نوشته: دکتر هجرت الله جبرئیلی
بخش سوم
گسترههای معنایی خراسان
در این مقاله پس از بیان چهار مقدمه، از بهر کار نظری برای تمدن نوین خراسانی اسلامی، اندکی با استفاده از منابع عربی–اسلامی برای روشن شدن گسترههای معنایی نام نامی خراسان، قلم میزنیم.
گسترهای معنایی ۱: خراسان چونان نام جغرافیای تاریخی سیاسی
خراسان نام جغرافیای بزرگ سیاسی در طول تاریخ بسیار طولانی قبل از ورود دین مقدس اسلام به این سرزمین، و پس از گسترش اسلام در این سرزمین بوده است. این نام را نه یونانیها به این سرزمین گذاشته اند و نه عربها، بلکه خود مردم بومی این جغرافیای سیاسی بر میهن خویش گذاشتهاند. عبد الله بن عبد العزیز البکری الأندلسی أبو عبید مؤلف کتاب « معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع» در وجه نام گذاری خراسان می نویسد: «خراسان کشور یا سرزمین مشهور است. جرجانی گفته است: «خُر»: به معنای «کُل» یعنی بخور. و «أسان» به معنای «سهل» یعنی بخور گوارا و بدون رنج.
اما دیگران گفته اند که: خراسان به زبان فارسی یعنی «مطلع الشمس» یا آفتاب برآمد. عربهای تمام مشرق یا شرق جزیره العرب را فارس نام گزارده اند. بنابر این، خراسان بخشی از سرزمین فارس (یا ایران) است (معجم ما استعجم، ج۲، ص۴۹۰)». یک وجه دیگر نامگذاری خراسان این است که ستارهای بنام خور از آنجا می درخشیده است، این وجه را قاضی عبدالنبی بن عبدالرسول الأحمد نکری (المتوفى: ق ۱۲هـ) در کتاب «دستور العلماء = جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون» آورده است:
شد زحل هندوستان برجیس جین بهرام شام خور خراسان نیز جیهون ماه ترک و زهره زنک
(دستور العلماء، ج۳، ص۱۰۸)
نکتهای دیگر اینکه برخی فکر میکنند که نام «خراسان» را عربها به این سرزمین گذاشتهاند، در حالیکه حقیقت این است که این نام از سوی خود فارسیان و همچنین نبطیها بر این سرزمین گذاشته شده است. أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی (المتوفى: ۳۴۶هـ) نویسنده کتاب «التنبیه والإشراف» مینویسد: «ما ذهبت الیه الفرس والنبط فی قسمه المعمور من الأرض وتسمیتهم مشارق الأرض وما قارب ذلک من مملکتها خراسان وخر: الشمس فأضافوا مواضع المطلع الیها والجهه الثانیه وهی المغرب خربران وهو مغیب الشمس والجهه الثالثه وهی الشمال باخترا والجهه الرابعه وهی الجنوب نیمروز وهذه ألفاظ یتفق علیها الفرس والسریانیون وهم النبط» (التنبیه والإشراف، ج۱، ص ۲۸)؛ روش فارسیان و نبطیان در تقسیم آبادانیهای زمین این است که آن را به «مشارق الأرض» تقسیم کردهاند و مملکت (پادشاه نشینی) که به آن نزدیک است، خراسان است. «خر» به معنای آفتاب است، جایگاهبرآمدگاه را به آن افزودهاند، خراسان شده است، به معنای آفتاب برآمد. جهت دومی عبارت از مغرب است،که آن را (فارسیان) «خربران» گویند. این عبارت از آفتاب نشست است. جهت سوم شمال یا باختر است. جهت چهارم جنوب است که نیمروز است. این مصطلحات مورد اتفاق فارسیان، سریانیان یعنی نبطیان است.
گسترهای معنایی ۲: خراسان چونان نام یک زبان
در تمدن اسلامی، حتی خراسان چونان نام یک زبان مطرح بوده، به عنوان نمونه در فرهنگ معتبر «العین» آمده است: «و طَرْخان اسم رجل بلغه خراسان (العین، ج۴، ص ۲۱۶)؛ طرخان نام مرد است، به زبان خراسان.
همچنان در فرهنگ معتبر «تهذیب اللغه» این گونه آمده است: «و طَرْخَانُ: اسْمٌ للرجل الشریف بلغَه أهل خُرَاسَان، والجمیع: الطَّرَاخِنَهُ (تهذیب اللغه،ج۷، ص ۱۰۵)؛ طرخان نام مرد شریف است، در زبان مردم خراسان، و به صورت جمع آن طَّرَاخِنَهُ کاربرد دارد.
در کتاب معتبر «المخصص» آمده است: «کَمَا قَالُوا فِی خُراسانَ خُرْسِیّ وخُراسانیّ أَکثر وخُراسِیّ لُغَه (المخصص، ج۴، ص ۱۵۹)؛ چنان که در مورد خراسان اکثراً گویند: خُرْسِیّ وخُراسانیّ، «خُراسِیّ» زبان است.
همچنان محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق الحسینی، أبو الفیض، الملقّب بمرتضى، الزَّبیدی (المتوفى: ۱۲۰۵هـ) در فرهنگ معتبر «تاج العروس من جواهر القاموس» آورده است: «وَ هِی بِلِسَان أَهْلِ خُرَاسَان: بکتاش (تاج العروس، ج۳، ص ۲۵)؛ این به زبان مردم خراسان، بکتاش است. از این معلوم میشود که نام دیگر زبان فارسی، خراسانی بوده است.
گسترهای معنایی ۳: خراسان چونان هویت زنده
در گسترهای ابرتمدن اسلامی، خراسان همیشه به عنوان یک هویت زنده مورد توجه بوده است. در گسترهای دانش و سیاست همیشه شخصیتهای بزرگی بودهاند که خراسانی تخلص میکردهاند، به عنوان نمونه در دنیای سیاست نام نامی ابومسلم خراسانی آن پهلوان تاجبخش عالمگیر است و عرب و عجم نام نامدار او را میشناسند. نامردی عباسیان با او، در دل هر خراسانی نوستالژی تولید میکند. در میان راویان حدیث این نمونههای کلان که خراسانی تخلص میکرده و هویت خویش را خراسانی می نمودهاند، به چشم میخورند: عطاء الخراسانی (صحیح مسلم، ج ۳، ص ۶۵، سنن ابی داؤد، ج۱، ص ۱۱۲)،
حسین بن عیسی الخراسانی الدامغانی (سنن ابی داؤد، ج۱، ص ۱۲۵)، أبو عیسی الخراسانی (سنن ابی داؤد، ج۲، ص ۲۶۸) أبی عبدالرحمن الخراسانی (سنن ابی داؤد، ج۳، ص ۴۷۷)، الهیاج الخراسانی (سنن ابن ماجه، ج۳، ص ۲۴۶)، أبورجاء الخراسانی (سنن ابن ماجه، ج۵، ص ۶۰۸)، عطاء بن عبد الله الخراسانی (موطأ مالک، ج۱، ص ۵۵۷)، دُوَید الخراسانی (مسند أحمد، ج ۱۱، ص ۵۹۱)، مؤمل الخراسانی (مسند أحمد، ج ۱۳، ص ۳۹۸). اینها نمونهای از راویان خراسانی بودند که کتب معتبر حدیثی از آنها روایت کردهاند، برای بازسازی و نوسازی تمدین نوین خراسانی اسلامی، شمارش نام آنها و شرح زندگانی آنها کار اساسی است که یکی جویای نام خراسان این کار را خواهد کرد.
این تلقی از خراسان «چونان هویت زنده» بوده است که فرهنگنویسان عرب، همیشه در فرهنگهای خود این مدخل را حفظ کردهاند. به عنوان نمونه أبو عبد الرحمن الخلیل بن أحمد بن عمرو بن تمیم الفراهیدی البصری (المتوفى: ۱۷۰هـ) در فرهنگ معتبر «العین» و محمد بن أحمد بن الأزهری الهروی، أبو منصور (المتوفى: ۳۷۰هـ) در فرهنگ معتبر «تهذیب اللغه» مینویسد: «والخُرْسِیُّ: منسوب إلى خُراسانَ، ومثله: الخُراسیُّ والخُراسانِیُّ، ویجمع الخُرْسیّ على الخُرْسِین، بتخفیف یاء النسبه کالأشعرین» (العین، ج۴، ص ۱۹۵) (تهذیب اللغه،ج۷، ص ۷۷)؛ خُرْسِیُّ منسوب به خراسان، مانند آن خُراسیُّ و خُراسانِیُّ، جمع آن خُرْسِیُّ و خُرْسِین است، مانند أشعرین.
همچنان أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده المرسی (المتوفى: ۴۵۸هـ) در فرهنگ معتبر «المخصص» می نویسد: «کَمَا قَالُوا فِی خُراسانَ خُرْسِیّ وخُراسانیّ أَکثر وخُراسِیّ لُغَه» (المخصص، ج۴، ص ۱۵۹)؛ چنانچه در مورد خراسان اکثراً گویند خُرْسِیّ وخُراسانیّ و « خُراسِیّ » زبان است.
پس خرسی و خراسی، به معنای خراسانی، و خرسین به معنای خراسانیان نزد عرب معروف بوده و چونان هویت و تعلق به یک جغرافیا و فرهنگ و زبان و نژاد به آن نگاه میکردهاند.
گسترهای معنایی ۴: خراسان چونان یک فرهنگ و تمدن
امروزه کسانی که از فرهنگ و تمدن غربی دفاع میکنند یا خود را به فرهنگ غربی میآرایند، در زبان فارسی اصطلاحات غربزده، غربگرا و … رایج شده است. خود غربیان نیز استراتیژی چون غربیسازی و غربیشدن دارند که از آن به (Westetnization) تعبیر میکنند، در زبان عربی به آن «التغریب» میگویند.
در تمدن اسلامی، اصطلاح مشابه در مورد خراسان مطرح بوده، که از آن به «تخرسن» تعبیر میکردهاند. با این واژهای «تخرسن»، میتوان از آن به فارسی (خراسانی شدن) و (خراسانیسازی) و به زبان انگلیسی (Khorasanization) تعبیر کرد.
این واژه نشان میدهد که وارثان تمدن عربی اسلامی به فرهنگ و تمدن خراسانی اسلامی چونان رقیب فرهنگی و تمدنی می نگریستهاند. به عنوان نمونه أحمد بن محمد بن علی الفیومی ثم الحموی، أبو العباس (المتوفى: نحو ۷۷۰هـ) در فرهنگ معتبر «المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر» چنین آورده است: «تخرسن: أَتَى خُرَاسَان وَأقَام بهَا وتشبه بِأَهْلِهَا فِی عاداتهم أَو طبائعهم» (المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص ۶۳۷)؛ به خراسان رفت، در آنجا اقامت گزید، به ساکنان آن در خوی و سرشت و اخلاق و عادات و فرهنگشان، تشبه پیدا کرد.
گسترهای معنایی ۵: خراسان چونان جهان دانش
در تمدن اسلامی، از مدرسه کوفه، حجاز و بصره سخن رفته است، یعنی اینکه دانشمندان آن دیارها در مورد اصطلاحات و دانشواژههای علوم اسلامی نظر خاص خود را داشتهاند یا امروزه در دنیای فلسفه غرب از جهان انگلوساکسون، جهان قارهیی به فلسفه انگلوساکسونی و فلسفه قارهیی تعبیر میکنند.
در تمدن اسلامی، خراسان چونان جهان دانش مطرح بوده، مانند کوفه و بصره و حجاز. یعنی مدرسه خراسانی دانش. به عنوان نمونه در مورد فرق میان «خَبَرُ» و «أَثَرُ» در کتاب «تاج العروس» آمده است: «وفلانٌ مِن حَمَلَهِ الآثَارِ. وَقد فَرقَ بَینهمَا أَئمَّهُ الحدیثِ، فَقَالُوا: الخَبَرُ: مَا کَانَ عَن النَّبِیِّ صلَّى اللهُ علیْه وسلَّم،} والأَثَرُ: مَا یُرْوَى عَن الصَّحَابَه. وَهُوَ الَّذِی نَقَلَه ابنُ الصَّلاحِ وغیرُه عَن فُقَهاءِ خُراسانَ، کَمَا قَالَه شیخُنا» (تاج العروس،ج۱۰، ص ۱۳)؛ فلانی از جملهای حمل کنندگان آثار است. همانا امامان حدیث میان خبر و اثر فرقه گذاشتهاند. گفتهاند: خبر: آنچه که از حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده باشد، و اثر: آنچه که از صحابه رضی الله عنهم روایت شده باشد. این چیزی است که ابن صلاح و دیگران از «فقهای خراسان» نقل کرده اند، چنانچه استاد ما گفت.
این ترکیب «فُقَهاءِ خُراسانَ»، مکتب دانش خراسان را در تمدن اسلامی به نمایش میگذارد که از آن به تمدن خراسانی اسلامی تعبیر می¬شود. این تنها در ساحت حدیث نبوده بلکه در ساحت عرفان از عرفان خراسانی و از فقه خراسانی و … در تاریخ سخن رفته است.
در این باب، علامه أبى زکریا محیی الدین بن شرف النووی (المتوفى سنه ۶۷۶ هـ) در کتاب معتبر «تهذیب الأسماء واللغات» مینویسد: «خراسان: الإقلیم العظیم المعروف موطن الکثیر، أو الأکثر من علماء المسلمین رضی الله تعالى عنهم» (تهذیب الأسماء واللغات، ج۱، ص ۱۱۰۱)؛ جغرافیایی است بزرگ و معروف، بسیاری یا اکثر از دانشمندان مسلمان از آن سرزمین برخاستهاند.
ابن خلدون در مورد جایگاه علمی خراسان مینویسد: «برای ما رسیده است که اهل مشرق (خراسانیان) تا هنوز علوم نزد آنان فراوان است، به ویژه در عراق عجم، و پس از آن ماوراء النهر، و آنها بهرهای فراوان از از علوم عقلی دارند، تا عمران و آبادانی شان را با آن گسترش دهند و تمدن و حضاره در میان شان استحکام یابد (تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص ۶۳۳).»
گسترهای معنایی ۶: خراسان چونان روش تصوف و عرفان
در تاریخ تمدن اسلامی، از عرفان خراسانی نام میرود، عرفان خراسانی عرفان سرکش و بی محابا بوده، شاید زبده ترین نمایندهای آن بایزید بسطامی رحمه الله بوده باشد. در مورد پیران خراسان کتابهای چند جلدی نوشته شده است.
گسترهای معنایی ۷ :خراسان چونان سبک شعری و ادبی
مؤرخان ادبیات فارسی دری، سبک های شعر فارسی را به سبک عراقی، خراسانی و هندی و … تقسیم کردهاند. از آنجا که در این مورد کتابهای فراوان نوشته شده است، نیاز به شرح و بسط دیده نمیشود.
گسترهای معنایی ۸: خراسان چونان سبک هنری و موسیقایی؛
در موسیقی تمدنی ایرانی اسلامی، سبک موسیقی بنام موسیقی خراسانی وجود دارد که حتی تا هنوز در هرات زنده است، امروزه هنرمندان هراتی آن را می سرایند، در آن سوی مرز، در خراسان ایران نیز کارهای بزرگ در مورد آن صورت گرفته است. در این مورد از نقاشی بهزاد و مینیاتوری او نیز می تواند به سبک هنری خراسانی تعبیر شود. همچنان هر معماری خراسانی ویژگی های خاص خود را دارد که اهل فن میتوانند به آن بپردازند.
همچنان یک مقام موسیقی بنام «مقام خراسانی» وجود دارد که متصوفان و عارفان با آن طی سلوک میکردهاند، به عنوان نمونه، دو نمونه از مولانا جلال الدین بلخی رومی و اقبال لاهوری نمونه میآوریم:
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند
در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو
هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو
(دیوان غزلیات مولانا، غزل شماره ۲۲۱۴)
خبر ز شهر سلیمی بده حجازی را
شرار شوق فشان در ضمیر تورانی
ره عراق و خراسان زن ای مقام شناس
ببزم اعجمیان تازه کن غزل خوانی
(دیوان اقبال لاهوری)
گسترهای معنایی ۹ : خراسان چونان دنیای اقتصاد و تجارت
یک تمدن زمانی، شاخص میشود که ستندردها و سیستم اندازهگیری خاص خود را داشته باشد. در دنیای تجارت و اقتصاد، ستندرهای سیستمهای اندازهگیری ، از اصول اساسی بازار و تجارت و اقتصاد است. بدون این استندرها تجارت نمیتواند رونق پیدا کند، بلکه اعتماد تجاری از میان میرود.
چنانچه امروزه در جهان از سیستم (MKS) و (CGS) مانند گرام، کیلو گرام و متر و فارنهایت و … استفاده میشود.
خراسان، برای دنیای اقتصاد و تجارت، از خود سنجیدار و ستندردهای اندازه گیری داشته است که به نام «مکاییل خراسان» یاد می.شده است. محمد بن أحمد بن یوسف، أبو عبد الله، الکاتب البلخی الخوارزمی (المتوفى: ۳۸۷هـ) در کتاب معتبر « مفاتیح العلوم، سیستم اندازه گیری خراسان یا «مکاییل خراسان» را این چنین آورده است:
«الجریب: جریب: اندازهای آن در هر شهری قرق می کند و آن عبارت از ده قفیز (زمینی به اندازه یک صد و چهل زراع) و اندازه قفیز نیز متفاوت است. «قفیز» در شهر نیشاپور، هفتاد من است، قفیز برخی از جاهای آن دو من و نصف است. بدین ترتیب یک جریب بیست و پنج من است، در برخی روستاهای آن قفیز یک و نیم من است، بدین گونه جریب پانزده من است، در برخی شهرها برخلاف این به اساس قرار داد خود شان است.
النفنجه: سیستم اندازه گیری مردم بخاری است، و اندازه آن هفتاد و پنج من گندم است.
السمخ: سمخ: اندازه مردم خوارزم و طخارستان است. اندازه آن بیست و چهار من است که دو قفیز می شود.
الغور: غور: اندازهای مردم خوارزم است، که عبارت از دوازده سمخ است، غاز به اندازه ده غور است. مردم نسف نیز از میزان غار استفاده می کنند که به اندازه صد قفیز است و هر قفیز نه من و نصف است (مفاتیح العلوم، ص ۹۴).
گستره معنایی ۱۰: خراسان چونان اسطوره و تاریخ
خراسان به عنوان سرزمین تاریخی از روزگاران طولانی جزء اسطورههای دینی و غیر دینی و تاریخ بوده است، برخی از این تلقیهای اسطورهیی و تاریخی از خراسان به قرار زیراند:
الف: خراسان در اسطورههای حضرت نوح علیه السلام؛ در روایت دینی از تاریخ زندگانی بشر عقیده بر آن است که نوح علیه السلام پدر ثانی بشر است، و پس از طوفان نوح، این پسران او بودهاند که به اعمار زمین در مناطق مختلف آن پرداختهاند.
أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبه الدینوری (المتوفى: ۲۷۶هـ) در کتاب «المعارف» مینویسد: «برخی در حرم فرودآمدند، برخی به شام، از میان آنها عمالقهاند، امتهایی که در سرزمینهای گوناگون پراگنده شدند، از میان آنان فرعونهای مصر و جبابرهاند، از میان آنها پادشاهان فارس و اهلخراساناند، برادر آنها أمیم بن لاوذ بن إرم بن سام بن نوح به سرزمین فارس فرود آمد. نژادهای فارسی همه از فرزندان اویند (المعارف، ج۱، ص ۲۸).»
ب: خراسان در اسطورههای ذوالقرنین؛ ذوالقرنین دز اسطوره های مطرح روایت دینی تاریخ است. او چونان شاه جهانگیر دانشمندان را فراخوانده تا مصداق او را بجویند، هر کی از ظن خویش و با استناد های خود مصداق تاریخی از او داده اند.
در کتاب «المنتظم فی التاریخ الملوک والأمم» آمده است که هنگامی که ذوالقرنین از سرکوب ستمگران برگشت، قصد سرزمینهای خراسان کرد، هنگامی که به رود بلخ رسید، به کار آن پرداخت …. (المنتظم فی التاریخ الملوک والأمم، ج۱، ص ۲۹۹). سپس کارنامههای او را شرح داده که در خراسان چی کارها کرد و سپس به سراندیب رفت و … نیاز دیده نشد که در این مقاله آورده شوند.
ج: خراسان در اسطورههای بنی اسرائیل؛ بنی اسرائیل از اقوام تاریخی مهم روزگارند. اسطورهای آنها به یمن دیانت یهودی و مسیحی و همچنان قرآن کریم عالمگیر شده است، چی این که در روایات و تاریخی اسلامی پدیدهای بنام «اسرائیلیات» سرکشیده است.
جمال الدین أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد الجوزی (المتوفى: ۵۹۷هـ) نویسندهای کتاب «المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک» مینویسد: «حسن گفت: حضرت سلیمان علیه السلام در کوههای بیت المقدس صبح میکرد، از آنجا به اصطخر (منطقهای در فارس) پرواز میکرد، سپس از اصطخر پرواز میکرد و در قلعهای «خراسان» که آن را قلعهای سلیمان میگفتند، شب میکرد (المنتظم فی التاریخ الملوک والأمم، ج۱، ص ۱۵۱).»
د: خراسان در اسطورههای ایرانی
ایران سرزمین بزرگ تاریخی است. همچون دیانت و تمدن به آن نگاه شده است. اسطورههای ایرانی از اسطورههای معروف تاریخ بشر است. مسعودی مینویسد: «فارسیان و پادشاهان آنها به هر علت با پادشاهان ترک جنگهایی داشتند و این جنگها را «بیکار» یعنی «پیکار» نام گذارده بودند، که به معنا جهاد کردن میباشد، و با امتهای دیگر نیز جنگها داشتند. پیکارهای رستم بن دستان و إسفندیار در سرزمینهای خراسان، سجستان و زابلستان بسیار معروف است (التنبیه والإشراف، ج۱، ص ۸۲). آشنائی بیشتر با این اسطورهها در شهنامه فردوسی بسیار لذت بخش است و نوستالژی خراسانی تولید میکند.
هـ: خراسان در اسطورههای اسکندر؛ روایات فتوحات جهانگیرانهای سکندر مقدونی سراسر تاریخ بشر را به خود مشغول داشته است. این روایات در تاریخ ایران زمین و خراسان زمین نیز معروف است. خراسان در این فتوحات از جایگاه بلند برخوردار بوده است. در کتاب « الأخبار الطوال» آمده است که سکندر دوازده شهر آباد کرد: اسکندریه در سرزمین مصر، شهر نجران در سرزمین عرب، شهر مرو در سرزمین خراسان، شهر جی در سرزمین اصفهان، شهری در ساحل بحر که صیدودا نام داشت، شهری در سزمین خراسان بنام جروین، شهری در سزمین چین بنام قرنیه و دیگر شهرها در سرزمین روم (الأخبار الطوال، ص ۳۹).
و: جایگاه خراسان در تاریخ ساسانیان؛ تاریخی ترین روایت ایران و خراسان از ساسانیان شروع میشود، در تاریخ ساسانیان خراسان از جایگاه بلند برخوردار بوده است، به طوری که یکی از چهار حصه قلمرو آنها به شمار میرفته است. در واقع میتوان گفت که ساسانیان نام رسمی خراسان را گذاشته بودند و از جمله معماران خراسان به شمار میروند.
در کتاب «المنتظم فی التاریخ الملوک والأمم» آمده است: «برخی از دانشمندان گویند که خراسان از «خر» نام شمس گرفته شده است، یعنی مطلع الشمس یا آفتاب برآمد. مرز خراسان از دامغان تا کنار رود بلخ و عرض آن از مرز زرنج تا مرز گرگان، و شهرهای بزرگ آن عبارت از: نیشاپور، مرو، هرات، بلخ اند. از مرز یا ناحیهای عراق نخستین شهر آن نیشاپور است که آن را شاپور ذوالأکتاب بنا کرده بود (المنتظم فی التاریخ الملوک والأمم،ج۱، ص ۱۳۶).»
ز: جایگاه خراسان در فتوحات اسلامی؛ خراسان در فتوحات اسلامی از آن جایگاه بلند برخوردار است که کوفه برای ایران (سرزمینهای فارس) داشت، خراسان این چنین جایگاه را در فتح ماوراء النهر داشت. عبدالشافى محمد عبد اللطیف نویسندهای کتاب «السیره النبویه والتاریخ الإسلامی» مینویسد: «زمانی که از فتح سرزمین.های ماوراء النهر توسط مسلمانان سخن زده میشود، شایسته است که به شکل کوتاه از نظریهای عام فتح اسلامی و از فتح ایران (سرزمینهای فارس) به صورت خاص سخن زده شود. زیرا لشکرهای فتح اسلامی که به فتح ماوراء النهر رفتند، هما نا از سرزمین خراسان (شمال شرق ایران) حرکت کردند که به مرکز یا پایتخت اصلی برای فتح ماوراء النهر تبدیل شده بود. همین نقش را بصره و کوفه در فتح ایران داشتند (سیره النبویه والتاریخ الإسلامی، ص ۲۵۵ ). این عصر را تا برآمدن سلسله شاهی خراسانیان میتوان انگاشت.
ح: تاریخ سلسلههای شاهی خراسانی؛ تاریخ سلسلههای شاهی خراسانی، بسیار شکوهمند و پر از فراز و نشیب است، در اینجا فقط به ذکر نام سلسلههای فارسی، ترکی، گورگانی و پشتونی بسنده میشود.
طاهریان (۲۰۷ – ۲۵۹)، صفاریان (۲۴۷ – ۳۹۳)، سامانیان (۲۶۱ – ۳۹۵)، غزنویان (۳۴۴ – ۵۸۳)، غوریان (۱۱۴۸ – ۱۲۱۵)، سلجوقیان (۴۲۹ – ۵۵۲)، خوارزمشاهیان (۴۹۱ – ۶۱۶)، آل کرت یا کرتیان (۶۴۳ – ۷۸۳)، گورگانیان (۱۵۲۶ – ۱۸۵۸)، صفویان (۹۰۷ – ۱۱۳۵)، شیبانیان (۱۵۰۰ – ۱۵۹۹)، افشاریان (۱۱۶۳ – ۱۷۹۶)، هوتکیان (۱۷۰۹ – ۱۷۳۸) ابدالیان (۱۷۴۷ – ۱۸۲۶). هدف از یادآوری این سلسلهها این بوده که برخی بر کل خراسان، برخی بر قسمت از خراسان حکومت فرمانروایی داشتهاند.