«پس از سقوط جمهوریت، زبان و ادبیات فارسی در مسیر ناسالمی قرار گرفته است»

«پس از سقوط جمهوریت، زبان و ادبیات فارسی در مسیر ناسالمی قرار گرفته است»

گفتگو کننده: آرزو پرنیان

سهیل سامانی از فرهنگیان نام آشنای کشور است که آثاری زیادی چه شعر و نثر در کارنامه ادبی اش دارد. او ضمن فعال بودن در حوزه فرهنگ و ادبیات، مربی رشته پهلوانی نیز هست که هم‌زمان چندین باشگاه را مدیریت می‌کند. این‌بار با او مصاحبه‌ای انجام داده ایم که خدمت علاقه‎‌مندان پیش‌کش می‌شود:

 

خراسان‌تایمز: با سلام و عرض احترام، سپاس که وقت گذاشتید، کمی خودتان را به خواننده‌های ما معرفی کنید

 

سامانی: با سلام، درود و عرض ادب. من سهیل سامانی متولد سال ۱۳۴۸ خورشیدی در شهرستان رُخه، استان پنجشیر هستم. پس از ختم صنف پنجم، در سال ۱۳۶۰ به‌دلیل وضعیت‌های جنگی وارد کابل شدیم و دوباره شامل مکتب شدم. پس از پایان دوره مکتب، مدرک لیسانس را از دانشکده تربیت بدنی در رشته پهلوانی گرفتم. بعد از وقفه‌ای، تحصیلاتم را در دور دوم آغاز کرده و مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی-دری را از دانشگاه تعلیم و تربیه کابل به‌دست آوردم. همچنین، مدرک فوق‌لیسانس (ماستری) را در رشته حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه آزاد اسلامی کسب کردم.

 

خراسان‌تایمز: چه تجربه‌هایی باعث شد که به دنیای نویسندگی و شعر گرایش پیدا کنید؟ 

 

سامانی: قبل از این‌که به نویسندگی بپردازم، با مایه‌گیری از شعرای کهن، حافظ، سعدی و… به‌ویژه خواندن شعرهای پدرم رازق حیران، در صنف هفتم مکتب بودم که دست‌وپا شکسته به نخستین تجربه‌های شعری پرداختم تا اینکه وارد زندگی شاعرانه شدم.

اما نویسندگی را بنا بر مسئولیت‌های مفردی که خود را به دور از روزگار دیروز و امروز کشور ندانسته‌ام، آغاز کردم و دست به گردآوری حوادث تاریخی و زندگی جنگ و سیاست در خراسان‌افغانستان زدم که خوشبختانه دستاوردهایی در این زمینه دارم.

 

خراسان‌تایمز: نظر شما به وضعیت ادبیات امروز خراسان‌افغانستان چیست؟ فکر می‌کنید پس از تغییر نظام جمهوریت، در روند ادبیات کشور هم دگرگونی ایجاد شده؟

 

سامانی: با این‌که در بیست سال گذشته کارهای مؤثری در زمینه ادبیات و رشد ادب فارسی دری انجام گردید که در صد سال گذشته انجام نشده بود.

اما، وضعیت ادبیات امروز در خراسان‌افغانستان، به‌ویژه بعد از سقوط جمهوریت و به قدرت رسیدن طالبان، در مسیر ناسالمی سوق داده شده است. فرار دانشمندان و بسته شدن درب مکاتب و دانشگاه‌ها برای زنان و دختران، ایجاد فضای بی‌اعتمادی و ناامنی، سانسور و… دست نویسنده و شاعر را از پشت بسته است.

بنابراین، گفته می‌توانم که اگر وضعیت همین‌گونه پیش برود، ادبیات خراسان‌افغانستان در یک سکوت کامل خواهد ماند.

 

خراسان‌تایمز: درمورد فعالیت های فرهنگی تان بگویید.

 

سامانی: در مورد کارهای ادبی و فرهنگی‌ام باید گفت که در بیست سال گذشته الی اکنون، کار خستگی‌ناپذیری در حوزه ادبیات انجام داده‌ایم که از آن جمله: ایجاد انجمن‌های ادبی و فرهنگی، به‌ویژه بنیاد فرهنگی ابومسلم خراسانی با مرحوم کتال نژند و دوستان دیگر؛ ایجاد ماهنامه خراسان؛ انجمن ادبی خیرخانه، با جمعی از جوانان شاعر و نویسنده حوزه فارسی؛ جشنواره توت پنجشیر، که سالی یک‌بار با جمعی از شاعران و نویسندگان مرکز و استان‌ در پنجشیر برگزار می‌شد.

 

خراسان‌تایمز: چند اثر دارید و در چه زمینه‌های هستند؟

سامانی: تا اکنون، شش دفتر شعر و سه کتاب پژوهشی از من منتشر شده و شش کتاب دیگر، که دو تا آن شعر و چهار جلد آن رُمان و تاریخ است، آماده‌ی چاپ می‌باشد.

 

آثار چاپ شده من شامل موارد زیر است:

– شب‌های من (دفتر شعر)

– درفش عشق (دفتر شعر)

– شبی که سحر نداشت (شعر)

– سقوط ابرها (دفتر شعر)

– زادگاه و تمدن آریایی‌ها (پژوهشی)

– ویژگی سبک شعر عراقی و نگاهی به عمر هزارساله شعر پارسی دری

 

همچنان کتاب‌های آماده چاپ من عبارتند از:

– آن سوی جنگ (رومان)

– حقیقت حوادث امروز و فردا

– مشروعیت حکومت در فلسفه سیاسی اسلامی

– حماسه جاویدان

– در قلمرو باد (دفتر شعر)

– ناگفته‌های جنگ

– پیشینه موسیقی محلی پنجشیر

 

خراسان‌تایمز: کدام نویسندگان یا آثار ادبی تأثیر چشم‌گیری بر دیدگاه شما گذاشته‌اند؟

سامانی: با اینکه زندگی امروزی مردم، به‌ویژه آن‌هایی که آگاه‌تر و دانش‌آموخته‌اند، متفاوت از گذشته‌ها است، باید گفت که در زمینه‌ی علوم اجتماعی، به‌ویژه شعر و ادبیات منثور، الگوهای زیادی در این زمینه داریم.

مثلاً در حوزه‌ی شعر، نخستین جرقه‌های ذهنی من، حافظ، سعدی و در حماسه، فردوسی بزرگ می‌باشند.

اما در حوزه‌ی پژوهش و تحقیق، دنبال‌رو هیچ نویسنده‌ای را نگرفته‌ام. آنچه مرا در این زمینه واداشته، انگیزه‌های تاریخی و مسئولیت فردی خودم بوده که وجیبه‌ی یک انسان آگاه و دانش‌آموخته را خواستم انجام دهم.

 

خراسان‌تایمز: در نوشتن دنبال چه هستید؟ چه چیزی را می‌خواهید به خواننده انتقال دهید؟

سامانی: در نویسندگی، بزرگ‌ترین دغدغه‌ام برملا ساختن حقایق تاریخی گذشته و امروز مردم و قضایای سیاسی و فرهنگی کشورم، خراسان‌افغانستان، می‌باشد.

می‌خواهم خواننده‌ی اثر من از یک حقایق ناگفته آگاهی پیدا کند، و آنچه را می‌خواند ناگفته‌هایی باشد که چشم نویسنده و تاریخ‌نگار دیگری بدان نرسیده باشد.

 

خراسان‌تایمز: شعر برای شما چه معنا و کارکردی دارد؟

سامانی: شعر برای من چشم‌انداز آگاهی درون یک شاعر برای نسل امروز و فردای کشورش می‌باشد، که از حقایق روزگار و پیرامون شاعر که در کشور و زندگی مردمش می‌گذرد، سخن گفته باشد. در یک جمله می‌توان گفت که، شعر من انعکاس‌دهنده‌ی حقایق سیاسی و اجتماعی کشوری به نام خراسان‌افغانستان خواهد بود.

 

خراسان‌تایمز: شما به قرصک پنجشیر هم دسترسی دارید، کمی در این مورد بگویید؟

 

سامانی: در مورد قرصک باید بگویم که من کم‌وبیش این میراث فرهنگی گذشته‌گان مردم پنجشیر را از لابلای محفل‌های سنتی عروسی که گذشته‌گان می‌خواندند، به‌خوبی به حافظه سپرده‌ام و می‌توانم آن را مورد اجرا قرار دهم. اما، در سال‌های گذشته که آقای دکتر سید مخدوم رهین وزیر فرهنگ کشور بود، سیمیناری را تحت عنوان موسیقی محلی خراسان‌افغانستان برگزار کردند که من از طرف پنجشیر، این فرهنگ قرصک را هم از لحاظ تاریخی و هم از منظر علمی، در یک مقالۀ بیست صفحه‌ای معرفی کردم و گروه کوچکی آن را به‌صورت عملی اجرا نمودند.

 

خراسان‌تایمز: شما یکی از کسانی هستید که چراغ شاهنامه‌خوانی را روشن نگه داشتید، می‌شود در مورد سبکی که می‌خوانید توضیح دهید؟ 

سامانی: من نسبت به علاقه‌ای که به داستان‌های شاهنامه فردوسی دارم و طبق فرهنگ و سنت‌های مردم پنجشیر که از بزرگان خود آموخته‌ام، گهگاهی به خواندن شاهنامه می‌پرداختم. تا اینکه این علاقه بیشتر شد و شاهنامه‌خوانی را با برگزاری محفل‌های بزرگ با دوستان فرهنگی رونق بیشتری دادیم و با همان سبک گذشتگان بیشتر می‌خواندیم و مورد پسند بسیاری قرار می‌گرفت. اما می‌توانم بگویم که با سبک دکلمه نیز می‌توانم با همان صلابت و تندی صدای شمشیر و جنگجویان زمزمه کنم. در حال حاضر یک کتاب “حماسه جاودان” به سبک فردوسی زیر کار دارم.

 

خراسان‌تایمز: چه چیزی سبب شد که شما علاقه به شاهنامه‌خوانی داشته باشید؟ یعنی شاهنامه برای شما چه جذابیتی دارد؟ 

سامانی: با اینکه مردمان دو طرف هندوکش زمستان‌ها فرهنگ شاهنامه‌خوانی و مثنوی‌خوانی را بیش از گذشته‌ها با خود دارند، من از همان آوان نوجوانی که رشته پهلوانی را انتخاب کردم، ذوق حماسه و شاهنامه‌خوانی به سرم زد و ذهنم را دگرگون ساخت. اما آنچه جذابیت بیشتر در من داشته، برملا ساختن هویت ملی و داستان نیاکان بزرگ ما بود که فردوسی بزرگ در شاهنامه به تصویر کشیده است.

 

خراسان‌تایمز: پدر شما شاهنامه‌خوان بوده، این سنت خانوادگی چطور در زندگی هنری شما تاثیر گذاشته است؟ 

سامانی: متأسفانه پدرم چندان به شاهنامه‌خوانی علاقه‌ای نداشت و آنچه بدان می‌پرداخت، خواندن مثنوی و نظم‌نامه‌های دینی بیشتر بود، اما در پایان عمرش چون آوازش هم رنگ آواز من بود، یکجا به خواندن شاهنامه می‌پرداختیم و کم‌کم علاقمند شده بود.

 

خراسان‌تایمز: در کنار فرهنگی بودن، شما پهلوان هم هستید و چندین باشگاه را مدیریت می‌کنید، چطور پهلوانی و فرهنگ را جمع کردید؟ 

سامانی: پهلوانی خود فرهنگ است، فرهنگ گذشته‌گان ما که از شاهان پیشدادی بلخ آغاز می‌شود و تا دوره کیانیان و اشکانیان و … تا به امروز در بین تمام ملل دنیا دوام دارد.

من که قبل از هر چیزی پهلوانی دوست دارم و ترجیح می‌دهم که پیش از هرچیزی یک پهلوان باشم و خدماتم را در این حوزه برای مردمم چشم‌گیر و قابل لمس می‌دانم.

اما مدیریت این دو بخش، پهلوانی و کارهای ادبی را من لازم و ملزوم یک‌دیگر می‌پندارم.

بزرگان حوزه ورزش گفته‌اند که عقل سلیم در بدن سالم است.

ورزش بوده که مرا در این چندین حوزه آماده فعالیت‌های بزرگی ساخته است.

 

دو شعر از سهیل سامانی

«۱»

ما که از پیوند اجدادی فریدونی ستیم

یا که از جغرافیای وقت، ایرانی ستیم

 

هم تبار زال و کیکاووس و پرچم دار جم

اصل ترکش‌دار این ما وای کیانی ستیم

 

راست گویم بوده ایم، امروز تنها گشته ایم

نی ز ختلان و بخارا و نه ایر انی ستیم

 

بی خودی هرجا فروغلطیده اندر روی خاک

سرد سرد از جور  این دنیا و زندانی ستیم

 

صاحب شمشیر بودیم و زمان از ما گرفت

ما کجا فرزند فردوسی و قا آنی ستیم؟

 

کاش ایرانی، نمی بود بعد گیو و گستهم

نی دگر شوری که از ماوای ساسانی ستیم

 

آمل و مازندران و خلخ و ری داشتیم

حالیا بی مایه و درچنگ سریانی ستیم

 

پل زدن‌معنا ندارد حرف بی سرمایه را

ما مصیبت رفته‌گان نصر سامانی ستیم

 

هرکسی از چار سو دستی غرض دارد به‌ما

ما که دستی تهمت ویران افغانی ستیم

***

«۲»

ذهنم شده تعطیل هوای سخنم نیست

درشهر خودم هیچ‌کسی هم وطنم نیست

 

دیگر به کدام چهره‌ی نا پاک ببینم ؟

بشکسته پرو بال هوای چمنم نیست

 

از بسکه دراین واقعه غم‌نامه نوشتیم

آنی که بدوزد به سرا پا کفنم نیست

 

شهری که به این قامت زیبا شده بیمار

هرگز  دگر آن  کابل سرو سمنم نیست

 

علم و ادب و دانش ازان رخت سفر بست

جای سخن و ساختن و سوختنم نیست

 

نی  معلم و مامور  نه دیوان و قضاوت

درمکتب و دانشکده‌اش ماه و منم نیست

 

دانش ز میان رفت و گدایی زده خِر گاه

زریاب سخن حیدری جان و تنم نییست

***

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://khorasantimes.com/?p=15983

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.