نویسنده: مانی فرهمند
با گذشت بیش از یک هفته از آغاز درگیریهای مستقیم میان ایران و اسرائیل، شاهد شدت گرفتن نبرد نظامی و متعاقب آن افزایش توجه رسانههای جهانی هستیم.
اما تحلیل دقیق محتوای خبری نشان میدهد که نحوه پوشش این بحران از سوی رسانههای بینالمللی، بهویژه رسانههای غربی، کاملاً گزینشی و غیرمتعادل است؛ به گونهای که عمدتاً تمرکز بر گزارش جزییات دقیق خسارات و تلفات ایران است و در مقابل، گزارشها درباره تلفات اسرائیل بسیار محدود، مبهم و گاه با اغراق همراه است.
از جمله نمونههای بارز این رویکرد، رسانههایی همچون «رویترز»، «ایپی» و «الجزیره» هستند که با انتشار گزارشهای مفصل، تعداد کشتهشدگان و آسیبدیدگان ایرانی را با جزئیاتی مانند کشته شدن دانشمندان هستهای و فرماندهان سپاه پاسداران، تخریب مراکز هستهای نطنز، فردو و اراک، و همچنین تعداد زخمیها و خسارات وارد شده به زیرساختها پوشش دادهاند.
به عنوان نمونه، آمار منتشر شده توسط گروههای مستقل حقوق بشری مانند HRANA، تعداد کشتههای ایرانی را بین ۶۳۰ تا ۶۵۰ نفر و زخمیها را بیش از ۲۰۰۰ نفر برآورد کردهاند که عمدتاً شامل غیرنظامیان و نیروهای امنیتی میشود.
در مقابل، گزارشهای رسانههای غربی درباره خسارات اسرائیل، بسیار محدود و اغلب کلی است.
رسانههایی مانند «پولیتیکو» تنها به اشارهای گذرا به کشتهها و زخمیها بسنده کردهاند؛ مثلاً گزارش شده است که در حملات موشکی ایران به اسرائیل حدود ۲۴ کشته و بیش از ۲۷۰ زخمی وجود دارد، اما هیچ تحلیل دقیق و جزئیاتی از موقعیتهای جغرافیایی، مشخصات قربانیان یا میزان خسارات غیرنظامی ارائه نشده است.
حتی در مورد حمله به بیمارستان سوروکا در بئرشبع که بیش از ۷۰ زخمی بر جای گذاشت، توضیحات رسانهای به شدت مختصر و گاه محافظهکارانه بوده است.
این تفاوت چشمگیر در نحوه پوشش خبری دو طرف، نشانهای از پدیدهای رسانهشناسانه به نام «توازنسازی کاذب» یا False Balance است.
در این رویکرد، رسانهها تلاش میکنند به ظاهر بیطرف به نظر برسند و با ارائه گزارشهایی از هر دو طرف، تعادل را نشان دهند، اما در عمل با ارائه اطلاعات دقیق و مفصل درباره یک طرف و گزارشهای مبهم و کوتاه درباره طرف دیگر، روایت غیرمتعادل و جانبدارانه را تقویت میکنند.
این امر نه تنها باعث کاهش اعتماد مخاطبان به رسانهها میشود، بلکه میتواند زمینه را برای شکلگیری روایتهای افراطی و افزایش تنشهای سیاسی فراهم کند.
از سوی دیگر، این روند باعث شده است که بسیاری از مخاطبان به ویژه در کشورهای منطقه و جهان جنوب، رسانههای بینالمللی را فاقد بیطرفی و شفافیت لازم بدانند.
عدم ارائه تصویر واقعی و جامع از خسارات و تلفات اسرائیل، در کنار تأکید بیش از حد بر آسیبهای وارده به ایران، سبب شده است که مخاطبان به نوعی سوگیری در پوشش رسانهای پی ببرند و این امر در نهایت به بیاعتمادی عمومی نسبت به رسانهها منجر شود.
در نهایت، تجربههای تاریخی نیز نشان داده است که در جنگها و بحرانهای منطقهای، رسانهها همواره به عنوان ابزاری برای روایتسازی سیاسی مورد استفاده قرار میگیرند و اخبار جنگ به شدت دستکاری و گزینشی گزارش میشود.
بنابراین، ضرورت رعایت اصول حرفهای رسانهای همچون شفافیت، انصاف و تعادل در پوشش خبری بحرانها بیش از هر زمان دیگری احساس میشود تا ضمن حفظ اعتبار رسانهها، زمینه برای گفتوگو و کاهش تنشها فراهم آید.