جاوید راحل: پژوهشگر اندیشه سیاسی
بخش دوم
۱. ۱. نخستین اختلاف شیعه و سنی
همانطور که مسئله خلافت سبب ظهور خوارج شد، سبب ظهور شیعه نیز گردید.
شیعه و سنی در اصول عقاید اختلافات اندکی دارند، زیرا اسلام مبتنی بر سه رکن است: «توحید»، «نبوت» و «معاد» و باید براین سه رکن؛ رکن چهارم را نیز افزوده رکن چهارم عبارت است از عمل به پنج رکن و دستورالعملهای خاص دیگر که اسلام بر آنها استوار شده است.
یعنی «شهادت»، «اقامه نماز»، «دادن زکات»، «روزه ماه رمضان» و «زیارت کعبه» درین خصوص شیعه امامیه بر این رکن دیگری نیز افزوده و آن اعتقاد به «امامت» است.
و مقصود از امامت یعنی حکم الهی که مانند نبوت منصبی الهی است، و «همچنانکه خداوند سبحان هر که را خواهد برای امامت اختیار میکند، و به پیغمبر خود امر میکند تا به امامتش تصریح کند و به پیشوای مردم منصوبش سازد تا به وظایف که میبایست پیغمبر انجام دهد قیام کند.» (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۱۱۲)
۱. ۱. ۱. سقیفه بنی ساعده
اختلاف شیعه و سنی پس از وفات پیامبر بظهور رسید، طوری که در زمان وفات پیامبر قضیه «سقیفه بنی ساعده» بوجود آمد.
همزمان وفات پیامبر انصار در مکانی به نام سقیفه تجمع نمودند و قبیله خزرج خواستار بیعت از امارت سعد ابن عباده که یکی از دلاوران قبیله خزرج بشمار میرفت، شدند.
ابتدا تمام انصار به شمول قبیله اوس و خزرج ریاست نظام سیاسی را حق خودشان میدانستند اما زمانی که حضرات ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح از قضیه سقیفه بنی ساعده آگاهی یافتند با شتاب خودشان را به محل رساندند و قضیه خلافت ابن عباده با مخالفت مهاجرین تحت مدیریت ابوبکر، عمر و ابوعبیده مواجه و منجر به برهم خوردن مجلس گردید.
در نتیجه ابوبکر با حمایت عمر و اکثریت مهاجرین و به همین منوال انصار اوس به عنوان خلیفه حضرت پیامبر انتخاب گردید.
بیعت حضرت علی نیز به منظور جلوگیری از تفرقه امت اسلامی بود که از حق قرابت به پیامبر در این مقطع زمان به سود حضرت ابوبکر گذشت.
محمد جواد مشکور نویسنده کتاب «فرهنگ فرق اسلامی» در خصوص سقیفه بنی ساعده مینویسد:
بعد از رحلت رسول خدا که حضرت علی و پسر عمش عبدالله بن عباس مشغول غسل دادن جسد مبارک او بودند، انصار (مسلمانان مدینه) در زیر سقفی از شاخههای خرما که آن را سقیفه بنی ساعده میگفتند گرد آمدند و امارت سعد ابن عباده رئیس قبیله خزرج را خواستار شدند.
ابوبکر و عمر با ابوعبیده ابن جراح و گروهی از مهاجران به سقیفه رفتند، دیدند که سعد ابن عباده با حال بیماری نشسته و سخنگوی از طرف او فضایل وی و قبیله اش را برای مردم شرح میدهد و میگوید:
«همین انصار بودند که رسول خدا را در شهر خود پناه دادند، حال آن که خویشاوندان او که قریش باشند به دشمنی او بر خاستند و وی را ترک کردند از این جهت فرمانروایی اسلام باید در دست انصار باشد.» از شنیدن این سخن ابوبکر که پدر عایشه زن رسول خدا بود- بر خاست و شرحی در فضائل مهاجران بیان کرد و گفت: «همین مهاجران بودند که پیش از شما بدین اسلام گرویدند و دعوت پیامبر خدا را پذیرفتند و امارت اسلام حق ایشان است.» چون سخن بدینجا رسید انصار گفتند:
«منا امیرا و منکم امیر» یعنی یک امیر و فرمانروا از ما و یک امیر و فرمانروا از شما که هر یک در شهر خود مدینه و مکه جدا گانه به فرمانروایی پردازند. درین هنگام ابوبکر برای فرو نشاندن اختلاف بر خاست و شرحی در باره وجوب وحدت اسلامی و اتحاد مسلمانان بیان کرد و این حدیث را از پیامبر روایت فرمود که: «الخلیفه منالقریش» یعنی جانشین رسول خدا باید از قریش باشد و یا «الائمه من قریش» یعنی امامان و جانشین رسول خدا باید از قریش باشد.
بر اثر حسن عقیدتی که مهاجر و انصار به رسول خدا داشتند بدون آن که در صحت و سقم این حدیث تحقیق کرده باشند آن را بی چون و چرا پذیرفتند.
پس از آن ابوبکر پیشنهاد کرد که مسلمانان با ابوعبیده بن جراح یا عمر بن خطاب بیعت کنند. و یکی از آن دو را به جانشینی پیامبر بر گزینند. هردوی ایشان از پذیرفتن این امر امتناع کردند، ابوبکر را گفتند تو برما برتری داری زیرا قدیمترین مهاجران در اسلام و یار غار پیامبری، ازینرو خلافت تو را سزد.
در حال آن دو به سوی ابوبکر رفتند و با بشیر بن سعد که از بزرگان انصار بود هر سه با وی بیعت کردند و سپس مسلمانان گروه گروه با وی بیعت کردند. (مشکور، ۱۳۷۲: ۳۲ – ۳۱)
ظاهراً استدلال ابوبکر و عمر این بود که با این کار شان از پراگنده شدن قدرت در دولت اسلامی جلوگیری نموده اند و برای این امر استدلال نمودند که یکی از شرایط خلافت و جانشینی پیامبر قریشی بودن است. با این استراتیژی انصار را از حق دستیابی به قدرت و جانشینی پیامبر کوتاه ساختند. زمانی همه با ابوبکر بیعت نمودند سعد ابن عباده از وضعیت نا خوشنود بود و تا آخر عمر از بیعت با ابوبکر سر باز زد. اختلافات مسلمانان از همین جا منجر به بروز دیدگاههای متضاد پیرامون امامت و خلافت گردید. اختلافات در بر گیرنده دو نکته بود: ۱) این که آیا پس از در گذشت پیامبر برای مسلمانان واجب است که پیشوا و خلیفهای برای اجرای فرموده خدا و فرستاده او برای خود برگزینند یا خیر؟ ۲) اگر تعیین جانشین برای پیامبر لازم است آیا نظر و قصد بنیانگذار اسلام آن بوده که شخص بخصوصی جانشین باشد یا آنکه تعیین جانشین امری است که باید به اختیار و رای امت مسلمان یا برگزیدهگان ایشان (اهل حل و عقد) واگذار شود؟ این مناقشه باعث پیدایش دو گروه اصلی در میان ایشان شد:
1: گروه نخست گفتند که امامت نه واجب است و نه لازم، و اگر هر مسلمانی همین اندازه بکوشد تا احکام خدا را در باره خود و خویشاوندان و نزدیکان خود اجرا کند و جز این پروایی نداشته باشد جماعت مسلمانان نیازی به امام نخواهند داشت. اگر چه کمال مطلوب در آن است که مسلمانان بتوانند بیدون جنگ و خون ریزی امام دادگری از میان خویش بر گزینند، ولی چون شرایطی به ندرت فراهم میآید سود و صلاح مسلمانان در همان پرهیز از داشتن امام است.
2: گروه دوم بر عکس آن بودند که امامت، فرضی از جانب خداوند بر جماعت مسلمانان است؛ کار مردم سامان نمیگیرد مگر آن که پیشوایی بر آنان فرمانروایی کند که افراد را از تجاوز به حقوق یکدیگر باز دارد و احکام شریعت را در میان شان بر قرار دارد و مرزها را در برابر دست اندازی دشمنان حفظ کند و سالاری سپاهیان را بر عهده گیرد و فئ و غنایم و صدقات را میان مستحقان توزیع کند و به طور خلاصه شأن و اعتبار حکومت را بر پای دارد. (عنایت، ۱۳۸۵: ۱۰۵) گروه دوم به سه دسته تقسیم شده اند:
نخست دستهای که معتقد بودند: خداوند و فرستاده او هیچ کس را نه به نام و نه به عین و نه به اوصافش برای امامت معین نکرده اند، و این را گذاشته است به دوش نخبگان و شایستگانی که شایستهتری را به این مقام انتخاب نمایند این باور مبنای انتخاب ابوبکر به خلافت قرار گرفت.
این دسته یکی از اوصاف خلیفه را قریشی بودن نیز عنوان نموده اند تا حجتی باشد برای این که حق خلافت را برای مهاجرین نگاهدارند.
دوم دستهای که باور داشتند: پیامبر آشکارا و موکداً جانشین خویش را که علی ابن ابی طالب است تعین نموده است و ویژهگیهای چون تقدم در پذیرش رسالت و ویژهگیهای شخصیتی شایستهترین فرد برای سروری مسلمانان است و پیروان این دسته شیعیان استند.
سوم دستهای دیگری که شایستهترین فرد پس از پیامبر عباس فرزند عبدالمطلب کاکای پیامبر را که از حیث نسب نزدیکترین فرد به پیامبر بود میدانستند. این دسته تأکید بیشتر بر شایستگی قریشی بودن و هاشمی بودن و با استناد به این آیت که «و اولُوالاَرحامِ بَعضُهُم اُولی بِبَعضٍ فِی کتاب الله» را اساس قرار دادند. این دسته از نظر سیاسی به شدت مخالف خلفای اموی بودند و تمام دشمنان اموی را دور خود جمع ساخته و در فرصت مناسب به امویان خاتمه دادند.
بنابرین بخشی از مباحثات سیاسی در تاریخ اسلام از این اختلافات ناشی میشود. طوری که در منابع شیعه حق جانشینی پیامبر را صرفاً متعلق به حضرت علی میدانند، بنابرین در اصل جانشینی رهبر سیاسی مذهبی صدر اسلام روایات شیعه و سنی با دو نگرش کاملاً متفاوت همراه است.
1. اهل سنت منکر روایات تشیع پیرامون تصریح وصی و جانشینی کسی به جای پیامبر اند. و این بخش بزرگ مذهبی را باور بر این است که چیزهای که اهل تشیع نقل میکنند اساس شرعی و دینی نداشته و استناد آن نیز بر سکوت حضرت علی بر انتخاب ابوبکر و تن دادن به بیعت وی است. و بیشتر از این پیرامون قضیه انتخاب حضرت علی به جای پیامبر دنبال اسناد نیستند. بنابرین مذاهب اهل سنت همه یک رای بر پذیرش عملکرد معقول حضرت عمر و ابوعبیده بر انتخاب ابوبکر هم عقیده اند و موضوع غدیر خم در روایات و تاریخ اهل سنت نه صبغه مذهبی داشته و نه به عنوان کدام رویداد مهم تاریخی به آن توجه شده است.
2. اما روایت شیعه حکایت از نگرشی دیگر دارد؛ منابع شیعه در این خصوص مطرح میکنند که «گروه دیگر از مسلمین که در رأس آنها علی بن ابی طالب و اصحاب خاص پیامبر همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابن مسعود و سهل بن حنیف با استناد به آیات قرآن و احادیث پیامبر، بر آن بودند که امام و خلیفه پیامبر با نص از سوی خداوند تعیین شده است و رسول خدا نیز بارها او را معرفی کرده است.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۱۶) و بیشتر به بحث غدیر خم که بنا بر روایات شیعه، یک واقعیت تاریخی و رویداد مهم مذهبی در اسلام پنداشته میشود که پیامبر پس از حجهالوداع دست علی بن ابی طالب را بلند کرده و فرموده اند کسی که بخواهد از من اطاعت کند باید از وصی من که علی است اطاعت نماید. و این طور بود که مسلمانان سنی به باور اهل تشیع چنین رویداد تاریخی را کتمان نموده اند.
اهل سنت باور به این دارند که پیامبر هیچ شخصی را پس از خود مشخص نکرده است و اصولاً تعین امام و خلیفه یک مسئله انتخابی است که باید توسط مردم یا شورای اهل حل و عقد مشخص میشود. در مقابل اهل تشیع امامت را یک مسئولیت دینی و یک منصب الهی میدانند که توسط خداوند برای دوره پسا پیامبری در خانواده علی بن ابیطالب موروثی گذاشته شده است که به ویژه از نوادهگان فاطمهالزهرا دختر پیامبر حق این میراث را دارا اند و ائمه که از فرزندان فاطمه به دنیا آمده اند معصوم بوده و تداوم پروسه پسا پیامبری یا ولایت را به عهده دارند.
بنابرین چنین اختلاف بزرگ باعث شکاف مذهبی شیعه و سنی گردیده است.
پس از گسترش قلمرو اسلامی در زمان عمر اکثر ایران در تحت قلمرو اسلام قرار گرفت و فرقههای غیر مسلمان زیادی به اسلام گرویدند. با خلافت حضرت عثمان تنشهای داخلی افزایش یافت.
عثمان با تکیه بر قدرت اقتصادی و اعتبار سیاسی بنی امیه در میان سایر اعراب اکثر مناصب و پستهای مهم سیاسی به ویژه ولایات مصر و شام را به نزدیکان خویش منصوب کرد. و این امر خشم سایر اعراب و به ویژه بنی عباس را در پی داشت و منجر به شورش در برابر خلیفه گردید که در نتیجه خلیفه کشته شد. و با کشته شدن خلیفه طرفداران حضرت علی به وی بیعت نمودند و این چنین بود که علی بعد از انتظاری سه خلیفه قبل از خودش به قدرت دست یافت. اختلافات سیاسی میان مسلمان بیشتر شد و برخی برای محاکمه شدن قاتلین خلیفه علم مخالفت را بلند نمودند که مهمترین رویداد خونین آن جنگ طلحه، زبیر و حضرت عایشه در برابر امام علی بود.
در نتیجه جنگ «فریبه» (به دلیل سوار بودن حضرت عایشه بالای شتر) به جنگ جمل نیز معروف است.در خارج از بصره در (۶۵۶ میلادی) اتفاق افتاد و نخستین جنگ میان مسلمانان به شمار میرود. در نتیجه این جنگ طلحه و زبیر با چهار هزار شورشی کشته شدند و حضرت عایشه اسیر گردید که با عزت و احترام ویژه خانم پیامبر دوباره به مدینه برگردانیده شد.
دومین رویداد خونین جنگ صفین است که معاویه به منظور خونخواهی عثمان در برابر علی در داد.
در خلال جنگ که ارتش معاویه به شکست مواجه شد با ترفند عمرو ابن عاص حکم معاویه موسی اشعری و علی را فریب دادند که در تذکرههای تاریخی درج شده است.
طوری که دو حکم در دومهالجندل در ماه شوال سال (۳۷) هجری قمری مطابق مارس ۶۵۸ میلادی گرد آمدند. پس از مذاکرات بسیار عمر بن عاص توانست شکست نظامی معاویه را با نیرنگی سیاسی به پیروزی مبدل سازد.
۱. ۱. ۲. ادوار تشیع
تشیع به بسته شدن دایره نبوت با گذرگاه دیگری چشم امید بسته است و آن پایان نبوت و آغاز دایره جدید که این دایره ولایت یا امامت است، ولایت باطن نبوت است، ولایت به معنی دوستی و حمایت بوده و نیز مفهوم ولایت راهنمای امامان برای آشنایی به رموز شریعت است.
معنای ولایت از سوی امام و مریدان، مفهوم معرفت و حقیقت را نیز شامل میشود. امامت جانشین پیامبر یعنی حقیقتی که به دنبال شریعت و باطنی که به دنبال ظاهر میآید. در اینجا منظور از امام حاکم شرع نیست در چنین وضع تقارن بوجود میآید.
طبق منابع اصل تشیع نخستین دوره حیات شیعه زمان حیات پیامبر بوده است. نوبختی باور دارد که نخستین فرقه اسلامی نیز پیروان حضرت علی بودند. درین منابع از نخستین کسانی که شیعه خوانده شد اصحاب پیامبر بودند به ویژه کسانی چون: مقداد، سلمان فارسی، ابوذر و عمار بن یاسر اند. همچنان در منابع شیعه اذعان شده است که بذر شیعه توسط خود پیامبر اسلام نشانده شده است.
مرحله دوم حیات شیعه زمان وفات پیامبر پس سقیفه بنی ساعده عنوان شده که در اثر نزاع میان صحابه انصار و مهاجر، علی پیرامون گرفتن حق خود تنها ماند اما به دلیل جلوگیری از خون ریزی سکوت اختیار کرد.
دور سوم پس از قتل حضرت عثمان و به خلافت رسیدن حضرت علی آغاز شده است. برنجکار درین خصوص مینویسد: «در این دوره امامت علی علیهاسلام ظهور و بروز بیشتری یافت و بعد ولایت سیاسی امام نیز تحقق یافت و در نتیجه شیعه نیز در حاکمیت سیاسی نقش بیشتری یافت.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۳۰)
هانری کوربن معقد است که «مفهوم ولایت از تشیع جدا شد و این امر، به تاریخ تصوف غیر شیعی مربوط میشود و آنچه مربوط امام میشود به پیامبر نسبت داده میشود. با مجزا شدن ولایت از امام شناسی چهار امام مذاهب فقهی اهل سنت جای وارثان پیامبران و پیامبر را خواهند گرفت. در این حالت پیوند زنده ارتباط دو قطب شریعت و حقیقت از هم جدا گسست و در نتیجه اسلام ظاهری و تفسیر صرفاً شرعی اسلام تقویت خواهد شد در همین جا میتوان پدیدار عرفی شدن و اجتماعی شدن خاص اسلام را در خاستگاه آن ملاحظه کرد.» (کوربن، ۱۳۸۵: ۷۷)