۳. اندیشه سیاسی اخوانالصفا
عدهای از مؤرخین اندیشه سیاسی باور دارند که اخوانالصفا فقط تدوین گر فلسفه نبوده بلکه دارای فکر سیاسی و نظریات انقلابی نیز بودند و برای تحقق اندیشههای سیاسی خود، اعتقاد داشتند که اول باید نظام عقلی موجود دچار تحول شود تا زمینه برای عمل سیاسی فراهم گردد. سابقه فکری این روش، در اندیشههای یونانی است که بین نظام اجتماعی و عقلی ارتباط قائل میشدند. (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۶۰) طوری که مکتب فکری فیثاغوری در برابر فکر رائج یونانی باور به انقلاب فکری بود و همینطور افلاطون نیز در صدد ایجاد تحول بنیادی در فلسفه عملی یونان بود. بنابرین سیاست در پارادایم سنت اسلامی در گذشته بر هدف اصلاح و از بین بردن خلل و فساد است. و پیوندی میان سیاست و اخلاق وجود دارد. در حقیقت سیاست در اسلام بایست توام با هنجارهای اخلاقی، و فرهنگی به ویژه دین و مذهب باشد. در غیر آن با رویکردهای مدرن نمیتوان به کنه اندیشه سیاسی بصورت عام و اندیشه سیاسی اخوانالصفا بصورت خاص دستیافت.
اخوانالصفا باور دارند که انسان بالطبع اجتماعی است طوری که انسان نتواند تنها و دور از مردم زندهگی کند. زیرا انسان نیازمند زندگانی خویش است، که این زندگی جز با داشتن چند صنعت مختلف فراهم نشود، و یک نفر هرگز نتواند همه آن صنایع را به خوبی فراگیرد، چه عمر اندک است و صنایع بسیار، از این رو در هر شهر و دیه، گروهی کثیر گرد آمده اند تا به یاری یکدیگر بپردازند. اخوانالصفا با طرح چنین فرضیهای دنبال تقسیم جامعه از نظر ساخت و طبقات اجتماعی اند طوری که باور دارند: «حکمت خداوندی و عنایت پروردگار چنان ایجاب کرده که جماعتی به صنعتها بپردازند، و جماعتی به بازرگانی، و جماعت به ساختن بناها، و جماعتی به تدبیر سیاسات و جماعتی به امر تعلیم و تعلم، و جماعتی به خدمتگزاری برای همه.» (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۲۳۴) بنابرین به نیکی میتوان آموزههای افلاطونی را در این جا مشاهده کرد.
موضوع علم سیاست نزد اخوانالصفا عموماً اصلاح موجودیت و تلاش برای بقای آنها در بهترین صورت و شکل ممکن و نیز کاملترین غایتهاست. «بدان که غرض از سیاست اصلاح موجودیت و بقای آنها بر بهترین حالات و کاملترین غایات است.» (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۶۳) طوری که در بالا نیز تذکر یافت نفوس به ترتیب ناطقه در بالاترین درجه سپس نفوس حیوانی مرتبه پستتر از آن و ادنیتر از آن نفوس نباتی قرار میگیرد. نفوس ناطقه در حقیقت اصلاح، بقاء غایت مطلوب، افکار عالی، اعمال صالح و پسندیده را زمینه سازی میکند. اینکه نفس ناطقه چرا و چگونه میتواند در ساست دخالت کند به این دلیل است که علوم و معارف و مهارتها و صنایع و اعمال کردارها و تمایلات عزت طلبی و رفعت طلبی و پیشرفت که از غایات انسانی محسوب میشود، در نفس ناطقه و از طریق آن است.
پیوندی که سیاست با اصول روانی و عاطفی نزد اخوانالصفا دارد بر دو بعد تاثیر مستقیم میگذارد. نخست تدبیر امور آنچه که بصورت نسبی از سیاست انتظار میرفت یعنی تأمین و تکفیل معاش و دوم در بخش امور معنوی و روحانی نفس، در اینجا به وضوح تاثیر اندیشه سیاسی ایرانشاهی را در اندیشه سیاسی اخوانالصفا مشاهده کرد، زیرا سیاست چیزی نیست که فقط با آن قدرت را در دست گرفت و بواسطه آن حکمراند بلکه در تعبیر اخوانالصفا «سیاست جسمانی و نفسانی بیانگر این دو وجه از دایره شمول سیاست است و دلیل تقسیم بندی آن بر سیاست جسمانی و نفسانی نیز با برگشت ریاست به دو دسته جسمانی و روحانی است.» (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۶۴) ازینرو برداشت سیاست آنچه مربوط به جسمانی است از بعد روحانی و نفسانی جدا شده است و به فساد کشانیده شده است که در واقع سیاست جسمانی حاکمیت تمایلات و شهوتها بر نفس انسان است ولی ریاست روحانی سلطنت بر روحانیات نفسانی است و به ریاست صاحبان شرایع بر میگردد که به عدل و احسان بر ارواح انسانها حکومت میکنند. و باعث نجات مردم به سمت سعادت آخرت میشوند.
سیاست نزد اخوانالصفا بصورت سلسله مراتب از نفسانی روحانی تا جسمانی دارای مدارج متعدد است زیرا تفاضل میان افراد بشر متاثر از روابط سلسله مراتب است مشابه به سیاست خداوند بر عالم پائین. اخوان مینویسند که: «بدان که اوامر خداوند به بندگانش مماثل اوامر ملوک به زیر دستان خویش است.» (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۶۶) بدین ترتیب خداوند سیاستگر کل عالم است و اما خلفای او در زیر با توجه به استعدادهای متفاوت گروهی چنین شایستگی را از خود نشام میدهند اما عدهای نیز به بیراهه میروندو آنانکه سیاست کامل را دارا استند بدون شکست زمینه را برای غلبه بر جسمانیات سیاست روحانی شان نیز چنین شایستگی را دارا اند. بنابرین شایستهترین سیاست توامیت سیاست جسمانی یا روحانی است یا هردو جنبه یساست وگرنه صورت ناقص سیاست را شاهد خواهیم بود چنانچه خلفای عباسی دچار چنین انحطاط شدند.
اخوانالصفا مانند همه موارد دیگری که در دایرهالمعارف بصورت دو گانگی یعنی ظاهر و باطن تقسیم شده است، همچنان به سیاست نیز از چنین رویکرد دوالیستی استفاده میکنند. «استدلال نهفته در فلسفه اخوان برای دین ادعا این است که آنان جسد را مسوس (سیاست شونده) و نفس را سائس (سیاستگر) معرفی میکنند و بر همین اساس است که سیاست و تدبیر از امور مربوط به نفس شمرده میشود. بنابرین از نظر فکری، منشاء مباحث سیاست، ویژهگی نفس و روحانی آن است؛ زیرا منشاء سیاست، ریاست طلبی انسان است و ریاست طلبی به صورت غریزی در نفس حیوانی وجود دارد.» (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۶۲) بنابرین میان شهوات که آنها بر میشمرد چون شهوت جماع، شهوت انتقام و شهوت ریاست دارای کار ویژههای خاصی اند که درین میان شهوت ریاست کارویژه آن به دلیل نیاز به سیاست است و برای کنترل و انجام امور مربوط به غریزه ریاست طلبی است. و سیاست پس از ایجاد ریاست است که وجود پیدا میکند.
اخوانالصفا از طریق توجیه جدید دین دنبال سیاست تازهای اند، ایشان دین را به نیروی فلسفه طبیعی به ویژه فلسفه طبیعی تفسیر مینمودند. هر چیزی را به طبیعت باز میگرداندند و هر امر دین در نظرشان معنی خاصی داشت و ازینرو به سبک تصوف نزدیکتر میشدند. رویکردی به سیاست داشتند که بصورت غیر آشکار بعداً متصوفان ابراز میداشتند زیرا با علایم و اشارات زیرکانه مفاهیم سیاسی را باز گو میکردند. «اگر پژوهش عمیق رسائل اخوانالصفا نشان نمیداد که ایشان ایدئولوژی مبارزه اجتماعی – سیاسی داشته اند، میشد آنان رامتفکران آزادی خواه (به معنی فرانسوی کلمه که به متفکرانی گفته میشود که کاملاً بر دین شوریدند) دانست.» (آرکون، ۱۳۹۵: ۳۰۰) هدف سیاسی اخوانالصفا را از برخی مطالب رسائل آنها میتوان دریافت:
ای برادر نیکوکار مهربان! خدا ترا و ما را به روحی از جانب خود یاری کند می بینیم که دولت بدکاران سخت نیرو گرفته، قدرتشان هویدا گشته، کردارهاشان در این عصر در جهان پراکنده شده است؛ و چون نهایت افزونی خود رسند، انحطاط و نقصان از پی در خواهد آمد. و بدان که دولت و ملک در هر روزگار و زمان و دور و قرانی، از مردمی به مردم دیگر، و از خاندانی به خاندان دیگر، و از دیاری به دیار دیگر افتد. و بدان ای برادر که دولت اهل خیر، نخستین بار از جمعی از علما و حکما و بر گزیدگان و فضلا پدید خواهد آمد: مردمانی که دارای اندیشه واحد و مذهب واحد و دین واحدند، و میان خود عهدی بندند که بیهوده ستیزه نکنند، و از یاری یکدیگر باز نایستند، و در اعمال و آرائشان چون یک تن واحد باشند. به نقل از (الرسائل، جلد چهار) (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۱۹۵).
از گفتار فوق مشخص است که نظام سیاسی مورد نظر اخوانالصفا چیزی شبیه به حکومت فلاسفه است در اینجا به وضوح رگههای آراء افلاطون تحت عنوان فیلسوف شاه مشاهده میشود و همچنان عوامل انحطاط تمدنها را به صورت تدریجی تلویحاً باز گو میکند یعنی ریشههای دغدغههای ابن خلدون پیرامون تفاوت اقلیم و تاثیر آن بر دوام و یا فنای حکومتها نیز در رسائل اخوان قابل تأمل است.
دستورالعملهای اخوان برای حفظ نظام و ثبات آن، رعایت حدود و آداب طبقات اجتماعی از طرف مردم است. اشتغال هر فرد به صفت طبقاتی خود و حرفه آبا و اجدادی، از اموری است که از تنازع میکاهد. سیاست و ریاست نیز از اختصاصات طبقات ویژه است، زیرا سیاست نیز صفتی است که افرادی خاص استعداد آن صفت را دارند. این بینش با ساختارها و مبانی جدید حکومت و سیاست که آن را متعلق به همه مردم میداند، منافات دارد. از نظر اخوان در بینش فطری، هر فردی کار ویژه خاص خود را دارد و با انجام کار ویژهها، انتظام امور حفظ خواهد شد. تزلزل و تنازع و همچنین نظامهای سیاسی بشری که الگوی سیاسی آن را اخوان در مدینه شریره ترسیم میکند فقدان کار ویژههاست و تا به تعبیر آنها، سیاست جسمانی است، تزلزل اجتماعات و نظامها و تحولات دولتها پا برجا و ابدی است. بنابرین در الگوی آنان راه نجات، ایجاد مدینه کریمه است که در آن ریاست با انبیاء و جانشینان آن است. خلفای ارضی در صورتی که پیرو آن سیاست باشند، تدبیر شان برای اداره امور نتیجه بخش است. و نکتهای را که به عنوان حاصل این بخش از سخن میتوان بیان کرد، این است که جوامع بشری در تزلزل و تنازع دائمی هستند زیرا یک عامل اساسی برای تزلزل وجود دارد و آن ریاست و سیاست غیر شایستگان است. (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۶۸ – ۱۶۷)
۱. ۳. انواع سیاست در دیدگاه اخوانالصفا
علم سیاست نزد اخوانالصفا زیر مجموعه الهیات است و آنها در تقسیم بندی سیاست به اعتبار نوع تدبیر پرداخته اند همچنان عناصر دیگر این تقسیم بندی چون روابط انسانها با یکدیگر و یا رابطه با خود فرد است و غایات آنها برای انواع سیاست چگونگی تدبیر از طرف ارباب سیاست برای تربیه انسان است. طوری که دیدیم در تقسیم بندی کلی سیاست به دو دسته جسمانی و روحانی تقسیم میشوند و اما در تقسیم جزئیتر اخوانالصفا سیاست را به پنج دسته تقسیم میکنند، ۱. سیاست نبویه (کشورداری پیامبران)، ۲. سیاست ملوکی (کشورداری شهریاری)، ۳. سیاست عامه (کشورداری توده)، ۴. سیاست خاصه (خانواده داری) و ۵. سیاست ذاتیه (خودشناسی).
۱. ۱. ۳. سیاست نبویه: کشورداری پیامبران
شناخت کیفیت وضع نوامیس و سخن نیکو است با بیان فصیح، و مداوای نفوس بیمار از دیانات فاسد و آراء سخیف و عادات نا پسند و افعال ستمکارانه و موقت. کیفیت رهانیدن مردم از این ادیان و عادات نا پسند است. این حوزه مربوط قلمرو نبوت میشود که بر سه رکن اساسی استوار است:
1) رکن اول پرهیز داری مردم از ادیان فاسد، تغییر مردم از عادات سخیف و زشت است که در صدر رسالت حکومت پیامبران قرار میگیرد.
2) رکن دوم جایگزین ساختن فضایل و اخلاق پسندیده به جای عادات نا پسند.
3) رکن سوم چگونگی هدایت و راهنمایی نفوس شریر از طریق ارشاد و موعظه و تبلیغ، وعد و عید، توبیخ، و غیره که هدف نهایی سیاس انبیا رسیدن به نجات است.
ازینرو است که اخوانالصفا از وضع شریعت به عنوان بالاترین و عالیترین تدبیر و سیاست تعبیر مینمایند و در صورت عدم موجودیت نبی این حکما استند که دایره سیاست نبوی را میتوانند مد نظر داشته باشند. و شامل امور دین و دنیا میشود. بنابرین نتیجه گرفته میشود که جایگاه فلاسفه در سیاست پس از نبی آشکار میشود. بهترین سیاستها سیاست نبوی است که ریشه در شریعت دارد.
۲. ۱. ۳. سیاست ملوکیه: کشورداری شهریاران
معرفت حفظ شریعت است برای مردم و احیای سنت در میان ایشان به وسیله امر به معروف و نهی از منکر، از طریق اقامه حدود و اجرای احکامی که صاحب شریعت وضع کرده و رد مظالم، و سرکوبی دشمنان و باز داشتن اشرار و یاری اخیار مجریان این است اختصاصاً جانشینان پیامبران و ائمه مهدیین اند. بدین گونه حق حکومت نیز از آن انبیاء و حکماست.
در دیدگاه اخوان، امکان تداوم و اجرای احکام الهی از طریق سیاست ملوکیه امکان پذیر است، سیاست ملوکیه در واقع سیاست خلفا و جانشینان نبوت است که مفهوم امامت میباشد و امامت به معنای عام آن خلافت است و خلافت دو نوع است، خلافت در نبوت و خلافت در ملک و خلافت در ملک شامل امور اجرائی حکومتی نظیر گرفتن بیعت و خراج و امور مالی و حفظ ثغور و مرزها و سیاست ملوکیه در واقع در اندیشه اخوان، سیاستی است که هدفش اجرای احکام نبوت و دستورات دین است. وظایف کلی سیاست ملوکیه عبارتند از:
1) شناخت و حفظ شریعت برای امت
2) احیای سنت شریعت از راه امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود و اجرای احکما صاحب شریعت.
3) رد مظالم، نابود کردن دشمنان و اشرار و یاری رسانی به نیکان. (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۷۱)
۳. ۱. ۳. سیاست عامیه: کشورداری تودهها
از آنجائیکه علوم بشری نزد اخوان به سه دسته: علم شریعت، علم صناعت و علم مربوط به ملک و مملکت شده است این اخیر شامل دو بخش سیاست خاصه و عامه است. «ریاست بر جماعت است، چون ریاست امراء بر بلاد و شهرها، و ریاست دهگانان بر مردم دیهها و ریاست سرداران بر سپاهیان و امثال آن. این سیاست عبارت است از معرفت طبقات مردم زیر دست خود و شناخت حالات و انساب و صنایع و مذاهب و اخلاق ایشان، و نیز ترتیب مراتب و مراعات امور و رسیدهگی به علل و اسباب کار جامعه و ایجاد اتحاد و عدالت در میان مردم، و نیز به کار داشتن هر یک در آنچه به خوبی از عهده برآید.» (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۲۳۵) ماهیت اساسی سیاست عامه، ریاست بر جماعات است مانند ریاست حاکمان در شهرها و بلاد و ریاست زمین داران بر اهالی قریه، ریاست فرمانده لشکر بر لشکریان و نظیر آن بنابرین هدف سیاست عامه، شناخت طبقات حاکم و سیاست کنندگان است. اما به شناخت مرئوسی و طبقات حکومت شوندگان نیز توجه دارد. (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۷۳)
بنابراین، سیاست عامه شامل شناخت دو گروه ریاست کننده و ریاست شونده است. لازمه زندهگى بشرى نیازمندى به رئیسى است که به امور او رسیدهگى نموده و در انتظار امور او تلاش و کوشش نماید. و این هدف بویژه در مورد امور و نیازمندیهاى معیشتى توسط روساى عامه بر آورده مى شود. اگر ریاست تنها در امور دنیایى باشد، سیاست ناقص است، ولى حل امور معیشتى اگر همراه با ریاست و سیاست روحانى بشود، سیاست کامل است و لازمه امر دین و دنیا، وجود رئیس است که ارتباط دهنده و انتظام بخش است.
در بینش اخوان، دلیل نیاز به رئیس در گروه, ایجاد اجتماع، حفظ نظام امور و جلوگیرى از تفرقه و فساد است. اما در مورد رئیس، ملاک ریاست عقلى است، زیرا اصل اساسى, ریاست عقل است. به دلیل اینکه خداوند عقل را رئیس بر بندهگان خویش قرار داده است. بنابراین، حل امور و ملاک حکم نیز باید با عقل همراه باشد. (فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۷۴) با توجه به جایگاه عقل در انسان و ضرورت ریاست عقل بر امور او در ریاست عامه نیز ریاست بر تودهها باید همراه با معیارهاى عقل باشد و یکى از ویژگیهاى اصلى صاحب شریعت نیز پیوند او با عقل کلى است و لذا سیاست از کاملترین سیاستهاست. در ریاست بر عامه نیز ضرورى است که از معیار عقل که در پیوند با شرع است، بهره گیرى شود و در این صورت است که سیاست عامه به مطلوبیت خود مىرسد.
۴. ۱. ۳. سیاست خاصیه: تدبیر منزل
معرفت هر انسانی است به کیفیت تدبیر منزل و امر معیشت و مراعات امر خادمان و غلامان و فرزندان و ممالیک و اقرباء خود، و نیز طرز زیستن با همسایگان و همنشین با یاران و قضاء حقوق ایشان و ترتیب کار و نظر در مصالح دنیا و آخرتشان. (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۲۳۵) این بینش بیشتر به اهمیت پیوندهای خانواده و دوستان دارد و به این دلیل که اخوانالصفا در شرایط سخت سیاسی قرار داشتند و به اصحاب و یاران شان و هم چنان مناسبات خانواده اهمیت قایل بودند.
قلمرو این سیاست، علاوه بر تدبیر معاش و سیاست منزل، شامل مصالح معنوى آنها نیز هست و رستگاریهاى دنیایى و اخروى را مد نظر دارد. علت تإکید اخوان بر رستگارى دنیایى و اخروى مربوط به خانواده توجه آنان به اهمیت دو سیاست جسمانى و روحانى در سطح خانوده است. در سیاست روحانى، سوق دادن نفوس اهل منزل به عمل خیر است زیرا در سیاست نفسانى، بر خوردارى خانواده از اخلاق رضیه, عادات جمیله و پسندیده و رد امانات و سایر نیکیها مورد نظر است و پایه اساسى تربیت ریشه در سیاست نفسانى دارد. در سیاست جسمانى مربوط به خانواده، توجه و تفقد از برادر، همسر، اولاد و عبید در توقعات این جهانى آنهاست. اخوانالصفا از آن تعبیر به سیاست اهل مىکنند که شامل کلیه وابستگى هاى مادى و جسمانى است. در سیاست اهل بر سائس (سیاستگذار) واجب است سیاستى پیشه کند که از اختلاف جلوگیرى نموده و آنان را به عادات و سیره عادله سوق دهد.(فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۷۸)
از دیدگاه اخوان الصفا، اصحاب به دو دسته تقسیم مى شوند: اصحابى که از طریق نسب جسمانى که اقربا، و خویشان از آن جمله اند و اصحابى که از طریق نسب روحانى در دایره اصحاب قرار گرفته اند.(فریدونی، ۱۳۷۸: ۱۷۹) توصیه اخوان در مورد هر دو گروه از اصحاب سیاست مساوات و عدالت است. بویژه در مورد تعلیم و آموزش و معارف و عبادات، توصیه آنان این است که طریقه واحدى اتخاذ شود و به هر کسى به میزان استعداد و توانایى اش آموزش داده شود و در تعلیم بین آنان، تبعیض قائل نشوند و از طریقه عدل و مساوات خارج نگردند. از جمله عدالتها در مورد آنان این است که در اعمال سیاست نسبت به اصحاب مصلحت دین و دنیایى هر دو گروه اصحاب باید در نظر گرفته شود. که در این صورت سیاست اصحاب به طور کامل اعمال شده است.
نویسنده: جاوید راحل، پژوهشگر اندیشه سیاسی
بخش چهارم