نویسنده: مانی فرهمند، تحلیلگر ارشد مسائل منطقهای
مقدمه: بیدار شدن شبح یک جنگ دیرپا
درگیری نظامی میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵ را نمیتوان صرفاً بهعنوان رویدادی لحظهای یا واکنشی زودگذر تحلیل کرد. این درگیری محصول سالها رقابت ایدئولوژیک، اطلاعاتی، و نیابتی میان دو قدرت متضاد در خاورمیانه است.
از حملات سایبری علیه تأسیسات هستهای ایران در دههای ۲۰۱۰ تا ترور قاسم سلیمانی در ۲۰۲۰، و از حمله ایران به کشتیهای اسرائیلی در دریای عمان تا تقابل در خاک سوریه و لبنان، روندی انباشته از تنشهای چندلایه، سرانجام در سال ۲۰۲۴ وارد مرحلهای جدید شد: نبرد مستقیم و آشکار در دو جبهه اطلاعاتی و موشکی.
سیر تحولات تا لحظهی انفجار
۲۰۲۴: زمینه چینی برای درگیری مستقیم
پس از سلسلهای از حملات اسرائیل به اهداف ایرانی در سوریه و عراق، ایران با حمایت لجستیکی از گروههای نیابتی مانند حشدالشعبی، حوثیها و حزبالله، دامنه پاسخ را به داخل اسرائیل کشاند.
در میانهی سال ۲۰۲۴، یک حملهی سایبری گسترده به سامانههای مالی اسرائیل رخ داد که به ایران نسبت داده شد. این رویداد، آغاز یک فاز جدید در جنگ غیرمستقیم بود.
اوایل ۲۰۲۵: نخستین جرقه: در فوریه ۲۰۲۵، انفجار یک پهپاد ایرانی در نزدیکی پایگاه نظامی حیفا، نخستین کشتههای رسمی غیرنظامی اسرائیل را در این تنش وارد کرد. در پاسخ، اسرائیل با حمله به تاسیسات موشکی در خوزستان، عملاً خط قرمزهای پیشین را شکست.
در آوریل ۲۰۲۵، رسانههای غربی گزارشهایی مبنی بر انتقال تجهیزات هستهای نظامی به فردو منتشر کردند که اسرائیل آن را تهدیدی برای بقای خود اعلام کرد.
ژوئن ۲۰۲۵: آتش رسمی جنگ
حمله موشکی ایران به بیمارستان سوروکا در بئرشبع و حملات متقابل و شدید اسرائیل به مراکز حساس در نطنز، اراک و کرمانشاه، نقطهی عطف درگیری بود. این حملات، ضمن آنکه موجب کشته شدن صدها نفر در ایران شد، با واکنش بینالمللی محدود و صرفاً زبانی روبهرو شد. چین، روسیه، اتحادیه اروپا و کشورهای عربی به ابراز “نگرانی عمیق” بسنده کردند و آمریکا در تصمیمگیری دچار تأخیر راهبردی شد.
الگوی اتحادها و صفبندیهای نوین
محور مقاومت (ایران، حزبالله، حوثیها، حشدالشعبی): با ورود ایران به فاز تهاجمی، دیگر گروههای محور مقاومت نیز دست به تحرکاتی علیه منافع اسرائیل و متحدان آن زدند. این یک جبههی شرقی ـ غربی از یمن تا لبنان و حتی خراسان/افغانستان را شکل داده است.
ائتلاف غیررسمی اسرائیل، امارات، عربستان، بحرین و ترکیه: اگرچه این اتحاد به طور رسمی اعلام نشده، اما تحرکات دیپلماتیک و اطلاعاتی از هماهنگیهای گسترده میان این کشورها برای مهار ایران حکایت دارد. امارات و بحرین با استفاده از توافق ابراهیم عملاً از اسرائیل حمایت میکنند.
موضع تردیدآمیز آمریکا: ترامپ بار دیگر با سیاست “اول آمریکا”، دچار تردید در مداخله مستقیم شده است. او میکوشد منافع ژئوپلیتیک را با ملاحظات داخلی در توازن نگه دارد، اما این موضع ممکن است خلأ راهبردی بزرگی در منطقه ایجاد کند.
خراسان/افغانستان؛ سرزمینی خاموش اما در معرض شعلهها
در میانهی این بحران، خراسان/افغانستان نقش خاموش اما حساسی دارد. گره طالبان از یکسو در تلاشاند با چین، روسیه و ایران روابط منطقهای ایجاد کنند، و از سوی دیگر به واسطهی نفوذ پاکستان، در محاسبات امنیتی متحدان اسرائیل نیز گنجانده میشوند.
عواملی که خراسان/افغانستان را به نقطهی قابل توجهی در این بحران بدل میسازند:
۱. مرزهای باز و بی ثبات با ایران، پاکستان و آسیای مرکزی؛
۲. حضور فعال استخبارات کشورهای مختلف در کابل و ولایات شمال و غرب؛
۳. قابلیت استفاده از خاک خراسان/افغانستان بهعنوان مسیر ترانزیت تسلیحات، یا پناهگاه نیروهای نیابتی؛
۴. نقش بالقوه پروژههای ترانزیتی (تاپی، قُش تپه تا، خط راه آهن ترکمنستان) که هم فرصت هستند و هم هدف.
نتیجه گیری: خطر فراتر از مرزهاست: نبرد ایران و اسرائیل دیگر یک بحران دوجانبه نیست؛ بلکه آزمونی برای نظام جهانی، اتحادهای تازه و توان کشورهای ضعیف برای حفظ خود در میان ابرقدرتهاست.
خراسان/افغانستان در غیاب دیپلماسی فعال، بهجای آنکه بازیگر باشد، ممکن است به مهرهای قابلمصرف تبدیل شود. نخبگان خراسان/افغانستانی باید از این رخداد بهعنوان تلنگری برای بازسازی صدای ملی، فعالسازی دیپلماسی غیررسمی، و تعریف مجدد جایگاه کشور در نقشه تحولات آینده استفاده کنند.
در جهانی که قدرتها در آتش ایدئولوژی میسوزند، سرزمینهای بیدولت، بیش از دیگران خاکستر میشوند.