نویسنده: مانی فرهمند
مقدمه
امارت بخارا به عنوان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نهادهای حکومتی آسیای میانه، طی بیش از یک قرن و نیم نهتنها بر عرصههای سیاسی و نظامی منطقه تسلط داشت، بلکه در حوزههای فرهنگی، اقتصادی و علمی نیز نقشی بیبدیل ایفا کرد.
این حکومت سنتی–اسلامی که زبان رسمی و اداری آن فارسی بود، از میانه قرن هجدهم میلادی تا سالهای آغازین قرن بیستم بر بخشهای وسیعی از جغرافیای امروزین ازبیکستان، تاجیکستان و ترکمنستان حکم راند. اهمیت بررسی این امارت نه صرفاً در جنبههای سیاسی آن، بلکه در فهم ساختار اجتماعی، تنوع فرهنگی، تعاملات قومی و جایگاه ویژه زبان فارسی در فضایی است که تحت نفوذ قدرتهای منطقهای و جهانی – از جمله روسیه تزاری و سپس اتحاد شوروی – قرار داشت.
مقاله حاضر با تکیه بر اسناد تاریخی معتبر، منابع دستاول و پژوهشهای معاصر، به بازخوانی روند شکلگیری، ساختار سیاسی، دستاوردهای فرهنگی و اقتصادی، فشارهای خارجی، و سرانجام فروپاشی این امارت میپردازد.
پیدایش و ساختار سیاسی امارت بخارا
ظهور امارت بخارا در اواسط قرن هجدهم با قدرتگیری خاندان منغیت، که ریشه در قبایل ازبیک داشتند، همراه بود. این خاندان توانست با بهرهگیری از مشروعیت مذهبی و اتکاء به سنتهای دیرپای حکمرانی اسلامی، نظامی مبتنی بر پیوند دین و سیاست ایجاد کند که در آن امیر نهتنها فرمانروای سیاسی، بلکه رهبر دینی نیز بهشمار میآمد. ساختار حکومتی امارت، ماهیتی فئودالی و متمرکز داشت که بر پایه شبکهای از نخبگان قبیلهای، روحانیان بانفوذ، و نظامیان وفادار استوار بود.
از نیمه دوم قرن نوزدهم، با گسترش نفوذ روسیه تزاری در آسیای میانه، مناسبات امارت بخارا با این قدرت شمالی وارد مرحلهای تازه شد. انعقاد پیمان ۱۸۶۸ میان مظفرالدین خان و روسیه، اگرچه به ظاهر تداوم حکومت خاندان منغیت را تضمین میکرد، در عمل استقلال سیاسی امارت را بهشدت محدود ساخت و آن را به تحتالحمایه روسیه بدل نمود. این وابستگی سیاسی، هرچند کوتاهمدت ثبات داخلی را فراهم آورد، در بلندمدت زمینههای تضعیف اقتدار داخلی و نفوذ فزاینده روسها را مهیا کرد.
دوره اقتدار و دستاوردهای فرهنگی–اقتصادی
امارت بخارا در سده نوزدهم، علیرغم فشارهای خارجی، همچنان یکی از کانونهای اصلی فرهنگ و دانش اسلامی در جهان ترک و ایرانی باقی ماند. فارسی به عنوان زبان رسمی دیوانسالاری، ادبیات و مکاتبات دیپلماتیک جایگاه مسلط خود را حفظ کرد و به واسطه این موقعیت، بخارا به یکی از مراکز تولید و انتشار آثار ادبی و تاریخی به این زبان بدل شد.
مدارس دینی (مدارس عالیه) و کتابخانههای باشکوه در این امارت، نهتنها در تربیت عالمان و فقهای برجسته نقش داشتند، بلکه به اشاعه علوم معقول و منقول در سراسر منطقه کمک کردند. آثار مهمی همچون تاریخ حزن ملل بخارا به قلم امیر عالمخان نمونهای از پیوند سیاست و تولید ادبی در این دوره است.
در حوزه اقتصادی، کشاورزی سنتی (بهویژه کشت پنبه)، صنایع دستی و تجارت بینالمللی ستونهای اصلی معیشت و درآمد امارت را تشکیل میدادند. موقعیت جغرافیایی بخارا در امتداد مسیرهای فرعی جاده ابریشم، آن را به بازار و گذرگاه مهمی برای مبادله کالاهای شرقی و غربی بدل کرده بود. با این حال، عدم انطباق ساختارهای اقتصادی با تحولات صنعتی و فناوری قرن نوزدهم، موجب شد که امارت در رقابت با اقتصادهای مدرن عقب بماند.
فشار بر زبان فارسی و نقش اوزبیکان
با تعمیق نفوذ روسیه و سپس حاکمیت شوروی، سیاستهای زبانی و فرهنگی به سمت تضعیف جایگاه فارسی و تقویت زبانهای روسی و اوزبیکی تغییر یافت.
در حالی که خاندان منغیت از نظر قومی اوزبیک بودند، اما به سنت دیوانسالاری ایرانی–اسلامی، فارسی را زبان حکومت و فرهنگ نگاه داشتند. این وضع تا ورود ایدئولوژیهای ملیگرایانه شوروی تداوم داشت.
شوروی با سیاست «ملیسازی» و «زبانسازی» رسمی، هم به ایجاد هویت مستقل اوزبیکی یاری رساند و هم استفاده رسمی از فارسی را در نهادهای اداری و آموزشی محدود کرد.
این روند نهتنها ساختار فرهنگی منطقه را دگرگون ساخت، بلکه پیوندهای دیرینه زبانی و ادبی بخارا با حوزه تمدنی ایران را نیز سست نمود.
فروپاشی امارت بخارا
وقایع آغاز قرن بیستم، بهویژه انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ و سقوط تزار، سرنوشت امارت بخارا را به نقطهای برگشتناپذیر کشاند. حکومت بخارا که به شدت به پشتیبانی نظامی و سیاسی روسیه تزاری متکی بود، با از دست دادن این پشتوانه، در برابر فشارهای داخلی و خارجی آسیبپذیر شد. در سپتامبر ۱۹۲۰، ارتش سرخ شوروی پس از چهار روز نبرد،
پایتخت امارت را تصرف و امیر عالمخان را به تبعید وادار کرد. در پی این رویداد، «جمهوری خلق بخارا» به عنوان حکومتی سکولار، سوسیالیستی و وابسته به مسکو جایگزین ساختار دیرپای امارت شد.
این تغییر، نه صرفاً جابهجایی یک نظام سیاسی، بلکه گسست کامل از الگوهای فرهنگی، زبانی و مذهبی چند قرن گذشته را در پی داشت.
نتیجهگیری
امارت بخارا طی حدود دو سده از حیات خود، میراثی سترگ در حوزههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بر جای نهاد که بررسی آن برای شناخت تحولات آسیای میانه ضروری است. این امارت، با وجود وابستگی نهایی به روسیه تزاری، توانست زبان فارسی و سنتهای علمی–اسلامی را تا واپسین سالهای حیاتش پاس دارد. اما فروپاشی آن در سال ۱۹۲۰ آغازگر عصری نوین بود که طی آن، نفوذ ایدئولوژی کمونیستی و سیاستهای فرهنگی شوروی، سیمای اجتماعی و فرهنگی منطقه را به کلی دگرگون ساخت؛ دگرگونیای که اثرات آن تا امروز، چه در زبان و چه در هویت فرهنگی مردم این سرزمین، مشهود است.