نویسنده: مانی فرهمند
بخش نخست
مقدمه
هر جنبشی که در پی ماندگاری و اثرگذاری سیاسی است، نیازمند «روایت» است.
روایت تنها داستانی از گذشته نیست، بلکه چارچوبی معنابخش برای فهم حال و طراحی آینده است. بدون روایت، حتی قویترین حرکتهای نظامی یا سیاسی نیز به واکنشهای مقطعی تقلیل پیدا میکنند.
امروز، جبهه مقاومت ملی در برابر گروه طالبان ایستاده است؛ اما این ایستادگی زمانی میتواند به یک پروژه تاریخی بدل شود که روایت مشخص خود را تعریف و تبیین نماید.
در این روایت، سه ضلع اسلام معتدل، هویت خراسانی و زبان مشترک پارسی بهمثابه پایههای هویتی و فرهنگی عمل میکنند و در نهایت، به یک مطالبه سیاسی روشن پیوند میخورند.
طوری که در گذشته نیز مطرح شده است: مقاومت مسئله اصلی و تنها امکان برون رفت از چالشی است که امروز کشور خراسانافغانستان با آن مواجه است و تحت فشار قرار دادن گروه نامشروع حاکم به پذیرفتن هویتهای فرهنگی، تمدنی و اتنیکی سایر گروهها و بر نتافتن فشار برای تحمیل هویت جعلی.
دراین وضعیت سخن از روایتی است که این کشور امروز به آن نیاز دارد و روایت از مقاومتی که ریشههای تاریخی آن به گذشتههای دور و حتی به آغاز تاریخ کشور خراسان اسلامی بر میگردد و پایههای آن توسط ابومسلم خراسانی گذاشته شد و با سلسلههای طاهریان، صفاریان، سامانیان و غوریان پرورش یافت و ثمر آن در حوزه گسترش دانش و فرهنگ اسلامی و زبان فارسی بی بدیل است. این مقاومت در پیوستگی و همبستگی فرهنگ، زبان، و هویت ملی و سیاست گره خرده و جدای نا پذیر است و در طول تاریخ معاصر زخمهای خورده است. مقاومت با ورود به قرن بیست و یک وارد مرحله جدید و سرنوشت سازی شده است که نیاز به هوشیاری و بیداری تمام خراسانیان بزرگ است.
با توجه به شواهد موجود، عوامل داخلی و خارجی شکست دولت ملت سازی در کشور میتوان مدعی شد دولتی که در نتیجه مقاومت مردم خراسانافغانستان به خصوص با حمایت جبهه مقاومت نخست در حوزه مقاومت شمال و برخورد جدی آمریکا پس از یازده سپتامبر ۲۰۰۰ ایجاد گردید پس از بیست سال با وجود کمکهای نظامی و اقتصادی، آمریکا و ناتو و همچنان ایجاد اردوی سه صد هزار نفری و کار آزموده یک روز بدون این کمک خارجی دوام نیاورد و در کمتر از یک ماه تمام کشور به استثنای دره پنجشیر در کام تروریسم قومی فرو رفت.
اما از آنجائیکه هر کنش اجتماعی و پدیدههای سیال سیاسی در دل خودش واکنشهای را بر میانگیزد و با توجه به دیالکتیک هگلی هر تز آنتی تز خودش را در درونش پرورش داده و دچار استحاله یا سنتز میشود. اگر با توجه به این رویکرد از نگاه دیگر به شرایط کنونی شکلگیری حاکمیت استبدادی مذهبی، قومی پشتونیسم طالبانیسم به خراسانافغانستان توجه شود میتوان نتیجه گرفت که جریانهای مختلف ضد استبدادی داخلی از دل چنین شرایط پدید آمده میتوانند که در کشورهای دیگر نیز نظیر آن از انقلاب کبیر فرانسه به بعد تجربه شده است، این جریانها اغلب به شکل مقاومتهای گسترده در بسترجنبشهای اجتماعی آشکار میشوند.
پس از تسلط قومی و سرکوب مخالفان، اقوام دیگر زمینههای مقاومت در برابر استبداد قومی از نوع جدید آن در خراسانافغانستان فراهم میشود که در قالب حرکتهای مدنی ضد تحجرگرایی طالبانیسم، مخالفتهای سیاسی و مدنی، اعتراضهای خیابانی، جنگهای چریکی، شکلگیری جبهات مسلحانه و حتی پیوستن به گروهها تندرو دیگر نظیر داعش و القاعده را در بر میگیرد. بنابراین شکل گیری جبهه مقاومت ملی در افغانستان نمونههای ابتدایی شکل گیری جنبشهای دگرگون ساز هستند که کم کم به گستردگی در افغانستان نظر دارد اما این تحول نیز تابع شرایط زمانی دچار تحول و تغییر نیز خواهد بود.
مقاومت که در زبان انگلیسی (resistance) بکار برده میشود مترادف مقاومت: ابرام، استقامت، استواری، ایستادگی، پافشاری، پایداری، توانایی، دوام، طاقت، قدرت، مدافعه، نیرو، یارایی میباشد.
مقاومت [م ُ وَ / وِ م َ] ایستادگی و برابری و مقابلی (ناظم الاطباء). مقاومه. پافشاری، ایستادگی، استقامت، پایداری. و در یاد داشتی به خط مرحوم دهخدا:
جز جنگ و مقاومت روی ندارد. (کلیله و دمنه) با صیاد مقاومت صورت نبندد. (کلیله و دمنه). چون به آمل رسیدند ابوالعباس از مقاومت ایشان عاجز آمد و به هزیمت شد. مجال مجادله ممکن نگردد و مکنت مقاومت صورت نبندد. (ترجمه تاریخ یمینی ص ۲۹۱). اهل آن قلعت به مقاومت باز ایستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص ۴۱۵). اگر به مقاومت او قیام نماییم ظفر یابیم و پیروز آییم.
(مرزبان نامه چ قزوینی ص ۸۱).
دانا هرچند که دولت را مساعد دشمن بیند از کوشش در مقاومت به قدر وسع خویش کم نکند.
(مرزبان نامه ایضاً ص ۸۱). مادر گفت اگر تو مقاومت این خصم به مظاهرت موشان و معاونت ایشان خواهی کرد زود بودکه هلاک شوی . (مرزبان نامه ایضاً ص ۹۰). خیل از جوانب بر کار شد… و مدت پنج ماه مقاومت نمودند. (مرزبان نامه چ قزوینی ج ۱ ص ۶۴). من می خواهم … در پیش تو جانسپاریها کنم و من این قدر دانم که مرا مجال مقاومت تونباشد.
(جوامع الحکایات عوفی ). فریدون غوری نام که سروری از جمله قاده سلطان بود با مردی پانصد بر دروازه مترصد بود و مقاومت را مستعد. (جهانگشای جوینی ایضاً ج ۱ ص ۹۹). بدین سبب اهالی شهر در کار مجدتر شدند و بر مقاومت و مبارزات صبورتر گشتند. (جهانگشای جوینی ایضاً ج ۱ ص ۱۰۰). فی الجمله پسر در قوت و صنعت سر آمد چنانکه کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نماند. (گلستان ). مقاومت با ایشان ممتنع است.
(گلستان ).کسی که با او مجال مقاومت نبود. (گلستان ). و ملوک از هر طرف به منازعت برخاستند. به مقاومت ، لشکر آراستند.
(گلستان ). خواجه علی چون قوت مقاومت نداشت علم عزیمت به صوب مازندران برافراشت . (حبیب السیر چ خیام ج ۳ ص ۳۶۶). سلطان بدیعالزمان میرزا تاب مقاومت نیاورده به جانب قندهار شتافت . (حبیب السیر ایضاً ج ۴ ص ۱۱۲).
اگر مقاومت را از منظر ادبیات رایج سیاسی نگاه کنیم در واقع مقاومت به مفهوم ایستادگی در برابر قدرتهای سیاسی، نظامی و فرهگی گفته میشود با دو گونه متضاد میتواند معنی پیدا کند که در گونه نخست مقاومت عبارت از نیروی بازدارنده و ایجاد اصکاک در برابری تحولات و تغییراتی است که جامعه را به سمت تجدد مانع گردیده و در نهایت باعث عقب ماندگی و توسعه نیافتگی میشود و اما در گونه مثبت آن به رویکرد و حرکت سیاسی، فرهنگی و نظامی اطلاق میگردد که در برابر تهاجم فرهنگی، رشد بنیادگرایی، سلطه قومی، زبانی و مذهبی گروههای عقب گرا صورت میگیرد و اغلب مقاومتهای این چنینی بلآخره به تحولات و انقلابهای بزرگ منجر میشود.
مقاومت و شکلگیری روایتی سرنوشت ساز
1. مفاهیم مرتبط به مقاومت
1. ۱. مانفیست
مانیْفِسْت (به انگلیسی: Manifesto ) و (به فرانسوی: Manifeste ) یا بیانیّه «متنی» است که از آن برای بیان اصول، عقاید و اهداف خود خطاب به مردم استفاده میشود. اعتبار بیانیهها، با توجه به بیانکننده آنها و مطالب بیانشده سنجیده میشود، که به دو دسته رسمی و غیررسمی طبقهبندی میگردد. این واژه همانند سایر واژههای از مفاهیمی هستند که از یک حوزه دانش بشری برای حوزههای دیگر به عاریت گرفته شده است. کاربرد قدیمی واژهی Manifestus، شواهد انکارناپذیر قابل استناد در دادگاه بوده است .مانیفستوس یعنی مجرم را در حالی که دستاندرکار انجام جرم بوده دیده و دستگیر کردهاند. اما پس از مدتی معنی کلمه مانیفست و کاربرد آن در زبان لاتین، از مباحث حقوقی فراتر رفت و مانیفست به یک صفت عمومی تبدیل شد. صفتی که معنای شفاف بودن، انکارناپذیر بودن و آشکار بودن را در دل خود داشت.
در زبان انگلیسی هم صفت معنی مانیفست به همین مفاهیم (شفاف و آشکار و صریح بودن) نزدیک است.
اما در ادبیات سیاسی، مانیفست برای نخستین بار توسط مارکس و انگلس برای کمونیسم بکار رفت و طوری که در سال ۱۸۴۸ بود که اصطلاح مانیفست را در سراسر جهان فراگیر کرد.
۲. ۱. قدرت
قدرت یا زور همان ندرت است که در زبان پارسی قرن ۲ تا ۷ قبل از میلاد از آن استفاده میشد در اصطلاح علوم اجتماعی به معنی توانایی افراد یا گروهها برای دستیابی به هدفها یا پیشبرد منافع خود از راه واداشتن دیگر افراد جامعه به انجامدادن کاری خلاف خواسته آن افراد است. قدرت یک مزیت اجتماعی است که در قشربندی مورد توجه قرار میگیرد. بسیاری از ستیزهها در جامعه، مبارزه برای قدرت است؛ زیرا میزان توانایی یک فرد در دستیابی به قدرت بر این امر که تا چه اندازه میتوانند خواستهای خود را به زیان خواستهای دیگران به مرحله اجرا درآورند، تأثیر میگذارد. قدرت میتواند از طریق عضویت در یک طبقه اجتماعی یا پذیرفتن یک نقش سیاسی به دست آید. فعالیتها و ویژگیهای فرد، ثروت فرد و عامل زور نیز میتواند در افزایش قدرت نقش داشته باشد. از دیگر عوامل اثرگذار بر میزان قدرت افراد، کاریزما است.
مورگانتا در تعریف قدرت از رابطه روانی بین واحدهایی که قدرت را اعمال میکنند و واحدهایی که قدرت بر آنها اعمال میشود است. این رابطه دارای سه منشأ سود، هراس از زیان و احساس تعلق است که از طریق تهدید، جاذبه یا کاریزما اعمال میگردند.
ریمون آرون در تعریف قدرت توانمندی برای اقدام یا نابودی را ملاک قرار داده میشود. وقتی افراد قدرت خود را در رابطه با دیگران اعمال میکنند مفهوم واقعی سیاست شکل میگیرد.
راسل قدرت را نوعی توانمندی تعریف میکند که توانایی ایجاد تأثیرات مورد نظر را داشته باشد و بدین ترتیب قدرت مفهوم کمی پیدا میکند.
در تعریف هالستی قدرت نیازمند اقدام است؛ اقدامی که بازیگر الف نسبت به بازیگر ب دنبال میکند تا بازیگر ب روش خاصی که در تطابق با آرزوهای بازیگر الف است را در پیش بگیرد.
ارگانسکی قدرت را در دو قالب مثبت و منفی تعریف میکند؛ قدرت مثبت توانایی وادار کردن به اقدام خاصی است و قدرت منفی توانایی بازداشتن از اقدام نامطلوب.
از نظر کارل دویچ قدرت توانایی برتری یافتن در تعارضات و غلبه بر موانع است. وی سیاست را مشکل از کنترل رفتار بشری از طریق عادات و به شکل داوطلبانه یا از طریق تهدید به مجازات میداند. از نظر وی سیاست دربرگیرنده دو عنصر عادت و تهدید است.
دیوید سینگر نیز قدرت را مستلزم نفوذ میداند. از نظر او دو تکنیک تهدید به مجازات و وعده و وعید از جمله مهمترین تکنیکهایی قدرت محسوب میشوند.













