تعامل گفت‌گومندانه میان خود و دیگری در امر سیاسی خراسان‌افغانستان و چرخه دیگر ناپذیری

تعامل گفت‌گومندانه میان خود و دیگری در امر سیاسی خراسان‌افغانستان و چرخه دیگر ناپذیری

جاوید راحل، پژوهشگر اندیشه سیاسی

بخش نخست

چکیده
مفاهیم «خود» و «دیگری» پیشینه‌ای طولانی داشته و با مفهوم فلسفه پیوند خورده است. این مفاهیم در مسیر تاریخ اندیشه انسان‌شناسی تعاملات و روابط متفاوتی داشته است. در یونان باستان مفهوم خود و دیگری برای نخستین بار مورد توجه واقع شد، در قرون وسطی بار مفهوم دیگری در قالب کلیسای مقدس فربه‌تر شد و پس از رنسانس به ویژه با دکارت وارد مرحله‌ای جدید شد و اینبار جهان اندیشیدگی مبدل به خود یعنی سوژه خودبنیاد و دیگری به عنوان آبژه مورد شناسا قرار گرفت که با کانت تا دوران مدرن استیلای خود را نشان داد. با ورود اندیشمندان اگزیستانیسالیست و پدیدارشناس «دیگری» دوباره به عنوان آئینه‌ای که خود در آن خودش را میابد از اهمیت بیشتری برخوردار گردید.
مفهوم «دیگری» در کانون توجه عرفان قرار دارد؛ عرفان اسلامی با ورود عرفای بزرگی چون ابن عربی و مولانا بحث دیگری را تا مرحله شناخت قبل از خود بالا بردند.
در اندیشه سیاسی «خودمحوری» بنیاد نظام‌های خودکامه گردید که دیگری به شکل دشمن پنداری در برابر خودگرایی رونق یافته است و ازینرو جوامع که نگران توزیع قدرت و گسترش منابع قدرت اند از آن پرهیز نموده اند. درین میان خراسان‌افغانستان به عنوان کشوری که در آن خود محوری و دشمن پنداری دیگری تاریخ شکل گیری گفتمان فرهنگی و توسعه را تحت‌الشعاع قرار داده است و ازینرو زمینه‌های ایجاد جامعه‌ای متکثر را به بن بست منجر ساخته است.
خودمحوری اساس قدرت قبیله‌گرایی را شکل می‌دهد و با توجه به فضای تک ساحتی سیاسی و بر نتافتن تساهل در فقدان رابطه‌ای مبادله‌ای میان خود و دیگری جامعه‌ای قبیله سالار از این فضا به باز آفرینی قدرت دشمن پنداری دیگری تغذیه نموده است. ازینرو باز آفرینی رابطه خود و دیگری می‌تواند کشتی شکسته خراسان‌افغانستان را از این طوفان مخرب خود محوری و خود برتر پنداری به ساحل همدیگر پذیری سوق دهد
کلید واژه: خود، دیگری، خودمحوری، دشمن پنداری، هویت، قبیله‌گرایی
مقدمه و طرح مسئله
آغاز سخن
در هیچ دوره‌ای از تاریخ تفکر بشر نقش «دیگری» در حوزه‌های دانش به سان امروز اهمیت نداشته است. این مفهوم امروزه در حوزه مطالعات سیاسی و جامعه‌شناسی، نقد پسا استعماری، بحث مهاجرت و جوامع چند فرهنگی، زبانشناسی و فلسفه زبان، روانشناسی و نقد ادبی از اهمیت بسیاری برخوردار است. امروزه مفهوم خودی و دیگری و تمایزشان در گفتمان سیاسی کارکرد موثری یافته است.
گفتگومندی و چند صدایی رابطه همانندی با یکدیگر دارند، در نظریه گفتگومندی در میان چیزهایی که سازنده موقعیت انسان هستند، یک چیز جایگاه ویژه دارد و آن «انسان دیگر» است، زیرا او هم امتیاز «من» را دارد یعنی از آگاهی و عمل برخوردار است، همچنان در جایگاه «دیگری» ظرفیت عبور از فاصله «خود» و «غیر از خود» را دارد و زمینه «مکالمه» را فراهم می‌آورد به گونه که «خود» را در مناسبات با «دیگری» درک می‌کند و از تجربه تعامل با او بهره می‌برد. در نظریه گفت‌گومندی، گفت‌وگو در مفهوم عام و گسترده آن به معنای هرگونه ارتباط زبانی به هر شکل ممکن است. (اشراق، ۱۳۹۹: ۲)
در این پژوهش ضمن پرداختن به زمینه‌های فکری، فلسفی و عرفانی مفاهیم «خود» و «دیگری» در ادبیات انسان‌شناسی به ویژه اندیشه انسان‌شناسی سیاسی و به اهمیت «دیگری» در شناخت و تکمیل «خود» همچنان به وضعیت آشفته فکری، فلسفی سپهر اندیشه در خراسان‌افغانستان به عنوان کشوری که از این ناحیه به شدت دچار تناقض میان ساختار نظام سیاسی و عبور از عصبیت‌های قبیلوی، می‌باشد. در این پژوهش ما دنبال پرسش مشخصی نیستیم وفقط به عنوان یک پرسش کلی پژوهش این که:
چرا سپهر اندیشه سیاسی خراسان‌افغانستان از پرداختن به مباحث بنیادی که اساس فرهنگ سیاسی و کانون تعاملات سیاسی را شکل بدهد عاری از چنین گفتمانی است؟
در این پژوهش پاسخ موقت به این پرسش کلی ارائه نشده و در صدد این است تا فضای عمیق‌تری برای گفتمان اندیشه ورزی را باز کند و در ادامه جستاری پیرامون مفاهیم بنیادی «خود» و «دیگری» را گشوده است و حق ادامه مسیر را به نسل‌های دانش پژوه و اندیشه ورز آینده باز گذاشته است تا با توجه به خلا‌های موجود این پژوهش به جستارهای عمیق‌تری پرداخته شود.
1. مفاهیم اساسی و مبانی نظری پژوهش
1.۱. ۱.چیستی مفاهیم «خود» و «دیگری»
انسان موجود صاحب هوش است که به مدد این هوش سرشار خویش رازهای پنهان و بیشمار پدیده‌های که با آن در تماس است را برملا ساخته و رمز گشایی می‌نماید درین میان بزرگترین رمز و راز خلقت چگونگی پدید شدگی وجود خود انسان در جهان بودن‌های متثکر است. بنابرین نخستین بار شناخت راز و رمز ابعاد وجودی انسانی منجر به پدید آمدن نوعی فهم پیرامون انسان‌شناسی گردید. درین میان فلسفه به عنوان بزرگترین دستآورد معنایابی و دریدگی پرده‌های اسرار عمل نموده است؛ بنابرین فلسفه به کمک فرایند شناسندگی انسان‌شناسی آمده است، و از آنجائیکه انسان‌شناسی فلسفی اصطلاحی است که در قرن ۲۰ در آثار اغلب اندیشمندانی چون ماکس شلر و غیره بکار رفت.
در «انسان‌شناسی» شناخت خود و دیگری از مفاهیم عمده‌ای فرایندهای زیست بشری را شامل است؛ می‌توان اذعان داشت که: رابطه «خود» (self) و «دیگری» (Otherness) به معنای مواجهه بینا سوژگی که در زبان انگلیسی به مفهوم (Inter subjectivity Thought)، یکی از مسائل مطرح نزد منتقدین عصر مدرن بوده است. بعد از دوران جنگ‌های جهانی، استیلای سوژه خود بنیاد را عامل سلطه بر انسان دانسته و جهت کاستن از آن استیلا توجه به دیگری را مطرح کردند. مسئله دیگری و چگونگی مواجهه با او، از جمله مسائل انتقادی نسبت به مدرنیته است. (چراغعلی، ۱۴۰۲: ۵۷۸) که پس از آشکار شدن نگاه تک ساحتی به انسان خود محور و درماندگی این انسان در حل معمای بدختی و راه گشدگی به سمت خوشبختی است. همچنان خود بودگی (Selfness) و دیگر بودگی (Otherness) و معادل‌های آن واژگان قدیمی لاتینی ایگو (EGO) و (Alter) یا خود و دیگری می‌باشد.
1. ۱. ۱. بیناسوژگی و موضوع خود و دیگری
موضوع «خود» و «دیگری» به معنای تفکر بیناسوژگی متضمن نقد حاکمیت عقل خود بنیاد و دفاع از تعامل و رابطه مطلوب با «دیگری» است. «خود» ترجمه فارسی نفس است. خود را باید فاعل آگاهی تصور کرد که قادر به تفکر، تجربه و پرداختن به کنش تأمل آمیز است؛ اما از همه مهمتر «خود» موجودی است که می‌تواند به تفکر با صیغه اول شخص بپردازد. همچنین مفهوم «دیگری» در معنای لغوی در بر دارنده تفاوت و تمایز است؛ یعنی وجودی متمایز و متفاوت از خود. وقتی در تعریف «خود» شناسایی را مفروض می‌گیریم و آن را جزء لاینفک خود در نظر میاوریم، «دیگری» نیز به جزء لازمی برای خود تبدیل می‌شود. (چراغعلی، ۱۴۰۰: ۳۷۸) «دیگری» همواره یک پای ثابت در بسط اندیشه آن «من» پنهانی است که پیوسته در روایت‌های خورد و بزرگ هر نویسنده و هنرمندی یافت می‌شود. ریشه‌های این دیگری را در ضمیر ناخودآگاه هر اثری که عاری از فرد محوری است می‌توان به وضوح مشاهده کرد
طوری که مفهوم «خود» از مواجهه با «دیگری» شکل می‌گیرد و معنا می‌یابد. بدون «دیگری»، «خود» مفهومی پنهان در صدفی بسته و ناتوان از درک و شناسایی خویش، به طور کامل و به صورت یک کل است و فقط در «غیر» است که به معنای جسمانی و وجودی خویش دست می‌یابد. خود آگاهی، خود باوری و حتی شکل گیری هویت نیز در مواجهه با «دیگری» تحقق می‌یابد. «دیگر» به منزله مفهوم سیال طیف گسترده‌ای از دیگری‌ها نظیر دیگری درون شخص، درون گروهی، درون فرهنگی تا دیگری بینافرهنگی و بینا تمدنی یا برون گروهی، برون مرزی وغیر را شامل می‌شود که هریک دارای کار کردی ویژه است. (کواشی و دیگران، ۱۳۹۸: ۱۳۰)
2. ۱. ۱. اتصال مفاهیم هویت، تفاوت/تمایز و مبادله
مفهوم خود به مفهوم «هویت» (Identity) پیوند می‌خورد، هویت به نوعی مشخص می‌کند که یک شخص کیست، چیست و چگونه از دیگران متفاوت است و چگونه می‌توان او را شناخت؟ همچنان واژه دیگری که با خود پیوند دارد واژه «تفاوت» یا (Difference) است که گاهی از (Alternate) نیز برای آن استفاده می‌شود. لذا این مفاهیم ما را به مفهوم کلیدی دیگر که تبادل یا (Exchange) است می‌رساند. که نتیجه دو مفهوم اولیه است. مبادل در موجودات زنده دو سویه است مبادل درونی که میان اعضا، و اجزای موجود زنده باعث انسجام درونی ساختارهای عضوی می‌شود نظیر مبادل سیستم‌های داخلی که دارای کارویژه‌های مشخص اما متعادل به همدیگر اند و نوعی از حضور و مفیدیت سیستم‌های دیگری را زمینه سازی می‌نمایند.
اما نوع دیگر «مبادله»، مبادله میان فرهنگ‌ها است که تأکید ما نیز بر همین حوزه مبادله فرهنگی میان خود حوزه سوژه‌گی و دیگری همچنان مبتنی بر سوژه‌گی دیگر خود می‌باشد. تعادل فرهنگی زمینه خودهای متعدد را در قالب دیگری زمینه سازی می‌نماید که هیچ مباینت ترجیحی با خود سوژه باور ندارد. چنانچه به نظر انسان شناسان فرایند جهانی شدن می‌تواند و باید از آنچه که امروزه شاهدش هستیم بهتر شود. به عبارت دیگر وضعیت کنونی جهان یک نوع تبادل است که مشخصه اصلی آن آسیب‌های است که در آن وجود دارد و در حالی که همین تبادل اگر بتواند به سمت مدیریت بهتر و با کیفیت‌تر حرکت کند و فرهنگ‌ها با هم روابط بهتری ایجاد کند، روابط عناصر درونی شان نیز بهتر خواهد شد و خود آن فرهنگ‌ها با بیرون از خود، یعنی آنچه که ما آن را طبیعت یا پیرامون می‌نامیم روابط مبادله‌ای بهتری ایجاد خواهد کرد.
گابریل مارسل ضمن بر شمردن دو نوع مواجهه انسانی مبتنی بر روابطه «من-اولی» و رابطه «من-توئی»، رابطه نوع اول را رابطه‌ای می‌داند که در آن مواجه با دیگری همچون شی به عنوان وسیله‌ای برای حصول یک غایت خواهد بود و در آن طرفین از یکدیگر جدا مانده اند و ارتباطی کاملاً تصادفی یا با اهدافی از پیش اندیشیده شده پیدا می‌کنند و هیچ گونه تبادلی عمیق و خلاق صورت نمی‌گیرد. اما رابطه نوع دوم که رابطه اصیل با «دیگری» است، او به مثابه غایت فی‌ نفسه نه وسیله‌ای برای حصول یک غایت مورد نظر است و تنها در این نوع مواجهه «من» به معنای کامل کلمه «من» می‌شود. همچنین، در این رابطه، طرفین ارتباط با حالتی از گشودگی و از خود گذشتی در حضور یکدیگر هستند و در افکار و عواطف یکدیگر مشارکت می‌جویند که بدین وسیله گونه تبادل عمیق و خلاق شکل می‌گیرد. (مهدی پور، ۱۳۹۹: ۴۸۰)
بر اساس شناختی که داریم در ذات طبیعت و حتی فراتر از طبیعت، در ذات موجودات، مهم‌ترین نکته مسئله تفاوت است، یعنی این که هویت‌ها یکسان نیستند. افراد، کنشگران، حتی در طبیعت نیز متفاوتند. این گونه است که تفاوت به اصل موجودیت تبدیل می‌‌شود و این امکان را فراهم می‌کنند تا یکی از مهمترین اتفاقات رخ دهد یعنی پدید آمدن حیات و برای تبادل نیاز به تفاوت میان خود و دیگری وجود دارد. هویت مجموعه‌ مشخصات فیزیکی ما (که شکل ما را می‌سازند) و به ویژه مشخصات فرهنگی ما یعنی زبان مورد تکلم، نحوه پوشش، رفتار و حرکات روزمره، مهارت‌ها و غیره ما را نیز از سایر خصوصیات ما مجزا می‌سازد. و اینجا تفاوت میان انسان‌ها مفهوم پیدا می‌کند.
این تمایز چه در داخل یک فرهنگ و چه در میان فرهنگ‌های مختلف می‌تواند یک خودآگاهی یا ناخودآگاهی ایجاد کند. فرد اگر نداند کیست و فاقد هویت باشد، به همان میزان نا آگاهی اش قابلیت تبادل را از دست خواهد داد. هویت ما را از دیگری مجزا می‌سازد و به ما شخصیت مستقل می‌دهد و دیگری چیزی یا کسی است فاقد آن خصوصیاتی که ما تحت عنوان خصوصیات هویتی می‌شناسیم، مثلا ما به زبان فراسی سخن می‌گوئیم و دیگری به زبانی غیر از زبان فارسی، در این حالت آن فرد حداقل در این جنبه تبدیل به یک دیگری می‌شود. ازین لحاظ دیگری برای خودش یک «خود» است، چون دارای خصوصیات است که خاص خودش است. خلاصه این که: گفتگو ساده‌‌ترین مثال فرهنگی تبادل است که بطور روز مره روی می‌دهد. بدین ترتیب امکان همکاری و کار مشترک و همچنان سازمان یافتگی را فراهم می‌کنند.
3. ۱. ۱. رابطه معنی دارخودو دیگری در عرفان
صوفیه به ادراکات حواسی که جهان آگاهی عملی از آن تکوین میابد اقرار می‌کنند و آن را قوه تصویر گر فکر می‌کنند، ولی به جهانی از علل که در ماوراء مدرکات حواس قرار دارد نیز قائلند، و می‌گویند آن را صفتی است برتر از حقیقت عالم حسی، هرچند که به نسبت به حقیقت قصوی، یعنی حقیقت الهیه، پس از هر چیزی به سر این ناپایدار ماند. (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۲۴۰ – ۲۳۹) بنابرین عرفان اوج توجه به دیگری در امر شناخت خویشتن است، عرفان اسلامی آگاهانه در پی بازگشایی رمز شناخت خود در پرتو شناخت دیگری است و این دیگری نسبت خود یعنی دیگری همجنس و هم نوع که هر دو خود و دیگر بودگی منبعث از وحدت در وجود دیگری برتر است که او ذات باری تعالی می‌باشد. ازین سبب توجه و احترام به دیگری جزء از منظومه تصوف است که عرفای بزرگی چون ابوالحسن خرقانی صوفی نامدار قرن پنجم را در خود پرورش داد.
ابوالحسن خرقانی، می‌گوید: «عالم بامداد بر خیزد و طلب زیادی علم کند و زاهد طلب زیادی زهد کند و ابولحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.» و همچنان می‌گوید: «چهل سال است تا نان نپختم و هیچ نساختم مگر برای مهمان و ما را در آن طعام، طفیل بودم. چنین باشد که اگر جمله جهان لقمه کنند و در دهانی نهند از آن مهمانی، هنوز حق او نگذارده باشند و از مشرق تا مغرب بروند تا یکی را برای خدا زیارت کنند، هنوز بسیار نبود.» (نیکوبخت، ۱۳۸۳: ۲۲۷) اما در قبال آموزه‌های صوفیانه در این‌جا به برخی از این آموزه‌های کلی و مختصر توجه شده است.
در اندیشه ابن عربی، مفهوم «خود» به معنای «فردیت» تکرار نا پذیر و غیر تقلیلی هر انسانی است که به او ویژگی‌های منحصر به فرد می‌بخشد. (مهدی‌پور، ۱۳۹۹: ۴۸۸) در پاسخ به این اشکال که وحدت‌گرایی عرفانی جایی برای تمایزات انسانی و شکل گیری مفاهیم خود ودیگری با ابتنای بر رابطه «من-تو» که شرط لازم اخلاق است. باقی نمی‌‌گذارد؛ نشان داده ایم که با توجه به مبانی عرفانی «وحدت در کثرت»، «مظهریت اسمائی»، «تعدد جهات» و غیره می‌توان گفت که ابن عربی در باره انسان‌ها قائل به «عینیت در غیریت» است و متضمن تشکیل رابطه «من-تو) در ذیل دو مفهوم «خود» و «دیگری» است.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://khorasantimes.com/?p=15403

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.