نویسنده: حسیب فقیری
گذشتگان از کیمیا وعلم آن تند در واقع مصداق حقایقای بود که امروز در تعاریف جدید میبینیم و علم نهگاهی مثل یک ایدیولوژی بخطا نرفته بلکه خط خود را با حفظ اصل خود دقیق و سنجیده بهپیش برده است کیمیا را مادهای انستند که وانست مس را به طلا تبدیل کند، باری تعاریف متعدد در علم کیمیا وجود دارد که روی انگشت گذاشتن دراین قسمت لازم نیست، کیمیا درحقیقت امر هرچیز نادر، نایاب و دست نیافتنی است.
باتوجه به اه وماهیت این مساله کیمیای وجود چیست و چه نقشی در حوزه فلسفه و عرفان دارد بحثی که عمق و درایت میخواهد فلسفه دانشی است که موضوع اصلی آن هستی و وجود است و عرفان در واقع شناخت خود و مافیهای خود و چگونگی استفاده از آن در جهت شناخت خداوندج عالم است کیمیای وجود در واقع غذای روح است و آن غذا روح را به بیداری و اصالت اش نزدیک میسازد در اصل مساله روح به جسم آدمی بیگانه بوده و برای متحرک ساختن نفس که وجود به عنوان جسم به آن انتظام یافته موظف است.
حافظ نیز بی زاری روح در کالبد را اینگونه اشاره میکند:
مرغ باغ ملکوتم نیم من از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
لازم به ذکر است تا درارتباط به شباهتها وتفاوت های فلسفه و عرفان اشاره کنیم و لابد در عمق این مساله وان به کیمیای وجود بیشتر پی برد:
اساسا “فلسفه” حرف می آورد و “عرفان” سکوت زیرا با فلسفه اندیشیدن نقش فزاینده دارد و گاهی فرع اصول سنجش میگردد و نتایج آن گاهی در حاله ابهام است و اما عرفان به جو حقایق گرایش دارد و حقیقت در محور مفهوم عرفان اصل است و اصل وجد آور و متهیج کننده؛ کسانیکه به اصل وصل میشوند سکوت مطلق وجودشان را فرا میگیرد روی همرفته فلسفه عقل را بال و پر میدهد و عرفان عقل را بال و پر میکند به این معنا که در حین گفتار و جستارهای تفسیر شده از اندیشهها عقل بارور میشود در حالیکه عرفان خود بال و پر است ضرورتی به باز تفکر نهد جوهر اصل غایت تفکر است.
فلسفه گاهی نور است و عرفان نار زیرا در عرفان عشق است و عشق آتشی است که میسوزاند سوز که سرامد آن پختگی است فلسفه درسی بوده عرفان در سینه با فلسفه وان دلشاد شد در حالیکه با عرفان انسان دلدار میشود با فلسفه خدا جو میشوی و شاید گاهی مسیر غیر خدا را بنام خدا طی نمایی در حالیکه با عرفان وان خدا خو شد در این بین و اما فلسفه به خدا کشاند و عرفان به خدا رساند، فلسفه راه است و عرفان مقصد، فلسفه شجر است و عرفان ثمر و در نهایت اگر سادهتر موارد مربوط به این دو پدیده چیده شود وان اذعان داشت که آن فخر است و این فقر آن کجا و این کجا! به هر رو ما در میان تلاش و تکاپو در مسیر انسانیت و بیداری گاهی در خلط و خبطهای اسیر میشویم، اصل مشکل درک نا درست از همین کیمیاست که صبر، پایمردی، سخاوت، گذشت، مردانگی، کرم، شرافت، وقار، حیثیت، کرامت، شکر، ذکر، اخلاق، ایثار، خودگذری خدمت وغیره امور وپدیدههای غیرملموس و انتزاعی در پرتو همین موارد ذکر شده مصداق است چن استاد خلیل الله با انکه در سرودهای از لفظ ماده ای مساله یاد کرده و در معنا و محتوا که مجاورت نزدیک با کیمیای وجود دارد نشانه رفته است:
سر راه غریبان خار روید
ز کشت شان دل بیمار روید
به هر جایی که کارم تخم ا
به جای گل همه آزار روید
غریب دراینجا محرومان راه خدا اند ی که در نایاب وجودشان یعنی کیمیای وجود را که به اصل متوصل نیست و همچنان کسانیکه ارزش واه معنایی خود را درک نکرده اند و نیز در کشت شان بیمار روید هم مصداق آیه کریمه است که و امالذین فی قلوبهم رجسا فزادهم الله رجسا الی رجسهم و ماتو و هم کافرون اینجاست که هر تخم ای آزار روحی، اجتماعی وحیثیتی به انسان میرویاند که عارفان باید در فرع تمثیل حرکت عارفانه نباشد طوری که امروز اکثرا عارفان در محور نمایش معنا و اصالت، عرفان را بی رویه و نمایشی تعریف و توجه کرده اند:
عارف به دل ذره جهان میبیند
آنجا مه و مهر و کهکشان میبیند
کوری بنگر که چشم دانشور عصر
دست و سر کشتگان در آن میبیند
و مولانا نیز میگوید:
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلح تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
اینچنین میناگریها کارتوست
اینجین اکسیرها اسرارتوست
کیمیای وجود سلامت معنایی وجود را معرف است و غایت سلامت بیداری عرفانی؛ اگر به عرفان دست یابی اثر منفی از فلسفه در غیر راه حق بتو هجوم نمیاورد ولی اگر عمق درایت معنایی نباشد غایت فلسفه خودکشی معنایی است.