نویسنده: حسیب فقیری
انسانیت درکوچه تاریکی میدود در انتهای آن، چیزی جز تاریکی مطلق نیست، رفتن به مسیر خودشناسی دقیقا همینطور است زیرا انسان با عشق میدود گاهی عقل چشم عشق است باید در انتهای کوچه تاریک روشنایی را دریابی به محض دریافت روشنایی فدا شدن و قربان شدن لذت متعالی دارد در این بین “عقل فیلسوفانه” تحلیل میکند و تفسیر و برداشت قضایا و راه عالم ماده است که مسیر ماده و معنا را نشان میدهد و عشق عارفانه بر مبنای سلوک انتخاب میشود باری آنچه در علم معنا مسیر انسان را تسهیل میبخشد پدیده انتزاعی عشق است عشق در معنا و اصل شیفتگی و دلدادگی است، دلدادگی که انسان بخاطر آنچه که دوست دارد خود را فدا میکند، در عشق چشم سر نمیبیند بلکه دل حس میکند بصیرت میبیند و روان جان میگیرد در حالی که عقل ناسوت است و عشق راه لاهوت را هموار میکند و در تحلیل و تفسیر پدیدهها و خط کشی مسیرها انسان را کمک میکند در درک ماهیت مسایل عقل ممدی است.
برای تفسیر برداشتها و تحلیل محیط پرسشی که مطرح میشود این است که در محور مفهوم پدیدهها و درک حقیقت باطنی چه نسبتی میان عقل و عشق وجود دارد؟ باطنی که خود چراغی است در جهت روشنایی راه خدا اما اگر باطن با محیط آلودگیها محصور شده باشد چه پیامدی خواهد داشت؟
اگر انسان بشکل درست آن راه خدا را نداند و اصل مسیر را پیدا نکند متزلزل حوزه معنا باشد و زهر روحی مسیر اخلاقی و حیثیتی اش را حصار کشد او از خود ومافیهای خود دلگیر میشود که نتیجه آن اندوه درونی و فریب رفتار ظاهر است اگر در انتظام راه و مسیر روح که ذات نکهت و قدسیت دارد همه اعضا چه ظاهر و چه باطن هم رکاب انسان شوند در یافتن راه به او ممد خواهند بود. باریکترین و دشوارترین راه؛ راه رسیدن به حقیقت خود و درک ماهوی وجود پاک خدا است اگر راه بشکل نمادین آن که ناسوت است تعقیب شود فداکاری و قربانی در غیر اصل آن بکار گرفته شده و ارزش ماهیتی ندارد اصلا فداکاری نیست در واقع قتل حقیقت است با لباس حقیقت، در این بین قربانی نیز صورت ظاهر گرفته و به فربهگی نفس میانجامد.
عقل تنها در همین حوزه نقش محوری دارد، انسان زمانی به خود شناسی حقیقی پی برد و قضایای مادهای و معنایی را با چشم بصیرت بنگرد قطعا که قربانی برایش مفهوم دارد باری درک حقیقی نیاز است درک که انسان از او برای شناخت خود استفاده کند خودی که نشانه وجود خداست وقتی انسان اصل خود را که روح است دریافت و غذای آن را تجسس کرد بدون شک قربانی و خود گزری را از غذاهای او خواهد یافت در غیر آن در عدم درک و شناخت راه خدا قربانی فهم محتوایی نداشته و به قوه غیر روح که فربه گی و تجسم پدیدههای نفسی است میانجامد ابراهیم در عشق و درک علم لاهوت از جسم و تن با عبور از مسیر عقل، عشق خود را پیدا کرده بود او با عقل و تفکر باری در شب درخشش ستارهها را میبید و میپندارد که خالق همه چیز اینها اند و در روز آفتاب میبیند آن را خالق میپندارد و سر انجام شب با غروب آفتاب به نتیجه میرسد که: «ذات مطلقی وجود دارد این همه طبیعت و امور مربوط به آن توسط او نظم بخشیده و هیچ یک از این پدیدهها و امور طبیعی بی سنجش و سر بخود نیستند.» عقل او به جای میرسد که خدا را میابد به محض یافتن حق عقل را با جوهر عشق مزین میکند آنجاست که اصل خود را بیتن تندار میبیند مولانا نیز همین را اشاره میکند:
تابدانی که تن آمد چون لباس
رو! بجو لابس، لباسی را ملبس
روح را توحید الله خوشتر است
غیر ظاهر دست و پای دیگرست
دست و پا در خواب بینی ایتلاف
آن حقیقت دان مدانش از گزاف
آن توی که بی بدن داری بدن
پس مترس از جسم وجان بیرون شدن
هر چیزی را که میخواهید بدست بیاورید ابتدا باید قوت از دست دادن آن را دریابید چون ابراهیم میدانست که اصل بدن در بی بدنی است اگر پسرش اسماعیل را قربانی کند فقط حجاب چهره پسرش را دور میکند چون عشق او بخداوند او را با آنکه عاطفه پدرانه دارد بجای میرساند که از اسماعیلش میگزرد.
اساساً فلسفه قربانی همین است که از آنچه تن جسم دوست دارد بگذری تا تن روح آرام گیرد و نیاز است اولاً فلسفه قربانی در ظرف عقل در خط مسیرش درک؛ سپس با عشق و دل و جان انجام شود ورنه این همه قربانی که پیروان پدر توحید انجام میدهند فربهگی “تن” ایست که خود حجاب چهره جان است روی همرفته فلسفه قربانی اسماعیل نیز یک معنای ارزشمند در ادیان ابراهیمی دارد که نشان میدهد انسان چقدر در برابر اراده خداوندج تسلیم است اراده خداوندج جبر، اکراه، ظلم، خشونت و در تنگناه قرار دادن نیست همه آنچه هست یک راهنمای مطلق برای انسان است در جهت نشان دادن راهی که انسان باید طی کند در اصل آیه کریمه هم مصداق همین مساله است «فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا؛» سوره الشرح: ایه (۴) در این آیه خداوند میفرماید که از درون سختی آسانی تولد میشود فرض کنید شما یک دانه گندم را تحت خاک میکنید این ظلم شما به گندم نیست بلکه آینده و نتیجه آن را میبینید که از یکدانه یک خوشه بوجود میاید گاهی یک فشار یا جبر چندین پیام برای انسان دارد پس حاصلی که ما از تفسیر این بحث میگیریم در درون رنج خوشبختی و سعادت است و در افتی که میاید سلامتیست که با چشم سر نمیتوان دید بهر رو در لاشه انسان نکهت قدسیت است و آن ندای درون بکدام مسیر حرکت کند مسالهای است که اجبار و پیچ وخمها رهنمایی آن اند.
از تفسیر موارد فوق، چنین نتیجه میگیریم که گذشتن از عزیزترین چیز در برابر فرمان خدا چه مفهومی دارد؟ اگر از دید عقلی بنگریم و عقل را مختار بر انجام این مساله نگاه کنیم قطعا به این پدیده انتزاعی نیز ساحه مفهومی پیدا میشود عقل قوه ای است که ملاک خوب و بد را به انسان مشرح میسازد و تسلیم کامل به کسی که همه چیز از اوست را عقل مبیین است، درست این است که هر چیز اصل به فرمان اصل تمکین کند همان گونه که عقل گاهی خوبیهای یک انسان را نسبت به صاحبش تمجید میکند اگر کسی به شما خوبی کرده باشد عقل شما حکم میکند تا از آن تقدیر کنید، در حوزه عشق مساله ای که به قربانی مفهوم میدهد فدا کاری است در عشق خود گذشتگی احترام به خدا برای تزکیه و تصفیه خویشتن میباشد ایمان و ظرفیت باور و اعتماد انسان نسبت به خالقش اندازه گیری میشود که نقطه اوج تدین انسان را نیر نشان میدهد.
اساس فلسفه قربانی با درک عقلی و عمل عاشقانه معنا میابد لاغیر مصرفی بنام قربانی اهمیت چندانی نخواهد داشت زیرا هدف قربانی ذبح نفس با تیغ خود گذری و درک اصل بدن در بی بدنیست.