یا استحقاق نکوهش و عقاب می‌پذیرند و معتقدند از طریق حکم عقل، می‌توان حکم الهی را نیز کشف کرد. بدین معنی که ایجابی از ناحیه عقل در کار نیست و خرد در اصل کاشف یک حقیقت واقع است.

بر این اساس و بر حکم عقل، خدا عادل است و محال است جائر و ستمکار باشد، همچنانکه جایز نیست مطیع را معذب سازد و به این ترتیب کیفر دادن بنده‌گان مطیع از سوی خداوند ناممکن است، چه از لحاظ شرع چه از لحاظ عقل.
در رابطه به صفات خبری مانند: ید (دست)، وجه (روی)، استوای خدا بر عرش وغیره، امام ماتریدی بدین باور است که صفات خداوند غیرقابل مقایسه به صفات مخلوق و درک و تحلیل آن از دایرۀ عقل بیرون و از نظر شرع نیز بحث و جدال در پیوند به آن جایز نیست؛ به‌خاطری که عقلِ انسان در چارچوب محسوسات حرکت و فعالیت می‌کند و بر ماورای طبیعت راه ندارد و نمی‌تواند ماهیت اشیا را در ورای محسوسات کشف کند.

در پیوند به چگونگی رابطه میان ذات و صفات، برخی مکاتب کلامی بدین باور بود که صفات خداوند عین ذات او تعالی و قدیم (ازلی) است و برخی دیگر، صفات خداوند را حادث و غیر ذات می‌دانستند تا از تعدد قدما گریز کرده‌ باشند.

در برابر این گروه‌ها، اهل حدیث به توقیفی بودن صفات و بدعت خواندن بحث‌های عقلانی در این زمینه معتقد بود. امام ماتریدی برخلاف همه، صفات خداوند را، نه عین ذات و نه غیر ذات خوانده و تصریح نمود که صفات خداوند به اعتبار وجود، عین ذات و به اعتبار مفهوم، غیر ذات باری تعالی و ازلی و قدیم اند.

با این روش، از یک طرف بحث تعدد قدَما را آنچنان که معتزله باور داشت، حل کرد و از سوی دیگر، عدم حدوث صفات خداوند را ثابت ساخت.
ماتریدی روئیت خدا را ممکن می‌داند اما بدون ارائه دلایل عقلی فقط به نقل بسنده می‌کند.
او در این باره می‌گوید: «اعتقاد به دیده شدن پروردگار در نزد ما حق و واجب است، بدون این‌که چگونگی روئیت را ادراک و آن را تفسیر کنیم.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۶۳) گرچه دیدگاه ماتریدی با توجه به تأکید آن نسبت به اشاعره به عقل در این‌جا عجیب است. او در خصوص سایر صفات خبریه چون استوا بر عرش وغیره باور به تفویض دارد.

او اذعان می‌کند که ممکن تاویل و تفسیر ما ثواب نباشد و منظور چیز دیگری باشد. ماتریدی با چنین رویکردی تمایل به باورمندی محض فارغ از توجیه و تأویل عقلانی دارد، لذا نظریه ماتریدی در خصوص صفات خیریه روشن است.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://khorasantimes.com/?p=20411

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.