نشست اخیر فرمت مسکو تنها یک گردهمایی دیپلماتیک معمول نبود؛ بلکه پیام آشکاری از تغییر در قاعدهٔ بازی قدرت در بستر خراسانافغانستان و فراتر از آن است.
در این نشست، روسیه تلاش کرد تا در میانهٔ رقابت سخت شرق و غرب، با نمایش یک همگرایی نوپا اما حسابشده، طرح تازهای از «امنیت اورآسیایی» را به نمایش بگذارد.
پیام مسکو روشن بود: بازیگران فرامنطقهای، بهویژه ایالات متحده، نباید گمان کنند که خراسانافغانستان همچنان میدان بیهزینهای برای بازگشت و مدیریت بحران از دور باقی مانده است.
این نشست در واقع پاسخی است به زمزمههای اخیر دربارهٔ احتمال بازگشت نظامی امریکا به خراسانافغانستان، بهویژه در پی شایعات مربوط به تصرف مجدد فرودگاه بگرام.
مسکو با همراهی متحدانش از چین تا ایران و آسیای میانه، مأموریتی پرریسک اما راهبردی را آغاز کرده است؛ مأموریتی برای گرانتر ساختن هزینهٔ حضور دوبارهٔ غرب در منطقه. آنچه امروز در مسکو شکل میگیرد، تلاش برای تثبیت مکانیزم «منطقهایسازی مدیریت بحران خراسانافغانستان» است؛ فرآیندی که هدف آن انتقال محور تصمیمگیری از واشنگتن به پایتختهای منطقهای است.
روسیه در این نشست چند پیام موازی را ارسال کرد: نخست، هشدار صریح به امریکا و متحدانش دربارهٔ هرگونه تلاش برای ایجاد زیرساخت نظامی یا امنیتی در خراسانافغانستان یا پیرامون آن؛ دوم، تأکید بر اینکه مسکو دیگر نیازی به میانجیگری هیچ قدرت ثالثی ندارد و خود را بازیگر اصلی پروندهٔ خراسانافغانستان میداند؛ و سوم، تلاش برای ادغام گروه طالبان در ساختار امنیتمحور منطقهای بهعنوان بخشی از معماری جدید اورآسیا، البته با پذیرش مدیریت ریسک و احتمال بازتابهای ناخواسته.
دعوت رسمی از امیرخان متقی، وزیر خارجهٔ گروه طالبان، یکی از نشانههای مهم این راهبرد بود.
این دعوت نه به معنای مشروعیتبخشی کامل، بلکه ابزاری هوشمندانه برای نمایش توان بازیگری روسیه در میانهٔ فضای بیثباتی ناشی از خروج امریکا است.
حضور همزمان نمایندهٔ بلاروس نیز پیامی بود مبنی بر گسترش افق ژئوپلیتیکی مسکو از آسیای مرکزی تا محورهای غربی اورآسیا.
این ترکیب، نماد نظمی در حال تولد است که در آن طالبان، بهجای دشمن یا تهدید، به ابزار تنظیم معادلهٔ امنیت منطقهای بدل میشوند.
در این چارچوب، چهار قدرت کلیدی منطقه نیز در محورهای خاص خود فعالاند. هند در مسیر تماسهای محتاطانه با کابل حرکت میکند تا در برابر نفوذ انحصاری پاکستان نوعی بازدارندگی ایجاد کند.
ایران بر سه محور امنیت مرزی، آب هیرمند و پروژههای انرژی و ترانزیت تمرکز دارد. چین نیز خراسانافغانستان را حلقهٔ فراموششدهای در زنجیرهٔ کمربند راه میبیند و از مسیر واخان و معادن عینک به دنبال اتصال راهبردی است.
در سوی دیگر، پاکستان تلاش دارد هم نفوذ استخباراتی خود را حفظ کند و هم هزینهٔ پناهدادن به تحریک طالبان پاکستان را به کابل منتقل نماید؛ اما روند منطقهایسازی مسکو، عملاً از قدرت وتوی اسلامآباد کاسته است.
به موازات این تحولات، دو روند متضاد اما همزمان در جریان است: یکی تلاش بلوک اورآسیایی برای ادغام گروه طالبان در نظم جدید منطقهای، و دیگری فشار قدرتهای فرامنطقهای برای پاسخگو ساختن و تنبیه گروه طالبان بهدلیل رفتارهای غیرقابلپیشبینیشان. در میانهٔ این تضاد، خراسانافغانستان به بستر رقابت نفوذ نرم میان مسکو و واشنگتن بدل شده است.
جنگ کنونی نه بر سر تانک و موشک، بلکه بر سر روایت، اطلاعات و مشروعیت سیاسی جریان دارد.
گروه طالبان اکنون در نقطهای حساس قرار دارند. از آنان انتظار میرود که صداقت خود را در مبارزه با تروریسم به اثبات رسانند، با قاچاق مواد مخدر مقابله کنند و در مدیریت مرزها و بحران پناهجویان رفتاری مسئولانه از خود نشان دهند.
هرگونه ناکامی در این عرصه میتواند به انزوای مجدد و بازگشت فشارهای غربی منجر شود. برعکس، ادغام هوشمندانه در روند منطقهای ممکن است برای گروه طالبان فرصت مشروعیت تدریجی فراهم سازد.
برای مسکو و متحدان آسیای میانه، اولویت اصلی ایجاد سازوکارهای اطلاعاتی مشترک، تسلط بر مرزهای شمالی خراسانافغانستان، و حفظ تعادل میان فشار بر گروه طالبان و استفاده از آنان در قالب یک بازی کنترلشده است. در همین حال، دهلی و تهران نیز به دنبال ایفای نقشی فعالتر در پروندهٔ خراسانافغانستاناند تا از افزایش ریسک بر منافع حیاتیشان جلوگیری کنند و در برابر انحصار اسلامآباد، نوعی توازن نرم برقرار سازند.
نشست مسکو بهظاهر دربارهٔ خراسانافغانستان بود، اما در عمق، دربارهٔ آیندهٔ نظم امنیتی اورآسیا سخن میگفت.
اگر این طرح موفق شود، خراسانافغانستان نه بهعنوان «میدان جنگ»، بلکه بهمثابه «محور تنظیم توازن قدرت» تعریف خواهد شد؛ نقطهای که در آن، جنگ نرم میان شرق و غرب آیندهٔ ژئوپلیتیکی منطقه را رقم میزند.
اما پرسش اصلی این است که سیاست مسکو و متحدان منطقهای آن چگونه میتواند به بهبود وضعیت خراسانافغانستانِ تحت کنترل طالبان کمک کند؟ بهظاهر، مسکو و کشورهای منطقه قدرتهای ارزشمحور نیستند و نیازهای امنیتی و ریسک بالای یک خراسانافغانستانِ بدون مدیریت و کنترل را در اولویت سیاستهای خود قرار دادهاند. برای مسکو و پکن، در بازی امریکاییزدایی از منطقه، گروه طالبان ابزاری قابلتحملاند. این دیدگاه، چشمانداز آیندهٔ خراسانافغانستان را تیرهتر میکند.
به تعبیر دیگر، اگر منطقه و فرامنطقه همچنان بر اولویت دیدگاههای امنیتی خود تأکید کنند و طالبان را ابزار ایجاد توازن میان فشار و بهرهبرداری از فرصت در قالب یک بازی کنترلشده بدانند، آیندهٔ خراسانافغانستان در گرداب وابستگی و بیثباتی باقی خواهد ماند.
تناقض میان دیدگاه منطقه و فرامنطقه، تمایل به سوی مکانیزمها و رویکردهای چندجانبهگرایانه را افزایش داده است. کشورهای منطقه میکوشند منافع و نگرانیهای اصلی خود در قبال مسئلهٔ خراسانافغانستان را با اجندای گستردهتر امنیتی و ژئوپلیتیکی پیوند دهند و از ظرفیتهای موجود منطقهای برای تفسیر این منافع در سطحی بزرگتر بهره بگیرند.
این روند، منطقه را به کنشگری فعال و مطرح در پروندهٔ خراسانافغانستان بدل میکند؛ امری که در درازمدت میتواند منجر به انزوای تدریجی امریکا در میدان خراسانافغانستان شود.
با این حال، ایالات متحده نیز ابزارهای متنوع و چالشبرانگیزی در اختیار دارد که میتواند از آنها برای تحت فشار قرار دادن طالبان استفاده کند. در صورت تمایل واشنگتن به بازگشت مشروط به میدان خراسانافغانستان، احتمال بهرهگیری از تهدیدات داخلی بهعنوان اهرم فشار علیه طالبان وجود دارد؛ اقدامی که رژیم طالبان را در تنگنای انتخاب میان دو گزینهٔ منطقه یا فرامنطقه قرار خواهد داد.
در مجموع، پیام نشست مسکو را میتوان در قالب حرکتی نمادین اما هشداردهنده به نیتهای ایالات متحده تعبیر کرد؛ حرکتی که در چارچوب واکنش منطقهای، رنگ و بوی جدیتر به خود گرفت و میتواند سرآغاز بستری برای شکلگیری مکانیزمی فعال و مداخلهگرایانه در قبال خراسانافغانستان باشد. این نشست شاید آغاز مرحلهای جدید در تعریف نقش منطقه در مدیریت بحران خراسانافغانستان و معماری امنیتی اورآسیا باشد.