وهم و ایدیولوژِی

وهم و ایدیولوژِی

یادداشت: حسیب فقیری

وهم در واقع پندار گمان و یا تصور چیزی را کردن بدون قصد و اراده به دل گذاشتن است‌.

وقتی وهم در وجود بیشتر شود انسان دگم اندیش می‌شود، این وهم است که مسیر دگماتیزه‌ی انسان را شکل می‌دهد و انسان را به یک مسیر تاریک و بی انتها و به‌دور از واقعایت عینی می‌کشاند و دگم ادیشی وهم با توجه به جزمیت آنها در برابر عقل و معرفت قرار می‌گیرند.

این نه تنها در روابط دینی، فرهنگی که در امورات متنوع اجتماعی می‌تواند مثال زده شود.
وهم در روابط اجتماعی افسردگی عمومی خلق می‌کند و تحرک، پویایی و انگیزه‌ی اجتماعی را زدوده و روان اجتماع را سرگردان می‌سازد.

عقل و معرفت دو محرکه بیداری در یک جغرافیاست و در بین این دو وهم، زمانی جای می‌گیرد که لباس تقدیس بخود بپوشد.
وقتی وهم در برابر عقل و معرفت لباس تقدیس گرفت، رفته رفته جامعه نیز بسوی قداست بی محتوا در حرکت می‌شود.
در حالیکه اصل ارزش مساله خردمداری و تعقل بوده و معرفت از بار تفکر معنا میابد تا توهم و توحشی که تنها قداست میان تهی دارد.

سید جمال الدین با قوه‌ی عقل، علم و عمل در برابر توهم هجوم آورده بود. هجومی که پیامد آن اصل بیداری او را شکل می‌داد.
این سه پدیده از عنوان‌های مهم و درشتی بودند که او در برابر وهم در حین مبارزات اش استفاده می‌نمود: پذیرش معرفت با عقل بدون توهم، اصالت بی غل و غش انسان است اصالتی که عریان بودن اصل عشق آدمی به آموزه‌ها را نشان می‌دهد، در حالی‌که توهم در حقیقت رعشه حزن و رنج هست.

وهم و جبن رابطه علت و معلولی دارند و‌‌ وهم بیشتر با عنصر خیال ربط می‌گیرد و جبن دروازه نفوذ و تسخیر را مهیا می‌کند.
بگونه‌ای که دگم اندیشی در انسان با جبن مایه گرفته و توهم اطراف این لایه، لایه گرفته را می‌پوشاند؛ فکرها ساکن و توهمات و جبن متحرک می‌شوند.
این در حالیست که اصل تفکر فرار می‌خواهد و زمانی اندیشه‌ی دیگری برای سرکوب یک سره تفکر و ایدیولوژی توهم آمیز قد علم می‌کند، به زودترین فرصت جبن اندرون یک تفکر و ایدیولوژی متوهم گرویده شده و زمینه سرکوب اصل ارزش‌هارا مهیا می‌سازد.

به گونه‌ی ساده‌تر اگر مساله فوق تحریر گردد، بدون شک اگر انسانی اصل ایدیولوژی‌اش با توهم همنوا باشد، توهم نتیجه و پیامد سرگردان و بی محتوا داشته و اکثراً بر پایه خیالات منفی استوار می‌باشد.
اینجاست که توهم از جبن الهام گرفته و استرس و ناراحتی ناخواسته در انسان نمود میابد.
ناراحتی و استرسی که از اصل اصیل انسانی با توجه و نگاه فطرت انسانی بدور است در این بین ضمیر ناخود آگاه انسان ناراحتی داشته و خواستار رفتن بسوی آرامش و راحتی را دارد که دروازه نفود و تسخیر دیگران از بار همین نقطه پیدا می‌شود. هر انسانی که در حصار جبن و توهم است به سوی مسیری می‌خواهد رخش راند که آرامش اجتماعی و بیداری عمومی در آن سرآمد همه آنچه او می‌خواهد باشد.
توالت توهم دگم اندیشی بار میاورد و زمانی مسیر اجتماعی انسان را دگماتیسم گیرد هر نوع بیداری عملی و عقل را زدوده و اگر توهم هم از اجتماع برداشته شود دگماتیسم کارایی داشته و مسیر توهم را به پیش می‌برد.

باری وهم همیشه پای عقل را زنجیز می‌زند و آن را از فعالیت باز می‌دارد و این تیزاب وهم است که درخت عقل را از بارور شدن باز می‌دارد.
در حالیکه دست وهم به کنه حقایق نمی‌رسد اما به آسانی علیه دانش، تخصص، تحلیل و خرد غلبه می‌کند.

وهم در حقیقت فریب در دید و اشتباه در ادراک است. در واقع به آِینه می‌ماند که واقعیت را به غیرصورت اصلی آن می‌نمایاند و یا به هنگام نمایش به چهره اصلی حقیقت پرده می‌اندازد.

وهم ناتوان را توانمند، نزدیک را دور، امنیت را خوف جلوه می‌دهد و به این ترتیبّ انسان وهم زده احساس درست خود را می‌بازد و هست را نیست و نیست را هست می‌پندارد.

جبن (ترس) در عین حال مادر و مربی وهم تلقی می‌شود که لازم و ملزوم یک‌دیگر اند و بعضا از درون هر دوی آنها جهل می‌روید و شکست تولید می‌شود.
آنجاست انسان که به ذلت و بردگی تن می‌دهد و همه آنچه به‌عنوان ارزش‌های ایدیولوژی برای آزادی و رهایی انسان مفید و ممد است دور شده و به اصل نا اصل خود و فریب محض فکری خویشتن را سوق می‌دهد همین جاست که همواره در طول تاریخ جای عاقلان را نادانان و جای دانایان را جاهلان گرفته اند.

گاهی وهم تهور آفرین است، تهور گاهی نمادی از شجاعت است، اما در بعد منفی جبن یک خاصیت ننگین است که نفس را از مقاومت باز می‌دارد و چیزی بیش از یک بیماری روانی نیست که در کنه خود از خوف مایه می‌گیرد و بلاخره عوامل خیانت دروغ و نفاق را فراهم می‌سازد.

از دید سید جمال الدین اسد آبادی وهم مرادف جهل در ضدیت عقل و علم است، وهم در اسلام هم جای ندارد حتا قرآن‌کریم نظم زندگی پس از مرگ را امروز تبیین نموده است تا آنچه وهم و جبن است زدوده و آرامش مادی و معنایی بصورت عموم آن در سرزمین‌ها موجود باشد در حالیکه ما اکثراً با وهم و جبن محصوریم.

زمانی وهم به پدیده ایدیولوژی مبدل می‌شود، با توجه به مرموزیت و گنگی وهم عنصر قدسیت را به‌خود تعبیه می‌کند و اینجاست که در تناقض با مقوله عقل قرار می‌گیرد.

ایدیولوژی ذاتا نکهت قدسیت را در خود می‌پرورد.
وهم به حکم ماهیت خود بر محور فرضیه‌هایی می‌چرخد که بی حساب و بی کتاب بر ذهن بی دروازه انسان تلقین و تحمیل می‌شود وهم نافذتر و قاهرتر از عقل است از همین روست که همیشه در نقیض عقل قرار دارد و یک عنصر وجودی پر مخاطره در وجود آدمی می‌باشد.

این خطرناکی نه برای آن است که وجود انسان به آن نیاز ندارد ولی باید از قید و بند عقل رهایی یابد این بحث دراز دامن بوده انرژی طلب است و یکی از ضرورت‌های مهم جامعه‌ای است که مسیر بیداری و تحول را می‌پیمایند مثلاً کودکی گرسنه است عقل اش حکم می‌کند که برای رفع گرسنگی اش نزد مادرش استدلال گرسنگی نماید همین که می‌گوید من گرسنه‌ام در حقیقت دال بر استدلال گرسنگی اوست اما زمانی مادر او را اذیت کند و یا ضرب و شتمی دهد بدون شک وجودش را جبن فرا می‌گیرد و زبان اش لال می‌شود این یعنی همان توهمی برخواسته از یک جبن ایدیولوژی‌ها ذاتا یک نگاه واقع بین به یک قضیه دارند و ایدلوژی‌ها زمینه‌های را باز تاب می‌دهند که یک توده و یا یک جغرافیا را به مسیر حداقلی‌شان بکشاند و استدلال منطقی که با عقل مجاورت دارند را می‌توان در محور مفهوم یک ایدیولوژی دریافت زمانی ما از دل تجارب شخصی و اجتماعی بیشتری رد می‌شویم در میابیم که ایدیولوژی‌ها و ارزش‌ها همواره در دام توهمات محصور شده و ارزش‌های واهی بخود گرفته اند.
ارزش‌های که محتوای بی ارزش داشته و نتیجه نا مطلوب و سرگردان به همراه داشته اند از همین روست که اکثر دانشمندان زمانی به کنه حقایق موجود دست یافته همه آنچه به عنوان اصل حقایق در محور مراودات وجود داشته را توهمی دیده و تنها افکار شان در قید قلم باقی مانده است.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://khorasantimes.com/?p=19485

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.