از نگاه بازیگران بزرگ جهانی، خراسانافغانستان بخشی از جهان غرب تلقی میشود؛ کشوری که مدیریت آن به پاکستان واگذار شده است. اما در دل این راهبرد، یک مانع تاریخی پابرجاست: اقوام غیر “افغان”، بهویژه تاجیکان خراسانافغانستان که در بازی بزرگ حافظ منافع روسیه شناخته میشوند؛ دشمنان آشتیناپذیر برای جهان غرب معرفی شده اند.
یکی از دلایل اصلی کسب رضایت عبدالرحمن خان به امضای پیمان دیورند؛ تعهدی بود که بریتانیا به او سپرد: حمایت مالی، نظامی و گسترش قلمرو و حاکمیت او بر مناطق مستقل شمال، شمالشرق و غرب افغانستان.
بدون پشتیبانی انگلیس، عبدالرحمن هرگز نمیتوانست جغرافیای خود را به شمال گسترش دهد.
انگیزهی اصلی بریتانیا از این حمایت، نگرانی عمیق کمپنی هند شرقی از نفوذ روسیه در فرارودان و آسیای میانه بود. اگرچه دریای آمو به عنوان مرز حائل بین روسیه تزاری و بریتانیای بزرگ پذیرفته شده بود؛ اما بیاعتمادی میان این دو قدرت جهانی همچنان پابرجا بود. حتی سقوط عالمخان، حاکم بخارا، در سال ۱۹۲۰ نتیجه مستقیم مداخله انگلیسها در امور این امارت بود.
بریتانیا او را به مقابله با روسها ترغیب کرد و برای اطمینان، ۷۵ شتر اسلحه در اختیارش گذاشت؛ اقدامی که خشم روسها را برانگیخت و به یورش گستردهای انجامید که به سقوط بخارا و فرار عالمخان به خراسانافغانستان تحت کنترل انگلیس انجامید.
در ادامه، بریتانیا به یکی از حامیان اصلی جنبش باسماچیان؛ مخالفان روسیه در آسیای میانه، تبدیل شد. اما زمانی که امانالله خان در سال ۱۹۲۹ روابط خود را با روسها نزدیک ساخت و تعهد داد که مخالفان نظامی روسیه را تسلیم کند، حکومتش در خراسانافغانستان سرنگون شد.
برقراری روابط نزدیک میان ابراهیمبیک، رهبر باسماچیان و حبیبالله خان کلکانی، بار دیگر زنگ خطر را در گوش بریتانیا به صدا درآورد. این بار، انگلیس و روسیه به تفاهم رسیدند و مشترکاً علیه نیروهای رادیکال اسلامی در خراسانافغانستان و آسیای میانه وارد عمل شدند. در نهایت، این دو قدرت جهانی در تفاهمی نانوشته، مخالفان خود را در دو سوی آمو سرکوب کردند.
اکنون به نظر میرسد رقابت تاریخی این دو دشمن دیرینه بار دیگر در منطقه شدت گرفته است. جهان غرب همچنان از شمال خراسانافغانستان با اکثریت مطلق تاجیک و ازبک احساس ناامنی میکند. راهبرد آنان برای پایان دادن به این ناامنی، تغییر معادله قومی از طریق جابهجایی قبایل پشتون در کنارههای آمو است؛ راهبردی که ریشه در دوران عبدالرحمن دارد.
طرح کشیدن کانال قوشتپه، انتقال مهاجران قبایلی به استانهای شمالی چون کندز، تخار، بدخشان، بلخ، فاریاب، جوزجان، بغلان و… در راستای همین هدف است.
طبق گفتههای منابع محلی، اخیراً ۵۰۰ تن از نیروهای پشتونتبار در شهرستانهای دروازها هممرز با تاجیکستان جابهجا و در حال جا به شدهاند تا زمینه اسکان ۳۰ هزار تن از قبایل پشتون در کنارههای آمو فراهم شود.
در تازهترین مورد، در شهرستان خواهان که دقیقاً روبهروی کولاب تاجیکستان و در واقع قلب اقتدار سیاسی تاجیکان جهان قرار دارد، جمع بزرگی از قبایل پشتون تحت عنوان کوچیها مستقر شدهاند.
این زنگ خطر واقعی را در قلب سیاسی تاجیکان جهان به صدا در آورده است.
امید است که نیروهای تاجیکتبار گروه طالبان در بدخشان، عمق این فاجعه تاریخی را درک کنند و اجازه ندهند این لکه ننگ در دوران حاکمیت آنان بر منطقه ثبت شود.
هرچند بعید است چنین جسارتی داشته باشند؛ اما برای اتمام حجت، این متن را خطاب به آنان نوشتم تا فردا در پیشگاه تاریخ و مردم، شرمسار نباشیم.
دکتر اولیا جلالی