بخش دوم
نویسنده: جاوید راحل
دموکراتیزاسیون در خراسان/افغانستان
۱. فرایند دموکراتیزاسیون
اگر خراسان/افغانستان را با توجه به دیدگاههای نظری که مبتنی بر چهار الگوی متفاوت یاد شده در چهارچوب نظری نظریه ساخت گرایانه، دیدگاه کنش گرایانه، نظریه جهانی شدن و بلآخره نظریه دموکراتیزاسیون در جوامع پیچیده بیان شده مد نظر داشته باشیم. متاسفانه هیچکدام کار برد نداشته طوری که در نظریه ساخت گرایانه آنچه مارتین لیپست با تاکید بر اصلاح ساختارها و به ویژه توسعه اقتصادی مطرح نموده بود خراسان/افغانستان از این مدل نظری نتوانست زمینههای اصلاح ساختاری در نظام را بمیان آورد و به ویژه زمینه رشد و شکوفایی اقتصادی را فراهم سازد. بر اساس نظریه کنشگرایانه که در اثر موج جدید دموکراتیزاسیون به میان آمد کارگزاران سیاسی با توجه به تعلقات اجتماعی و ریشههای قومی شان نیز به جای نرسید و عملا راهکار کنشگرایی نا کارامد شد به تعبیر دانکوارت روستو: «نظریه نوسازی فقط به وضعیت کنونی دموکراسی میتواند بپردازد و از توضیح دموکراسیها در مرحله اولیه آن عاجز است.» (بشیریه، ۱۳۸۷: ۱۷)
هم چنان نظریه جهانی شدن دیدگاهی که ساموئیل هانتنگتون از نقش محوری دولت –ملتها و بقاء آنها در پی گسترش ساختارهای دموکراتیک سخن میزند. امانویل والرشتان که به دموکراتیزاسیون به عنوان موجی جهانی تاکید داردکه ریشه در ماهیت و مکانیسم تعاملات جهانی دارد. فوکویاما جهانی شدن را حرکت جوامع ملی به سوی لیبرال دموکراسی میداند. این فرایند دموکراتیزاسیون در افغاستان در پی حملات تروریستی در مرکز تجارت جهانی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جهان صدد اتحاد مبارزه با پدیده تروریسم در دفاع از جهان دموکراتیک قرار گرفتند که در خراسان/افغانستان باعث ایجاد دولت جدید با مودل لیبرال دموکراسی گردید. اما استقرار دموکراسی و تداوم آن با توجه به موانع اجتماعی سفت و سختی بر خورد نمود که تمام سه مودل نظری فوق را نا کار آمد ساخت. با توجه به وضعیت و فعالیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی همآهنگی با شکل گیری طبقات متوسط و فرهنگ مشارکت مردم شکل نگرفت و علی الرغم تلاشهای رهبران سیاسی سنتی این کشور پیرامون مدرنیزاسیون به بن بست مواجه گردید که در ذیل پروژه مدرنیته بحث دموکراتیزاسیون نیز یک وضعیت و فضای کاملاً بیگانه با هنجارهای سنتی به شدت مذهبی در تقابل قرار گرفت و به بن بست رسید. برای درک وضعیت به پیشینه دموکراسی و روند استقرار دموکراسی نگاه مختصری صورت گرفته است.
۱ – ۱. پیشینه دموکراسی در خراسان/افغانستان
اداره خراسان/افغانستان به عنوان یک کشور تا اوایل قرن بیستم همواره با تمایلات و خواستههای شاهان و امیران اداره شده است. و حتی تا زمان امیر عبدالرحمن خان یعنی ۱۸۸۰ دولت به مفهوم واقعی کلمه وجود نداشت و بنا بر فشارهای روسیه و بریتانیا سرزمین خراسان/افغانستان از دل تنشها و و بن بستهای اجتماعی و تحولات سیاسی زاده شد. و نمیتوان ادعا کرد که زمینههای ساختاری برای دموکراسی وجود داشته است. نخستین بار فرایند شبه دموکراسی در دوره که بنام دموکراسی یاد میشود (۱۹۷۳ – ۱۹۶۳) شکل گرفت طوری که هیچ گفتمانی شرایط بروز را نیافت.
دموکراتیزاسیون در این دوره بیشتر بگونهای صوری و با تاثیر از وضعیت جهان از بالا به پائین صرف در محدوده دربار صورت گرفت و به آن به چشم یک امتعه وارداتی غربی نگاه میشد. چون سنت های غالب و بنیان محکم برای دموکراسی در خراسان/افغانستان وجود نداشت، احزاب و جریانهای سیاسی به جای گرایشهای دموکراتیک به سمت گفتمان قومی، سنتی مذهبی و ساختار اقتدار گرایانه سمت و سوی بیشتر پیدا کرد.
۲ – ۱. روند استقرار دموکراسی در خراسان/افغانستان
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۰/۶/۱۳۸۰) برجهای دو قلو مرکز تجارت جهانی در نیویورک با خاک یکسان شد و بیش از پنج هزار نفر جانشان را از دست دادند. آمریکا با حمایت متحدین، مجامع بین المللی و قطع نامههای شماره ۱۳۶۸ و ۱۳۷۳ شورای امنیت در تاریخ ۷ اکتوبر (۱۵/۷/۱۳۸۰) حملات خود را علیه گروه طالبان شروع کردند. در تاریخ ۱۳ نومبر (۲۲/۸/۱۳۸۰) کابل پایتخت و در ۷ دسامبر (۱۶/۹/۱۳۸۰) قندهار مرکز گروه طالبان سقوط کرد.
بعد از سقوط گروه طالبان مهمترین مسأله پر کردن خلاء قدرت در خراسان/افغانستان بود. و برای جلوگیری از تجربه تلخ پس از خروج شوروی، آمریکا و مجامع بین المللی در صدد ایجاد دولت مشروع با پایههای وسیع در خراسان/افغانستان بر آمدند. نشستی در بن پایتخت آلمان بر گزار شد که در آن تمامی جریانهای سیاسی و نظامی خراسان/افغانستان به استثنا گروه طالبان شرکت داشتند که بر اساس معاهده بن جدول زمانی استقرار دولت دموکراتیک آغاز شد. (تاجیک و شریفی، ۱۳۸۷: ۳۸) خطرات و چالشهای فرا روی روند دموکراتیزاسیون اکنون همانهای اند که در آغاز استقرار آن در گذشته اتفاق افتاده بود. طوری که از اوایل شگل گیری دولت جدید پس از اجلاس بن فضای که در خلاء گفتمانی گروه طالبان ایجاد شد زمینه استقرار دموکراسی را با حمایت جامعه جهانی داشت طوری که در اولین انتخابات ۹ اکتوبر ۲۰۰۴ بر گزار شد.
بر اساس گزارش سازمان ملل حدود ۸.۱ ملیون نفر در انتخابات شرکت کردند که حدود ۷۰ در صد ثبت کنندگان را تشکیل میدادند. ۴۰ در صد رای دهندگان زنان بودند. تقریباً حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از مهاجرین ساکن ایران و پاکستان نیز رای شان را در صندوقها ریختند. حامد کرزی با کسب ۵۵.۴ در صد آراء پیروزی را به دست آورد. (تاجیک و شریفی، ۳۸۷: ۳۹) آمار انتخاباتهای بعدی از اوج امید به دموکراسی کاسته شد طوری که در سال ۲۰۰۹ کمتر از شش ملیون نفر رای دادند و در سال ۲۰۱۴ این تعداد به اندکی افزایش یعنی ۶۵۹۲۰۰۰ رای دهنده را داشت که پر از تقلب قلمداد گردید و در نتیجه عدم اعتماد مردم به فرایند دموکراتیزاسیون در خراسان/افغانستان میزان اشترک مردم در انتخابات اخیر ۲۰۱۹ در حدود ۲۵۹۲۰۰۰ نفر از ۹.۶ میلیون نفر واجد شرایط رایدهی در انتخابات ششم میزان اشتراک کرده اند.
لیپست باور داشت که ثروت اقتصادی موجب توسعه آموزش، ایجاد سطح بالای از سود، گسترش شهر نشینی، تقویت رسانههای جمعی و تلطیف منازعات سیاسی میگردد که تحقق این امر دموکراسی را به همراه خواهد داشت. بنا بر این فقدان پیشرفت ثابت در وضعیت امنیت، اقتصاد و اجتماع نشان دهنده عدم موفقیت دموکراتیزاسیون در خراسان/افغانستان است که دلیل ساختار از بالا به پائین به شدت شکننده است و به دلیل عدم شکل گیری فضای اجتماعی مناسب طوری که لیپست باور داشت و عدم وابستگی اقتصادی به منابع داخلی دولت رانتی (وابسته به کمکهای اقتصادی کشورهای خارخی) که از چالشهای این راهکار به حساب میروند.
۲. موانع دموکراتیزاسیون در خراسان/افغانستان
۱ – ۲. نظام قبیلوی
ساختار قبیلهیی یک ساختار غالب و فراگیر در میان تمام اقوام خراسان/افغانستان است. نظام قبیلوی بر بنیاد خانواده و اصل پاتریمونیال استوار بود، خانواده هسته مرکزی قبیله را تشکیل میدهد سلسله مراتب خانواده که یک مرد در راس خانوادههای گسترده قرار داشته و در زیر مجموعه آن تعداد زیادی از افراد که اعضای خانواده گسترده را شامل میشد و این سلسله مراتب با الگوی جامعه سنتی و بر اصل وابستگی عصبیت خانوادگی که همه خود را ملزم به محافظت از شرف و عزت خانواده میدانند، استوار است. نظام ارزشی خانواده بر اصول اطاعت و احترام کوچکتران نسبت به کلان تران، تعهد کلانتران در دفاع از منافع و شرف اعضای خانواده و تلاش مشترک همگانی برای اقتصاد مشاعی استوار یافته است. خانوادههای به هم نزدیک یک طایفه را تشکیل میدهند که در رأس آن ها ملک قرار دارد و چند طایفه ه عشیره یک خیل را تشکیل میدهند که رهبر آن خان نامیده میشود. خانواده خان را خان خیل میگویند ملکها معمولاً از سوی مردم از میان خانوادههای نجیب، ثروتمند و پر نفوذ انتخاب میشوند و خان از سوی ملکها و یا دولت بر گزیده میشدند. (عارفی، ۱۳۹۳: ۱۵۱) چنین ساختار ارزشی متسلب تقریباً تمام اقوام و طوایف مختلف خراسان/افغانستان را که عمدتاً روستا نشین هستند، بدون استثنا شامل میگردد. «پشتونوالی مجموعهای از قوانین و سنتهایی است که روابط میان اعضا در جامعهای قبیلهای تنظیم میکند». (عارفی، ۱۳۹۳: ۱۵۲) در عرف اقوام پشتون مطالبات قبایل (پور اوغانی) به شدت قابل اعمال بوده و هیچ کسی توانایی مخالفت با آن را ندارد.
با توجه به نظریه ساختاری که بر دگرگونیهای بنیادی در ساختار قدرت طبقاتی، قدرت دولتی و قدرت بین المللی به عنوان شرط لازم برای گزار به مردم سالاری تاکید شده است: کثیر الاقوام بودن اقلیتهای خراسان/افغانستان راه رسیدن به دموکراسی را مسدود ساخته است. موجودیت طبقات کوچک زمین دار تحت اثر حکومت به جای فیودالیسم گسترده راه مشارکت و گزار به سمت دموکراسی را مسدود ساخته است فرد دارای همان محرومیتی است که به گروه قومی تعلق دارد
در نظام اجتماعی قبیله سطح مطالبات فردی از سقف خانوادهها و حد اکثر قبیله فراتر نمیرود، تکیه گاه نظام قبیلوی بر دو امر استوار است جرگه و مقررات اجتماعی قومی مانند پشتونوالی، روابط اجتماعی قبایل با همدیگر تابع شرایط ویژه نظیر شرایط سیاسی و یا طهور یک تهدید استوار است که منجر به دو نوع میشود: یک) رقابت و جنگ: بر سر امتیازهای سیاسی و دسترسی به قدرت دو) تعاون: بر بنیاد موجودیت دشمن مشترک و یا حس تعلق قومی در برابر یک گروه قومی دیگر.
نظام قبیلوی در خراسان/افغانستان ادامه ساختار سنتی گذشته که به جای هویت ملی به هویتهای کوچک با مرزهای محدود هویتی قومی محصور گردیده است شناخته میشوند و چون در ساختارهای قبیلوی به جای تصامیم مردم فقط خانها اربابان و ملکها هستند که تصمیم گیریهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و حتی اقتصادی را میگیرند. لذا انعطاف نا پذیر بودن جامعه خراسان/افغانستان آنطور که کلاوس اوفه آن را از ویژگی اصلی جوامع پیچیده عنوان میکند جلو مشارکت سیاسی فراتر از ساختار قبیلوی را سلب نموده است. بنا بر این جا به کنشهای مردم سالارانه را تنگ ساخته و زمینههای دموکراتیزاسیون سلب گردیده، بنا بر این پس از دو دهه از ایجاد دولت جدید سا ختارهای مدرن آن که حامی دموکراسی در خراسان/افغانستان است متاسفانه نتوانسته است فضای مناسبی ایجاد نماید. طوری که در آمار و ارقام مشارکت مردم در انتخاباتهای سه دوره ریاست جمهوری طی این بیست سال نگاه شود سیر نزولی داشته است طوری که در سال ۱۳۸۳ به تعداد ۸.۱ در صد از هفتاد در صد واجدین رای اشتراک نمودند، در سال ۱۳۸۸ به ۶ ملیون رای و در سال ۱۳۹۳ به ۶.۶ ملیون رای و بلاخره در سال ۱۳۹۸ کمتر از ۲.۶ ملیون رای از جمله ۹ ملیون واجدین شرایط رای دهی در صندوق ها ریخته شد.
۲ – ۲. سنتها
خراسان/افغانستان کشوری که در اوج سنت گرایی قرار دارد. سنتها در خراسان/افغانستان ارزشهای مقدسی اند که اغلب با ارزشها و باورهای دینی هم ریشه اند و در اغلب موارد سنتهای غیر دینی چون نظام قبیلوی، تقدیر گرایی، پدرسالاری و تمکین به داوری های قبیلوی بار سنتی داشته اند. بنا بر این سنتها، رسوم، عادات و غیره مواردی که مختص جوامع توسعه نیافته اند در خراسان/افغانستان بگونهای برجسته نمودار شده اند. خراسان/افغانستان از نظر فرهنگی بسیار مختلط است. کمربند قومی پشتونها فرهنگ قبیلهای و بسیار سنتی دارد، همراه با آداب و رسوم دقیقاً تعریف شده است که بر مناسبات خانواده گی و خارج از قبیله حاکم است. (مارسدن، ۱۳۸۸: ۲۷) سنتها یا عنعنات ریشه در اخلاق اجتماعی و شیوهای زیست افغانها دارد و در طول هزاران سال شکل یافته است. (رسولی، ۱۳۸۶: ۱۱۳) در منابع تاریخی خراسان/افغانستان چنانچه مرسوم بوده است.
با تکیه بر نظریه ساختاری میتوان بحث سنتهای غالب در خراسان/افغانستان و تاثیرات آن بر فرایند دموکراتیزاسیون را پی گیری نمود. طوری که بافت قبیلوی خراسان/افغانستان و حاکمیت سنت گرایی و تفسیرهای قشری از مذهب مخالف جدی فرایند دموکراسی است. پیوند میان روحانیون (مولویها و خانواده ها متصوفین) و قدرت از گذشته مردم را از پرداختن به امور سیاسی باز داشته است. سیاسی شدن مذهب باعث تفسیر های بنیاد گرایانه از دین گردید. فهم افغانها در مورد دموکراسی و فرایند دموکراتیزاسیون بسیار سطحی و نازل است. در این کشور دموکراسی را کالایی دانسته میشود که توسط غرب به کشور شان وارد شده است. علمای دینی خراسان/افغانستان حساسیت جدی با دموکراسی و تجدد دارند، حرف آن ها فراتر از قوانین خراسان/افغانستان بوده و واجب الاجرا پنداشته میشود.
جایگاه سنت که بیشتر مبتنی بر تلفیقی از باورهای دینی و عنعنات قبیلهای بوده جایگاه نیرومندی داشته است که در این زمینه پیتر مارسدن مینویسد: «باور مردم در خراسان/افغانستان، مثل سایر نقاط جهان، ترکیبی از خرافات، اعتقاد به ارواح، پرستش اولیاء، تصوف و مذهب سازمان دار بوده است. بنا بر این اسلام با باورهای یقین از اسلام و آداب قبیلهای چون پشتونوالی آمیخته بوده است.» (مارسدن، ۱۳۸۸: ۱۱۸) فشار روسیه تزاری و بریتانیا از شمال و جنوب و همینطور غرب ایران شیعه مذهب جامعهای سنتی خراسان/افغانستان را اسلامی تر و به ویژه سنیتر ساخته است. با توجه به مناسبات و روابط متسلب که میان اقوام مختلف این کشور وجود دارد. چنین ارزشهای سنتی در تمام اقوام مختلف این کشور وجود دارد، در هر مقطع از تحولات تاریخی به عنوان یکی از عوامل اساسی تأثیر گزار نقش داشته است.
کثرت برداشتها و کارکردهای دینی در خراسان/افغانستان باعث شده که اغلب این برداشتها و فرقههای مختلف تبدیل به جنبشهای سیاسی شوند که گروه طالبان نمونهای برجسته از نوع گرایش بنیاد گرایی دینی سیاسی میباشد که «بیشتر بازگشت به ریشههای سنتی است تا الگوی از شیوههای مدرن». (رسولی، ۱۳۸۶: ۱۲۵) علمای مذهبی در خراسان/افغانستان دارای نفوذ و تاثیر گزاری عمیقی بوده اند. گرچه علمای مذهبی دارای کدام انسجام و سلسله مراتب نیستند و بیشتر بر بنیاد تعاریف غیر رسمی از موقف روحانیون شده و به اسم ملا، مولوی و مفتی تقسیم بندی شده اند؛ که پائین ترین مرتبه ملا و سپس مولوی و بلند ترین موقف مفتی میباشد. اغلب ملاها در مدارس غیر رسمی داخلی و برخی ها نیز طلبههای مدارس دینی دیوبند و خیبر پختونخواه بوده است.
در اواسط دهه ۱۹۵۰ پانزده هزار مسجد در خراسان/افغانستان وجود داشت که تحت اداره روحانیون بودند. روحانیون سنتی از هویت دینی و سنتی جامعه در برابر نو آوریها دفاع میکردند. (عارفی، ۱۳۹۳: ۱۲۹) حضور پر رنگ این گروه در سراسر خراسان/افغانستان اتوریته مذهبی و سیاسی را برای ایشان ایجاد نموده است و هم چنان پیوند علما با دستگاه سیاسی تا ۱۳۴۰ به سود علما بوده و این گروه را به شدت پر نفوذ ساخته بود. ریشه اکثریت احزاب جهادی به روحانیون و علمای دینی بر می گردد. لذا اوج اسلام گرایی را نخست در احزاب جهادی و سپس شکل گیری جنبش گروه طالبان و تسلط شان در خراسان/افغانستان را میتوان یاد آور شد.
حفیظ منصور مینویسد: «اثر گزاری قرائتهای نادرست دینی در خراسان/افغانستان باعث شده است که این کشور به نوسازی دست پیدا نکند.» بر اساس دیدگاه او «برای نوسازی و توسعهی خراسان/افغانستان بیش از همه به بازسازی و نوسازی اندیشههای دینی باید پرداخت؛ زیرا تا این باورها دگرگون نشوند زندگی مردم دیگر نخواهد گردید و توسعهای در کار نخواهد بود. (منصور، ۱۳۹۲: ۹۱) گروه طالبان در خراسان/افغانستان ادعا میکنند که خداوند به آنها دستور داده است تا یک دولت الهی بر خرابههای آکنده از فساد و تباهی ایجا شده بدست سکولارها برپا نمایند ولی تحقق چنین آرزوی جای تردید بسیار دارد. (رسولی، ۱۳۸۴: ۱۱)