قسمت دوم
نویسنده: جاوید راحل، پژوهشگر اندیشه سیاسی
۴. قومیت و ترکیب نفوس
ناسیونالیسم خراسان/افغانستانی در واقع بر اساس نام این سرزمین تحت عنوان خراسان/افغانستان شکل گرفت به گرایشهای قومی پشتونها بر میگردد. و اغلب خراسان/افغانستان شناسان بدون توجه به واقعیت این سرزمین به آن دامن زده اند، ناسیونالیسم افغانی در واقع چیزی جدای از پشتون گرایی یا ناسیونالیسم پشتونی نمیباشد. جالب این است که در داخل خود خراسان/افغانستان هیچ غیر پشتونی تحت عنوان افغان (اوغان) شناخته نمیشود زیرا وقتی کلمه افغان یا اوغان مد نظر میباشد منظور همان پشتون است. «این تنوع، چندی قومی و کثرت هیچگاهی در خراسان/افغانستان در روند ملت سازی و گسترش یک ملتباوری، (ناسیونالیسم) متوازن و نماینده مانند جوامع چند قومی مثل هندوستان، برای دست یافتن به وفاق ملی و همبستگی ملی تبلور نیافته است». (رحیمی، ۱۳۸۷: ۱۰۴)
ناسیونالیسم افغانی اگر برای پشتونها، نوعی غرور، تکبر و اعتماد به نفس آورده است و یک برتری خیالی را تجسم بخشیده، اما برای سایر اقوام، ایدئولوژی سرکوب و سلطه تعبیر شده است. طوری که سید عسکر موسوی از ناسیونالیسم افغان به عنوان یک تابو یاد میکند. (رسولی، ۱۳۸۶: ۱۲۶) بنابراین چنین ناسیونالیسمی باعث بحران در هویت ملی گردید که سایر اقوام خودشان را متعلق به کشوری به نام خراسان/افغانستان ندانند. در یک دولت قومی رابطه اقوام و دولت در یک سیستم محرومیت زا تعریف شده است.
چون استبداد قومی پدیدهای است که ریشه در ساختار تاریخی و اجتماعی این سرزمین داشته است. (رسولی، ۱۳۸۶: ۱۲۸) زمانی تعدد و تنوع در کشوری نظیر خراسان/افغانستان به این جا برسد که «یکی به حق خود قناعت نکرده به حق دیگران دست درازی میکند» (منصور، ۱۳۹۲: ۱۰۲) دیگر دلیلی برای توسعه نمیتوان یافت. انور الحق احدی به وضاحت مینویسد که پشتونها برادر بزرگ اند و مقام دوم را به هیچ وجه نمیپذیرند. چون پشتونها اکثریت نفوس را تشکیل میدهند، دولت خراسان/افغانستان به وسیله پشتونها تشکیل شده و خراسان/افغانستان تنها دولت پشتونی در جهان است و اقلیتها باید هویت پشتونی را بپذیرند.
سمسور افغان نویسنده کتاب سقاوی دوم نیز عنوان میکند که عامل اساسی بحران و نا آرامی در خراسان/افغانستان را نشناختن حق برادر بزرگ که یعنی زعامت در این کشور دست میزند. با استناد این کتاب؛ بار نخست حبیب الله خان کلکانی که در تاریخ دولتی خراسان/افغانستان به بچه سقاو معروف است، این کشور را زیانمند ساخت و بار دوم ربانی – مسعود در نقش سقاو عمل کردند؛ از این دو دورهی حاکمیت ایشان را در کابل سقاوی دوم مینامد. (منصور، ۱۳۹۲: ۱۰۲ و ۱۰۳) اصطلاح سیاسی برادر بزرگ همراه با فاشیسم است، کنار زدن زبان فارسی جعل تاریخ و ساختن منابع تمدنی ساختگی از برنامههای تمسخر آمیز ادعای برتری طلبی قومی به حساب میآید. شکاف زبانی را به بحران قومیت گرایی مبدل ساخته که سعی شده تا به هژمونی سیاسی منجر گردد.
تنوع و نا همگونی قومی باعث عدم موفقیت ملت سازی شده است به همین ترتیب این کشور فاقد یک هویت ملی مشترک که همه خودشان را به آن وفادار بدانند بوجود نیامده است. چون فعل و انفعالات ساختار سیاسی در چرخه یک قوم واحد در گردش است به این اساس «نظام سیاسی کشور به جای ارتباط با نظام اجتماعی، بیشتر با خرده نظامهای جمعیتی در قالب قوم و قبیله مرتبط بوده است. این امر مشارکت سیاسی اقوام و شهروندان را مسدود کرده و در نهایت اقوام غیر حاکم همواره نوعی نگرش واگرایانه به ساختار قدرت داشته و با نوعی سوءظن به حاکمان نگریسته و فرهنگ تعارض و ستیز دائمی را میان آنان و دارندگان قدرت سیاسی موجب شده است». (دولتی، ۱۳۹۳: ۱۴۰)
دولت خراسان/افغانستان پایههای استحکام خود را بر بنیاد قومیت استوار ساخته است. امری که در دراز مدت بر شکافهای قومی تشدید بخشیده و بحران قومیت را تقویت مینماید. تأکید بر ویژگیهای قوم مدارانه و تصمیم سیاستهای فرهنگی فراز و فرودهای این تنشها را در پی داشته است که در دراز مدت کنترل چنین برخوردهای از عهده این نظام بر نخواهد آمد.
پشتونوالی مجموعهای از قوانین و سنتهایی است که روابط میان اعضا را در جامعه قبیلهیی را تنظیم میکند. اصول این قوانین ناظر بر کرامت انسانی، کین خواهی و مهمان نوازی اند. و ریز مسایل آن عبارتند از: شرف و عزت، احترام به قول و پیمان، شجاعت، بدل یا انتقام، برابری افراد ایل، استقلال فردی، اطاعت از بزرگان و رهبران، وفا داری، غارت در موقع جنگ و منازعه مهمان نوازی. (عارفی، ۱۳۹۳: ۱۵۳) تعداد نفوس خراسان/افغانستان هیچگاه مشخص نبوده و مشخص نشده است. که در حال حاضر نیاز به سرشماری دقیق دارد، لذا هر نویسنده و مورخی آماری تقریبی داشته اند که کمترین رقم ارائه شده ۱۵ ملیون و بالاترین رقم ۳۱ ملیون نفوس را درج نموده اند.
خراسان/افغانستان در مسیر تاریخ سال ۱۳۴۶ ه ش ۱۵۲۷۱۶۸۷ نفر؛ خراسان/افغانستان در پنج قرن اخیر ۱۳۶۷ ه ش ۱۵۰۰۰۰۰۰ نفر؛ احصائیه سال ۱۳۵۰ ه ش کابل: ۱۷۸۶۳۰۰۰ نفر؛ احصائیه تخمینی ۱۳۶۰ ه ش کابل: ۱۵۶۳۱۸۰۷ نفر؛ موسسه امریکائی سال ۱۹۹۰ م ۱۶۹۰۴۹۰۴ نفر؛ روزنامه اطلاعات ۹/۲/۱۳۵۷ ه ش ۱۷۰۰۰۰۰۰ نفر؛ روزنامه اطلاعات ۱۰/۲/۱۳۵۷ ه ش ۱۹۰۰۰۰۰۰ نفر؛ خراسان/افغانستان انقلاب پیروزمند ۱۳۵۸ ه ش : سرزمینها، حکومتها و مردم خراسان/افغانستان ۱۳۶۰ ه ش ۲۱۳۷۰۰۰۰ نفر؛ خراسان/افغانستان اقوام بلوچ نشینی: ۱۲۰۰۰۰۰۰ نفر؛ تهاجم و جنایات شوروی در خراسان/افغانستان: ۱۵۰۰۰۰۰۰ نفر؛ خراسان/افغانستان نوشته محمود شاکر ۱۶۰۰۰۰۰۰ نفر؛ خراسان/افغانستان سقف جهان: ۱۵۰۰۰۰۰۰ نفر؛ اطلس جمهوری دموکراتیک خراسان/افغانستان ۱۹۸۱ م ۱۶۰۰۰۰۰۰ نفر؛ خراسان/افغانستان دیپلماسی دو چهره ۱۶۰۰۰۰۰۰ نفر و بلاخره اطلس کامل گیتا شناسی چاپ تهران ۱۹۹۰ ۱۸۶۳۰۰۰۰ نفر (دولت آبادی ۱۳۸۲ صص ۳۳ و ۳۴ )
روابط میان قبایل تابع متغیرهای متعددی همچون شرایط سیاسی، ظهور یک تهدید مشترک، پیوندهای خصوصی روسای قبایل و مسایل حقوقی و خیالی میان افراد آن ها و مانند آن میباشد. روابط قبایل در یک قرن اخیر چنین مشخص شده است: رقابت و جنگ که تقریباً منطق غالب در روابط میان قبایل بوده است. در سطوح بالاتر رقابتها و کشمکشهای بین اقوام خراسان/افغانستان چون پشتونها، تاجکها ازبکها و هزارهها در جریان است و در سطح یک قوم بین قبایل مانند غلزائی و درانی، در مناطق شرقی میان شنواریها و آفریدیها و غیره را احتوا میکنند.
۵. قومیت و ساختار نظام سیاسی
در هیچ جای مشکلی، مشکل تر از آنچه که در بافت نژادی و ساختار اجتماعی اقتصادی این کشور ظاهر شده است، دیده نمیشود. اختلافهای زبانی، نژادی، فرهنگی و مذهبی؛ اکثراً با سازههای اجتماعی نیمه فیودالی، قبیلهای و عشیرهای همراه بوده است. تاریخی از ناپایداری سیاسی و سیستم ارتباطات ابتدائی که مانع توسعه فرهنگ متجانس و متحد میشد، تنگ نظری را تداوم بخشیده و سبب دلسردی در خصوص اتحاد اجتماعی و تمامیت ملی میشد. (گریگوریان، ۱۳۸۸: ۴۳)
مساله قومیت در خراسان/افغانستان یکی از متغیرهای عمده است که تاریخ معاصر خراسان/افغانستان را در تمام تبعات آن به مشکلی جدی مواجه ساخته است بگونه ای که: ساختار قومی- قبیلهای جامعهی خراسان/افغانستان چالشهای فراوانی را بر سر راه تعریف و تشکیل هویت و وحدت ملی قرار داده است. کثرت قومیت در این کشور از یک سو و ناتوانی در حل و هضم این واقعیت، زمینه و شرایط مساعدی را در جهت گرایشات و تعصبات افراطی قومی- قبیلهای خلق نموده است. بر هر کجای ساختار اجتماعی خراسان/افغانستان که انگشت بگذاریم، نالهی قوممداری و طایفه گرایی از آن بلند میشود. در شرایطی که مسئله خون و رنگ در جهان در حال رنگ باختن است و قابلیتهای فردی و جمعی جلب توجه میکند، مردم خراسان/افغانستان کماکان خود و دیگران را با صبغه قومی- نژادی میشناسند و مرزبندیهای فرهنگی – اجتماعیشان را بر آن اساس تعیین میکنند.
در خراسان/افغانستان بطور کلی هر قبیلهای دارای جرگه یعنی انجمنی اداری – سیاسی بوده است و دولت همواره با جرگههای قبایل رابطه انداموار داشته و در واقع ادامه جرگه به شمار میرفت. (بشیریه، ۱۳۸۰: ۲۸۸) مساله قومیت در خراسان/افغانستان را با توجه به مقاله انتشار یافته امان الله شفاهی در سایت انترنتی نی که در سه سطح تحلیل و لایه مورد بررسی قرار گرفته است دنبال می نمائیم.
۱-۵. قومگرایی میان تودهها
احساسات و عواطف ملی زاییدهی تعلقی است که یک جامعه نسبت به داشتهها، باورها و اسطورههای مشترک دارد. از این رو هرچه میزان تعلقات و داشتههای ملی بیشتر باشد، بسیج و تراکم احساسات و عواطف ملی برای اثبات و ایجاد فاکتورهای پیوستگی ملی هدفمند، شکوهمندانهتر و پر دوامتر خواهد بود. اما وجود این عناصر ضروری در خراسان/افغانستان نتوانسته اند به خوبی فرصت بروز پیدا کنند. مرزبندیهای قومی و عشیرهای در میان تودههای افغانی تعریف شده و روشن است. در خراسان/افغانستان فرایند اجتماعی شدن به گونهای است که مردم این کشور بیش از آنکه ملی بیندیشند و عمل کنند، قومی میاندیشند و عمل میکنند.
متاسفانه ساختار قومی و قبیلهای در خراسان/افغانستان مردم این کشور را شدیدا وابسته به قوم و عشیره بار آورده است به گونهای که بسیاری از شهروندان افغانی فقط زندگی در پناه قبیلهشان را ممکن میدانند.« وجود بیش از ۲۰۰ تیره و قوم در خراسان/افغانستان که این کشور را در میان کشورهایی که دارای اقوام و فرهنگهای متعددند، عالیترین نمونه عرضه کرده است، باعث شد که جمعیتهای قومی خود را از طرق الگوهای مربوط به سلسله انساب، مذهبی یا زبانی توصیف کنند.البته توصیفات لسانی و یا مذهبی در درجه بعدی از توصیفات انسابی و قومی قرار دارد که با جمع شدن چندین گرایش باید با چارچوب نظریه «شکافها» این مسئله را بررسی کرد ولی آنچه مسلم است این که اگر چه گرایشات عقیدتی و لسانی میان تودهها در خراسان/افغانستان جایگاه خود را دارد و از عوامل سازههای ناقص هویت و وحدت ملی به شمار میآیند اما این قومگرا بودن افراطی تودههای افغانی است که از پیشینه و پشتوانه نیرومندتری برخوردار است. همان گونه که «برنت گلاتزر» میگوید: هویت قومی به دلیل دارا بودن مضامین باستانی، بیشتر از گرایشهای اجتماعی دیگر احساس قومی است که در هنگام بروز تعارضات به پرخاشگری خاص منجر میشود. (شفاهی، ۱۳۹۵)
همانگونه که فقدان آگاهی عمومی میتواند فرایند وحدت ملی در یک جامعه را به تاخیر بیندازد و زمینهها و بسترهای فعال شدن شکافها را فراهم کند، همین طور هم فراهم شدن بسترهای آگاهی اقوام به صورت فوقالعاده نیز میتواند خطر آفرین باشد. چیزی که در رابطه با خراسان/افغانستان پس از انقلاب کمونیستی و آغاز جهاد در سال ۱۳۵۷ش شاهد بودیم. از این زمان با تضعیف حاکمیت مرکزی و باز شدن مرزهای خارج به روی تودهها، سطح آگاهی و معلومات اقوام فرودست افزایش یافت و برای جبران مرارتها و مصایب گذشته تودهوار وارد صحنههای اجتماعی و سیاسی شدند و همین مسئله باعث بوجود آمدن اصطکاکهای زیادی میان آنان و قوم همیشه حاکم پشتون شد که کماکان در فضای گذشته میاندیشیدند.
از خصوصیات فرهنگ قبایلی تعصب شدید منفی نسبت به قوم و قبیله دیگر و رفتار ناشایسته نسبت به آنان میباشد. (یزدری، ۱۳۸۶: ۲۳۵) که در بین تودههای قومی بیشتر وجود دارد.
۲-۵. قوم گرایی در سطوح میانی
۱-۲-۵. عالمان، دانشگاهیان و فرهنگیان قومگرا
کشورهای توسعه یافته که مسایل قومی و عقیدتیشان را حل و فصل کردهاند، زمانی این توفیق برای آنان حاصل شد که نخبگان فکری در این کشورها دریافتند که راهی به جز آن وجود ندارد مگر اینکه هر چه سریعتر شکافهای قومی و عقیدتی را به صورت معقولانه و نظاممند ترمیم نمایند. در این پروسه عالمان دینی، اندیشمندان و روشنفکران، فرهنگیان و ارباب جراید و رسانهها نقش مثبتی ایفا نمودند تا اینکه امروزه در مییابیم در کشوری مانند سوئیس که یک کشور چند قومی است، اثری از گرایشات مخرب قومی و متعاقب آن انسداد سیاسی و اجتماعی به چشم نمیخورد.
اما در خراسان/افغانستان آهنگ حرکت به سوی شکلگیری هویت ملی از سوی نخبگان فکری مسیر معکوسی را طی کرده است. کارنامه گذشته رهبران دینی، تحصیلکردگان دانشگاهها و اندیشمندان و فرهنگیان، حس ناامید کنندهای را به انسان تلقین میکند. اگر پدیده قومگرایی در سطح تودهها را به حساب ناآگاهی آنان بگذاریم، وجود این پدیده در میان قشر فرهیخته و نخبه را چگونه توجیه کنیم؟ متاسفانه نگاه به گذشته موارد فراوانی را نشان میدهد که نخبگان فکری یا بدلیل اندیشههای شخصی و یا بدلیل قرار داشتن در خدمت اربابان قدرت، عملکردهای منفی و مخربی را بر ضد وحدت و هویت ملی انجام دادهاند. اینک به اختصار این عده را در سه دسته و مختصرا مورد مطالعه قرار میدهیم. (شفاهی، ۱۳۹۵)
۲-۲-۵. رهبران دینی قومگرا
تعالیم و آموزههای مذهبی به دلیل جزیی بودن و درآمیختگی با روح و خصلتهای محیطی و قبیلهای، تعلق و تعصب عمیقی را در مجموعههای انسانی پیرو ایجاد میکند. از همین رو میزان همسانی و فشردگی اجتماعی در جوامع مذهبی بسیار عمیق،پردوام و گسست ناپذیر است. به همین جهت وحدت و مشترکات مذهبی میتواند از مبانی اصلی و مهم تشخص هویتی و وفاق ملی به شمار آید. شاید هیچ عنصری را به اندازه مذهب نتوان در جامعهی خراسان/افغانستان تاثیر گذار و تعیین کننده در روابط و ساخت اجتماعی قومی برشمرد. دو مذهب بزرگ تشیع و تسنن و نیز فرقههای متعدد مربوط به این دو گروه مذهبی که مردم خراسان/افغانستان را پوشش دادهاند، نوعی در مرزهای الزامآور فرهنگی- اعتقادی در میان پیروان متفرق خود ایجاد نموده اند. (شفاهی، ۱۳۹۵)
البته از یاد نباید برد که صحبت از قومگرایی است و سخن از فرقهگرایی مذهبی در این مجال میسر نیست. در این فرصت بحث از عملکرد رهبران دینی بدلیل گرایشات و مواضع قومگرایانه آنان است که بدینوسیله شکافهای متقاطع به شکافهای متراکم تبدیل میشود. در خراسان/افغانستان تضادهای قومی از دریچه مذهب دو طرف مشخص دارد. در حالیکه در یک طرف اکثریت مذهبی سنی حنفی با ترکیبی از پشتونها، تاجیکها و ازبکها قرار دارد، در طرف دیگر گروه اقلیت هزاره شیعه مذهب جای میگیرد. بنابراین تمایلات و گرایشات افراطی رهبران مذهبی علیه شیعیان هزاره، قومیت و مذهب را در هم میآمیزد و شکاف متراکم را پدید میآورد. در خراسان/افغانستان چند رویداد تاریخی که در آن رهبران مذهبی با توجه به عنصر قومیت و مذهب علیه شیعیان هزاره و تراشیدن مبنای شرعی فتوا دادهاند، نقطه عطف محسوب میشود.
۳-۲-۵. روشنفکران و تحصیل کردگان قومگرا
تقریباً هیچ تحصیل کرده و چیز فهمی در خراسان/افغانستان پیدا نمیشود که قوم خویش را بد بگوید. این اقوام همه فرشتههای خدا روی زمین اند اما باهم در نزاع و کشمکش دایمی به سر میبرند. مشکل عمده همین است که تحصیل کردهها شوربختانه بلند گو ارزشهای بی بنیاد قوم میشوند. (مشرقی، ۱۳۸۹: ۸۰) اندیشمندان، روشنفکران و تحصیلکردگان به عنوان رهبران فکری جامعه نمادی از وجود و یا عدم هویت ملی در یک کشور به حساب میآیند. در خراسان/افغانستان همانگونه که رهبران مذهبی در موارد بسیاری به دام قومگرایی افتادند، روشنفکران و تحصیل کردگان نیز آن چنان که باید و شاید نتوانستند از پیلهی تنیده شده قومگرایی خود را بیرون بکشند. از این جاست که قومگرایی در سطوح تودههای فوقانی خراسان/افغانستان تا حدود زیادی محصول تراوشات فکری نخبگان تحصیل کرده است. آنانی که اغلب بدون پیش فرضی از کشور خارج شدند اما با موجی از گرایشات نژادی و قومی به خراسان/افغانستان بازگشتند.
دامنه گرایشات قومی از جانب متفکران و تحصیلکردگان افغانی به فضای کنونی جامعه خراسان/افغانستان نیز کشیده شده است. در حالیکه بسیاری از متفکران و اساتید دانشگاهها بدنبال شروع جنگهای داخلی در سال ۱۳۵۷ش. خراسان/افغانستان را ترک کردند، اما با سقوط گروه طالبان در سال ۱۳۸۰ش. بسیاری از آنان به خراسان/افغانستان بازگشتند. حداقل انتظار از این عده این بود که سالها سکونت در کشورهای توسعه یافته، قالب اندیشه آنان را دگرگون کرده باشد. اما در عمل چیزی دیگری را مشاهده میکنیم. در فضای کنونی خراسان/افغانستان که دانشگاهها و مراکز علمی به صورت نسبی فعال شده، صحبت از قومیت و زبان و مذهب در اندیشه نخبگان علمی واندیشهای جایگاه رفیعی دارد. برخواسته از تفکرات قومسالارانه است که قومگرایی به صورت متناوب به سطوح فوقانی یعنی دولتمردان نیز کشیده میشود. (شفاهی، ۱۳۹۵)