نویسنده: محمدالله «صخره»
از کوزهء اجلاس سران کشورهای اسلامی در دوحه همان چیزی که توقع می رفت تراوید.
عرض این است که: یکی خدا پرستی است، یکی قوم پرستی است، یکی دیگر هم معده پرستی است.
زعامتهای خداپرست برای اظهار بزرگی خدا و جلب دیگران به سوی لطف و مهربانی خدا از هیچ نوع خدمتی و زحمتی و محبتی دریغ نمیورزند و به این طریق عقیدهء خود را گسترش میدهند. و سر فراز هر دو دنیا میشوند.
زعامتهای قوم پرست برای تحکیم این مذهب شیطانی، زحماتی زیادی را متقبل میشوند و بالآخره روزی فرمانروایی خدای قومی و نژادی خودرا بر سر و گردن و شانه و اجساد اقوام دیگر جشن میگیرند.
اما زعامتهای معده پرست غلامانی در کسوت شاه اند، بیت الخلاء پاک کنانی اند که در جامهء اشراف خودرا جا زده اند. زعامتهای معده پرست یعنی “مفعول های مطلق”برای اغیار. حتی همین تعبیر هم شاید قاصر باشد.
هر باری که نشست سران ممالک اسلامی برگزار میشود نشست متشکل از یک اقلیت قوم پرست که شاید بسیار محدود باشد و از اکثریت معده پرست، میباشد.
زعامتهای معتبر ممالک عرب از سرنوشت حماس قلبا خوشحال بودند، زیرا آنان در حماس آینهی میدیدند که روی سیاه آنان را برای ملتها نمایان میساخت،
چونکه حماس با وصف اشتباهات از جمله انفصال از پیکر جنبش آزادی بخش فلسطین به رهبری مرحوم یاسر عرفات، یعنی اصرار بر ارزشهای که هفتاد سال ملت های منطقه به آن چشم دوخته اند، حماس یعنی حاکمیت اسلام گرایی معتدل انتخابی، حماس یعنی یک جنبش مسلح با دستان اوستایی، جنبشی که در سرزمین خود و در بیخ گوش دشمن هیچ گاه از مطالبهء استرداد بیت المقدس توقف نمیکند.
و دروازهء صلح و مذاکره را هم نبسته است،اما وقتی میجنگد بهتر از تمام ارتشهای ممالک عربی میجنگد، به خدا سوگند به جز حماس در چنین شرائط و با چنین امکانات و در چنین اراضی هر جنبشی مسلحی دیگری میبود تسلیم میشد، حتی اگر رفیق هوشی مینه میبود،
چنین صبر وثبات وتحمل بینظیر است. و اگر تسلیم شوند هم حق دارند.
اما در این میان از همه خطرناکتر اینکه حماس محسوب بر اخوان المسلمین است یا حداقل به آنچه که دولتهای غربی و بالتبع دولتهای عربی “اسلام سیاسی” می نامند، منسوب میباشد.
لهذا اکثریت این کشورها از صمیم قلب میخواستند و هنوز میخواهند که گلیم حماس وحتی غزه، جمع شود.
اما این زعامتها تا این حد فکر نمیکردند که امریکا و اسرائیل فراتر از حماس و فلسطین چشم دوخته است و آنان را نمیگذارد جز به یک شرط، و آن شرط اینکه تمام دولتهای عربی و بعدا اسلامی و هر کدام به تدریج و زارتهای دفاع خود را وداع گویند و فقط به وزارتهای داخله اکتفا کنند.
اما زعامتهای معده پرست این را هم میپذیرند ولی مشکل اینجاست که اسرائیل برای تضمین این شرط به اضطراب درونی و تفرقهء داخلی این ممالک ضرورت دارد.
امریکا یا به عبارت دیگر مکتب صهیوصلیبیی حاکم بر جهان کاملا مصمم است تا گلیم هر آنچه بوی اسلامی بدهد که آمیخته با برنامه و عقلانیت و تمدن باشد، را جمع کند.
این مفسدترین مکتب جهانی که از طریق سرمایهداری بر جهان مسلط شده است هیچ اشکالی نمیبیند که در بعضی جوامع اسلامی، یک اسلام قومی و قبائلی و منجمد حاکم باشد، زیرا مفکرین و مهندسین این مکتب میدانند که گلیم بعضی افراد پایین رتبه و باقیماندهء اسلام سیاسی را و حتی گلیم ملیت گرایان نسبتا با عقل را زعامتهای اسلام قومی و قبیلوی و انجماد جمع میکنند و انان را یا حذف یا به زندان می افگنند.
اینجاست که مکتب صهیوصلیبی خود را در اوج پیروزی احساس میکند و پرچم مفکر کاخ سفید برنارد لویس را بر سر دیوار دیار اسلام در اهتزاز میبیند.
والله المستعان
از مرحوم علامه اسماعیل بلخی است:
شرم کن شیخ دیگر حرف ز اسلام مزن
چه جفاها که ز تو بر پیکر اسلام گذشت