جاوید راحل: پژوهشگر اندیشه سیاسی
بخش چهارم
۲. ۲. اسماعیلیه
سومین دوره انشعاب در زمان امام جعفر صادق اتفاق افتاد که به ظهور شیعه اسماعیلیه منجر شد این فرقه با ظهور اسماعیل از فرزند بزرگتر امام صادق و برادر امام موسی کاظم بوجود آمدند.
ولی بخش بزرگ شیعیان به تداوم امام تا دوازدهمین امام که امام زمان حضرت مهدی است به اصل ریشه امامیه وفادار ماندند.
جدایی میان دو شاخه عمده تشیع، امامی اثنی عشری از یک سو و اسماعیل هفت امامی از سوی دیگر، زمانی پدید آمد که امام ششم، جعفر صادق بدرود حیات گفت فرزند مهتر او امام اسماعیل، پیش از وی در گذشته بود.
مریدان اسماعیل جوان تا قبل از درگذشت او با شور و هیجان بیشتر گرد آمده بودند. اسماعیل امامت را با وجود آنکه امام صادق پس از در گذشت او به موسی کاظم سپرد اما مریدان اسماعیل با توجه به اصل امامت که امانتی خداوندی است نه بشری این حکم امام صادق را یک امر بشری میپندارند تا امر الهی بنابرین بر امامت اسماعیل جوانمرگ وفادار ماندند و به جای امام کاظم به پسر خرد سال اسماعیل امام محمد بن اسماعیل وفادار ماندند.
از امام محمد تا بنیادگذار سلسله فاطمیان مصری سه امام مستور فاصله وجود دارد.
این فرقه، چون زیدیه در کنار شیعیان امامیه در اوضاع سخت و انقلابی انقراض امویان و تأسیس عباسیان پا به عرصه حیات گذاشت.
اما با توجه به این که ادبیات سیاسی و کلامی اسماعیلیه در اوایل بصورت سری و در اختفا به سر میبرد، نمیتوان از مراحل اوایل آن چیزی گفت. چیزی که در اسماعیلیه و زیر مجموعههای آن وجود دارد نظریه ادواری غیبت و آشکارهگی امامت است که چندین مرحله تاریخی امامان آشکار بوده و سپس غیبت داشته و مراحل غیبت و آشکار را یکی پشت سر دیگر داشته اند.
ایشان این حرکت نام شان را الدعوت الهادیه نامیدند.
قبل از غیبت امام نزد امامیه که به مهدی منصوب است اسماعیلیه غیبت امام را مطرح نموده اند و دومین امام مستور یا غایب امام احمد نواده امام اسماعیل است او را «سرپرست تدوین رسائل اخوانالصفا و مولف رساله الجامعه میدانند. که مطالب رسائل را از دیدگاه مکتب باطنی اسماعیلی به خلاصه در آورده است.» (کوربن، ۱۳۸۵: ۱۱۳)
مهمترین ویژهگی این گروه باطنیگری و تاویل آیات و حادیث و معارف و احکام اسلامی است.
معارف باطنی را به جز امامان کسی نمیدانند. فلسفه امامت، تعلیم باطنی دین و بیان معارف باطنی است.
در پایان دوره تاریک اسماعیلیه ما شاهد بسط آثار منظم پر اهمیتی هستیم که از نظر زبان فلسفی دقیق و از نظر روش علمی کامل اند.
نامهای بزرگ استادان اندیشه اسماعیلی، به استناد قاضی نعمان در گذشت (۳۶۳ قمری) بیشتر نام های ایرانی اند: ابوحاتم رازی در گذشت (۳۲۲ قمری)؛ ابویعقوب سجستانی؛ احمد ابن ابراهیم نیشاپوری، حمیدالدین کرمانی در گذشت (۴۰۸ قمری)؛ موید شیرازی در گذشت (۴۷۰ قمری)، حکیم ناصر خسرو قبادیانی شاعر پر آوازه در گذشت (میان سالهای ۴۶۵ قمری) که همه آثار وی به زبان فارسی است.
۲. ۲. ۱. فرقههای اسماعیلیه
برنارد لوئیس چهار جریان کلی اسماعیلی را شناسایی کرده است
1. داعیان متقدم اسماعیلی: اینان نهضتی بودند که در قرن دوم هجری در اطراف اسماعیل و پسر او محمد و مدرین وی ایجاد شد. اینها همان گروهای جانشین هستند که نوبختی به آنها اشاره کرده است.
2. دعات فاطمی که در یمن با شخصی به نام منصور آغاز شد و در آفریقای شمالی توسط ابوعبدالله شیعی ادامه یافت و به برقراری خلافت فاطمی انجامید.
3. نهضت سوری بین النهرین که بیشتر معروف به نهضت قرمطی میباشد. ۴. قرامط بحیرین تحت رهبری ابوسعید و ابوطاهر و جانشینان آنها (موسوی، ۱۳۹۲: ۳۳)
۱) دعوت نخست فاطمیان
اسماعیلیان در قالب خلفای فاطمی در مغرب و سپس مصر و شام به تشکیل دولت پرداختند که تا زمان المستنصر بالله ادامه یافت اینها امامت را در فرزندان محمد بن اسماعیل جاری میدانند. همانطوری که گفتیم؛ آنان امامان را به دو قسم میدانند: امامان مستور و امامان ظاهر که بعد از امامان هفتگانه نوبت به امامان مستور میرسد، امامان اسماعیلیه بطور مخفیانه مردم را به اسماعیلیه دعوت میکردند و اطلاعات زیادی از آنها در دست نیست تا این که آخرین امامان مستور عبدالله المهدی باالله (متولد ۳۲۲ قمری) به امامت رسید و امامت خود را آشکار کرد، و پس از وی دو باره دوره امامان ظاهر رسید، او حکومت فاطمیان را در مغرب تاسیس کرد و با تصرف مصر و شام تا سال ( ۵۶۷ قمری) حکومت مقتدری را ایجاد کردند.
پس از خلیفه المستنصر بالله هشتمین امام ظاهر اختلاف میان دو شعبه از اسماعیلیه که هرکدام به یکی از فرزدان المستنصر نزار و مستعلی که در نتیجه اسماعیلیه به دو بخش تقسیم شد.
نکته حایز اهمیت در کلام سیاسی اسماعیلی پیوند یافتن با مباحث و گرایشهای فلسفی آنان است.
جریان باطن گرایی اسماعیلی با اولویت دادن به گرایشهای عملی بیشتر به ترویج و گسترش آموزههای فلسفی و به منبع آن فلسفه سیاسی همت گماشت.
نمونه بارز چنین گرایش را میتوان در آراء سیاسی اخوانالصفا یافت. (موسوی، ۱۳۹۲: ۳۴)
۲) دعوت اسماعیلیه الموت
خلیفه فاطمی قاهره المستنصر بالله، نص امامت را از فرزند مهتر خود نزار، به نام پسر جوان خود مستعلی کرده بود و به هنگام مرگ او در سال (۴۸۷ قمری) برخی از مستعلی پیروی کردند که دعوت فاطمی را تداوم بخشیدند و برخی دیگر به امام نزار وفادار ماندند.
نزار با فرزندش در قاره به قتل رسید و این گروه را نزاریان گویند که همان اسماعیلیه شرقی یعنی ایرانی اند.
روح آئین اسماعیلیه اولیه، عامل حیات مجدد دعوت جدید، پس از فترت سیاسی اسماعیلی بوده است.
از سوی دیگر شخصیت قوی حسن صباح درگذشت (۵۱۸ قمری) باید از مجرای متنهای اسماعیلی باز شناخت. نقش او در سازماندهی «مراکز فرماندهی» اسماعیلی در ایران تعیین کننده بوده است.
ابتکار امام حسن، علی ذکرهالاسلام خداند جدید الموت بود او که به سال (۵۲۰ قمری) متولد شده بود به سال (۵۵۷ قمری) به مقام مرشد اعظم و به سال (۵۶۱ قمری) وفات یافت. امام در ۱۷ رمضان سال ۵۵۹ قمری قیامالقیامات را در برابر اجتماع همه پیروان، در ایوان بلند الموت اعلام کرد.
حاصل این اعلام ظهور اسلام معنوی صرف و به دور از هر گونه روحیه شرعی و بندهگی شریعت بود، دیانت شخصی قیامت که همان ولادت روحانی است، زیرا معنای باطنی وحی نبوی را آشار ساخته و تجربه عملی آن را امکان پذیر میکند. (کوربن، ۱۳۸۵: ۱۳۷ – ۱۳۵)
پس از تسخیر و تخریب الموت به دست مغلان، اسماعیلیه دعوت جدید از بین نرفت بلکه بیشتر جنبه تصوفی پیدا کرد. جالب این است که اسماعیلیه مشایخ بزرگ تصوف از سنایی تا شبستری و غیره را از خود میدانند اما چیزی که نمیتوان تردید نمود استفاده از ادبیات و آموزههای اسماعیلیه در نزد اهل تصوف پر قدرت وجود دارد.
۲. ۲. ۲. تعلیمات مذهبی و سیاسی اسماعیلیه
آنها میان ظاهر و باطن دین تمایز قائلند و این هردو مکمل یکدیگر میدانند.
ناصر خسرو به بهترین وجه مسئله اساسی را در عبارتی بیان کرده است: «شریعت، ظاهر حقیقت و حقیقت باطن شریعت است… شریعت مثاب و حقیقت ممثول است.
ظاهرا با ادوار عالم در دگرگونی است، اما باطن، مبین قدرت الاهی است و دستخوش دگرگونی نمیشود.» (کوربن، ۱۳۸۵: ۱۴)
بدین ترتیب آموزه کلام سیاسی اسماعیلیه، نظم زمینی ادامه نظم آسمانی پنداشته میشود و ایشان میان الهیات و فلسفه طبیعی ارتباط تنگاتنگی را دریافتند. اسماعیلیه دسترسی به حقیقت را بدون شریعت امکان پذیر نمیداند.
امام اسماعیلیه به مفهوم قرآن ناطق است و قرآن یعنی قرآن صامت است. پیوند کلام فاطمیان با فلسفه نو افلاطونیان باعث گسترش فلسفه و کلام افلاطونی به شیوه یونانی گردید.
ایشان عقل کل را نخستین مخلوق خدا میدانند و نفس کل را دومین است که از عقل منبعث شده است.
نفس هیولا و صورت است و از آن افلاک هفتگانه و ستارگان صادر شده اند.
دعوت در آسمان با ندای آغاز شد که عقل اول، بیش از حدو ث زمان، به همه صور نورانی عالم ابداع در داد. این دعوت در آسمان همان دعوت ازلی است که دعوت اسماعیل صورت زمینی آن و خاص دوره محمدی دایره کنونی نبود به شمار میرود.
بدین اساس اسماعیلیه تلفیقی از عقلگرایی مرسوم در یونان باستان یعنی عقول دهگانه را با فرشته شناسی ایران باستان و برخی دیگر از آموزههای متصوفه بوجود آوردند. بر این بنا عقول دهگانه به ترتیب با مراتب و درجات ناطق: (نبی)، اساس، امام، نائب، حجت، داعی البلاغ، داعیالحق، داعی مطلق، داعی محدود، ماذون مطلق و ماذون محدود همآهنگ است. (قادری، ۱۳۹۵: ۵۶)
آئین اسماعیلیه، به واقع از فلسفه برین پیروی کرده است. آنچه فیلسوفان پیرو ابن سینا در باره وجود ضروری و حق اول میگویند، برای این که بتواند حقیقت داشته باشد، باید از معنای ظاهری آن بر گردانده شود. الهیات این فیلسوفان با بحث وجود و بنابر این با «هست کرده» آغاز میشود. الهیات اسماعیلی به مرتبه «هست کردن» ارتقاء میکند؛ پیش از وجود، امر به وجود یا «کن» قرار دارد و حتی ورای واحد، موحدی وجود دارد که همه واحدها را وحدت میبخشد.
در این صورت توحید صورتی از شناخت واحد را بخود میگیرد. توحید باطنی، در ظاهر آن، توحید رایج نزد متکلمان، دور به نظر میرسد، برای درک این توحید، باید به اهمیت مفهوم حد توجه داشت. (کوربن، ۱۳۸۵: ۱۱۸)
نویسندگان متقدم تکوین عالم را به صورت حدود و وجود از عقل اول طرح کرده اند.
نویسندگان یمنی بر آنند که همه عقول «صور نورانی» عالم ابداع یکباره و به دور از زمان و مکان خلق شده اند، اما این خلق «کمال اولی» بیش نیست.
در کلام سیاسی اسماعیلیه امامت رکن اساسی است.
دیدگاه امامت با گرایش باطنی گرایی آنان پیوند اساسی دارد. شریعت باطنی دارد که ظواهر شریعت به صورت رمزی بر آنها دلالت میکند و از این حیث باطن شریعت اهمیت سیاسی دارد.
عارف تامر از محققان اسماعیلی «گمراهی دیگر فرن اسلامی یا سواد اعظم امت اسلامی را محصول جهل و نا آگاهی آنان به باطن شریعت و اکتفا به ظواهر میداند.» (موسوی، ۱۳۹۲: ۳۴) و تنها کسی که به باطن شریعت اشراف کامل دارد امام است.