جاوید راحل پژوهشگر اندیشه سیاسی
بخش سوم (نهایی)
۴. روششناسی این پژوهش از نوع نظری-تحلیلی بوده و با هدف بازاندیشی در بستر چندپارگی فرهنگی خراسانافغانستان، به بررسی مفاهیم و چارچوبهای اندیشه میانفرهنگی نسبت میان «خود» و «دیگری» میپردازد. در این راستا، روش تحقیق کیفی با رویکرد توصیفی-تحلیلی بهکار گرفته شده است. دادههای پژوهش عمدتاً از منابع کتابخانهای، مقالات علمی، و آثار مفهومی در حوزههای فلسفه میانفرهنگی، مطالعات هویتی، و جامعهشناسی فرهنگی گردآوری شدهاند. تمرکز بر خوانش انتقادی متون و تطبیق مفاهیم نظری با بستر تاریخی و فرهنگی خراسانافغانستان، مسیر اصلی تحلیل در این پژوهش است.
۵. ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی برای شکلگیری گفتوگوی میانفرهنگی در خراسانافغانستان از نظر فرهنگی بسیار مختلط است. کمربند قومی پشتونها فرهنگ قبیلهای و بسیار سنتی دارد، همراه با آداب و رسوم دقیقاً تعریف شده است که بر مناسبات خانواده گی و خارج از قبیله حاکم است. (مارسدن، ۱۳۸۸: ۲۷) سنتها یا عنعنات ریشه در اخلاق اجتماعی و شیوهای زیست افغانها دارد و در طول هزاران سال شکل یافته است. (رسولی، ۱۳۸۶: ۱۱۳) طوری که در منابع تاریخی خراسانافغانستان چنانچه مرسوم بوده که تا اکنون تغییرات آنچنانی بوجود نیامده است. در کنار پیچیدگیهای قومی و زبانی، این کشور دارای بسترهایی تاریخی و فرهنگی است که با وجود کمتوجهی به آنها میتوانند بهعنوان ظرفیتهایی مهم برای تقویت گفتوگوی میانفرهنگی و همزیستی سازنده عمل کنند. برخلاف تصور رایج از خراسانافغانستان بهمثابه سرزمینی سراسر درگیر تنش و تفرقه، بررسی لایههای فرهنگی و تجربههای تاریخی این کشور نشان میدهد که رگههایی از همزیستی، تساهل و تعامل فرهنگی نیز در حافظه جمعی آن میتواند حضور داشته باشد. یکی از این ظرفیتها، تجربه زیستمشترک تاریخی اقوام در مناطقی چون کابل، هرات، بلخ، پروان، تخار، بامیان، بغلان، کندز و بدخشان است. در این مناطق، اقوام مختلف با زبانها، آیینها و شیوههای زیست متفاوت، در طول قرون، نوعی نظم نانوشته و تفاهم ضمنی برای همزیستی برقرار کردهاند. این تجربههای زیسته، اگرچه شکننده، ولی حاکی از امکانپذیری گفتوگو در دل تنوعاند. مردم خراسانافغانستان در عرصه فرهنگ ملی به دو مشکل عمده مواجه است: نخست این که خراسانافغانستان به خورده فرهنگهای مواجه بوده که در بین اقوام و قبیلهها موجود است و این خود به میتواند به بستری برای گفتوگوی میان فرهنگی منتهی شود. دوم در عصر جهانی شدن بحران هویت فرهنگی بیشتر از پیش بوجود میآید و در گرداب کشورهای جهان سومی گیر آمده است. (مشرقی، ۱۳۸۹: ۴۶) فرهنگ که در آن روحیه غالب شخصگرایی بوده و نسبت خانوادگی و رویکرد آن درست بر مخالف شخصیت گرایی و شایسته سالاری قرار دارد. در همین حال؛ از سوی دیگر، ادبیات پارسی، پشتو، و زبانهای محلی چون ازبکی و ترکمنی همواره بسترهایی برای درک متقابل ایجاد کردهاند. شخصیتهایی چون خلیلالله خلیلی، بشیر نوایی، عبدالقهار عبدالرئوف، یا کاظم کاظمی، هر یک در بستر قومی متفاوت، اما با زبانی مشترک، افقهایی میانفرهنگی را گشودهاند که نشان از اشتراکات زبانی و معنایی دارد. این عناصر و تجربهها، اگر با نگاه میانفرهنگی بازخوانی شوند، میتوانند بنیانی برای بازسازی اعتماد فرهنگی و گشودگی گفتوگویی در جامعه خراسانافغانستان باشند.
۶. موانع ساختاری و معرفتی گفتوگوی میانفرهنگی در خراسانافغانستان معاصر جامعه مجموعه انسانی با نظام و ساختار معینی است که با اراده خود بنیاد و بر اساس نیازهای روز جامعه مهندسی و پردازش میشود. بدین لحاظ فرهنگ را میتوان به لحاظ مفهومی از جامعه متمایز کرد، و هیچ فرهنگ بدون جامعه نمیتواند موجود باشد. «اختلافات فرهنگی میان انسانها با انواع گوناگون جامعه ارتباط دارند». (گیدنز، ۱۳۸۲: ۵۶) اجتماعات بشری نقطههای کنشهای فرهنگی را در خودشان پرورش میدهند. روحیه ستیزه و خشونت که در فضای رقابت و نا امنی زندگی قبیلوی بروز میکند و عواقب این نگرش بر شکل گیری ملت_ دولت بسیار زیان بار بوده است، ازین رو، ما هیچگاه شاهد روند دموکراتیک و یا بدون زور انتقال قدرت نبوده ایم و زمانی که به هر دلیلی قدرت مرکزی توان سرکوب خود را از دست داده، سالها طول کشیده است تا دولت بتواند اقتدار خود را تثبیت نموده و نظم و امنیت را بر قرار کند. (صالحی، ۱۳۸۱: ۲۴) با آنکه خراسانافغانستان در ساحت فرهنگی، ظرفیتهایی برای تعامل و گفتوگوی میانفرهنگی دارد، اما این ظرفیتها اغلب تحتالشعاع موانعی جدی قرار گرفتهاند که امکان تحقق تفاهم پایدار و گفتوگو را با چالش مواجه میسازد. این موانع را میتوان در دو دسته عمده تقسیمبندی کرد: موانع ساختاری و موانع معرفتی – گفتمانی.
۱. ۶. موانع ساختاری نخست، ساختار دولت – ملت در خراسانافغانستان هرگز به شکلی جامع و فراگیر نهادینه نشد. دولت در بیشتر دورههای معاصر نه بازتابدهنده تمام هویتهای فرهنگی و قومی کشور، بلکه ابزاری در دست یک گروه یا نخبگان خاص برای اعمال سلطه و انسجام از بالا بوده است. این ساختار تمرکزگرا، نهتنها امکان گفتوگوی برابر میان اقوام را فراهم نساخته، بلکه با تقویت انحصار زبانی، هویتی یا سیاسی، شکافها را عمیقتر کرده است. چون «استبداد قومی پدیدهای است که ریشه در ساختار تاریخی و اجتماعی این سرزمین داشته است.» (رسولی، ۱۳۸۶: ۱۲۸) زمانی تعدد و تنوع در کشوری نظیر خراسانافغانستان به این جا برسد که «یکی به حق خود قناعت نکرده به حق دیگران دست درازی میکند؛» (منصور، ۱۳۹۲: ۱۰۲) دیگر دلیلی برای گفتمان میانفرهنگی باقی نمیماند. دوم، نبود سیاستگذاری فرهنگی عادلانه و فقدان نهادهای میانفرهنگی مستقل، باعث شده تا هیچ بستر رسمی و منسجمی برای گفتوگوی واقعی و منصفانه میان فرهنگها شکل نگیرد. رسانهها، نهادهای آموزشی، و حتی زبان رسمی، اغلب در جهت تقویت یک فرهنگ مسلط عمل کردهاند. سوم، سیاستهای قومیمحور و بهرهبرداری ابزاری از تنوع فرهنگی توسط بازیگران سیاسی، گفتوگو را به رقابت و تقابل بدل کرده است. نخبگان قومی به جای ساختن پلهای تفاهم، در اغلب موارد به بازتولید گفتمان قربانیسازی و انحصارگرایی پرداختهاند.
ناسیونالیسم خراسانیافغانستانی در واقع بر اساس نام این سرزمین تحت عنوان خراسانافغانستان شکل گرفت به گرایشهای قومی پشتونها بر میگردد. «این تنوع، چندی قومی و کثرت هیچگاهی در خراسانافغانستان در روند ملت سازی و گسترش یک ملتباوری، (ناسیونالیسم) متوازن و نماینده مانند جوامع چند قومی مثل هندوستان، برای دست یافتن به وفاق ملی و همبستگی ملی تبلور نیافته است». (رحیمی، ۱۳۸۷: ۱۰۴)
ناسیونالیسم افغانی اگر برای پشتونها، نوعی غرور، تکبر و اعتماد به نفس آورده است و یک برتری خیالی را تجسم بخشیده، اما برای سایر اقوام، ایدئولوژی سرکوب و سلطه تعبیر شده است. طوری که سید عسکر موسوی از ناسیونالیسم افغان به عنوان یک تابو یاد میکند. (رسولی، ۱۳۸۶: ۱۲۶) بنابراین چنین ناسیونالیسمی باعث بحران در هویت ملی گردید که سایر اقوام خودشان را متعلق به کشوری به نام خراسانافغانستان ندانند. در یک دولت قومی رابطه اقوام و دولت در یک سیستم محرومیت زا تعریف شده است.
۲. ۶. موانع معرفتی گفتمانی در حوزه معرفت نیز، فقدان تربیت میانفرهنگی در نظام آموزشی، رسانهای و دینی کشور یکی از موانع جدی است. نسلهای پیدرپی خراسانیافغانستانیها، بدون آموزش همزیستی و تفاهم، در دل گفتمانهای تکصدایی و انحصاری رشد کردهاند. وجود پیشفرضهای دیرپای قوممحور در زبان، روایتهای تاریخی، اسطورههای ملی و خاطرات جمعی، نوعی نگاه تقابلی میان “خود” و “دیگری” را تثبیت کرده است. این گفتمانها بهجای آنکه به دیگری گوش دهند، او را نادیده گرفته یا تحقیر میکنند. به دلیل این که ساختار جامعه افغانی به شکل قوم مداری و یا “سیاست قوم مدارانه” (سجادی، ۱۳۹۱: ۴۱) بودن آن باعث تبعیض و حس برتری خواهی در برابر سایر گروهای قومی میباشد. نابرابری اجتماعی به بد ترین شکل آن را بوجود میاورد. نخبگان قوم گرا در راس قدرت سبب رشد تبعیض سازمان یافته و بی عدالتی از بالا به پائین در ساختار جامعه گردیده است. در نهایت، ضعف در فلسفه عمومی و گفتمان نقادانه در حوزه عمومی، موجب شده است تا حتی در میان نخبگان فرهنگی و دانشگاهی نیز ظرفیت گفتوگو و اندیشهورزی میانفرهنگی به اندازه لازم توسعه نیابد.
۷. بحث و نتیجهگیری
پژوهش حاضر کوشید با تکیه بر مفاهیم بنیادین فلسفه میانفرهنگی، چشماندازی تازه برای بازاندیشی نسبت میان «خود» و «دیگری» در بستر چندپارگی فرهنگی خراسانافغانستان فراهم آورد. در این راستا، روشن شد که خراسانافغانستان گرچه کشوری است با تنوع اتنیکی، زبانی و دینی گسترده، اما بهواسطه تاریخ سیاسی پرفرازونشیب، سیاستهای انحصارطلبانه، و گفتمانهای قوممحور، فرصتهای گفتوگوی میانفرهنگی را تا امروز بهدرستی تجربه نکرده است.
در عین حال، بررسیها نشان داد که بسترهایی برای امکان تفاهم میان فرهنگها در حافظه تاریخی و فرهنگی این کشور وجود دارد؛ از جمله تجربههای زیستمشترک اقوام، زبانها و ادبیات چندگانه، عرفهای اجتماعی مانند جرگه، و سنتهای دینیِ تساهلگرایانه، که همگی میتوانند پایههایی برای پروژه گفتوگوی میانفرهنگی باشند.
با استفاده از چارچوب نظری ترکیبی برگرفته از اندیشههای رام ادهر مال، فورنه بتانکور، و بوونتورا د سوزا سانتوس، این نتیجه حاصل شد که عبور از منازعات فرهنگی در خراسانافغانستان مستلزم پذیرش چندگانگی بهمثابه یک واقعیت بنیادین است؛ نه یک بحران. بازشناسی «دیگری» نه بهعنوان تهدید، بلکه بهعنوان شریک همافق، نیازمند یک تغییر معرفتی و نهادی عمیق است.
در نهایت، این پژوهش تأکید میکند که اندیشه میانفرهنگی صرفاً یک پروژه نظری نیست، بلکه راهی برای بازسازی فضای اجتماعی – سیاسی خراسانافغانستان است. جامعهای که در آن تفاوتها به جای حذف، شنیده شوند؛ و فرهنگها بهجای تقابل، در افق گفتوگو معنا یابند.