نویسنده: جاوید راحل، پژوهشگر اندیشه سیاسی
چکیده
با گسترش قلمرو اسلامی در زمان بنی امیه گروهها و جوامع غیر عربی به اسلام دعوت شدند که دارای باورهای متفاوت از باور ساده اسلامی بودند. این گروههای تازه وارد پرسشهای را از نظر عقلانی بر اصول اعتقادی مسلمانان به ویژه مسئله قضا و قدر وارد ساختند و بلآخره در زمان خلافت بنی عباس دستهای از شاگردان حسن بصری نخستین متکلم سنی نخست از محافظهکاری کلام اهل سنت جدا شدند و سپس در برابر شبهات و شکوکی که به اسلام توسط گروههای جبری و قدری وارد شده بود با استفاده از ابزار عقل به ایجاد این مکتب پرداختند. معتزله نخستین فرقه کلامی بودند که آموزههای وحی و کلام خداوند را مورد نقد و بررسی قرار دادند و با رویکردی خردباورانه بسیاری از باورهای اهل حدیث را مورد تشکیک قرار دادند. این گروه به مدد حمایت خلافت عباسی در زمان مامون جایگاه عمدهای دست و پا نموده بودند.
واژههای کلیدی: فرق اسلامی، منزله بین منزلتین، جبر و اختیار
۱. مقدمه: زمینههای شکل گیری کلام معتزلی
واژه اهل سنت به معنای پیرو و یا پیروان سنت (قول، فعل و تقریر) پیامبر اسلام است. البته این کلمه در اصطلاح خاص خود یکی از شایعترین آنها، معنایی است که در مقابل اصطلاح شیعه بکار میرود به این معنا اهل سنت شامل فرقههایی میشود که معتقد به وجود نص بر امام و خلیفه رسول خدا نیستند و تعیین امام را بر عهده مسلمانان و به انتخاب مردم میدانند. (برنجکار، ۱۳۸۵: ۵۰) و متکلمان سنی کسانی که «اهل جدل بودند. بیشتر به دفاع از احکام دین، با تمسک به مجادله میپرداختند و به حقیقت مسلم یا قابل اثبات، کمتر علاقه نشان میدادند. (کوربن، ۱۳۸۵: ۱۵۱) و کلام در لغت به معنای سخن گفتن و در اصطلاح دانشی است که با روش عقلی و نقلی به اثبات، تبیین و دفاع از اعتقادات و آموزههای دینی در برابر شبهات مخالفان و معاندان میپردازند. (کیافرید، ۱۳۹۳: ۲۵) اساساً زمان پیدایش علم کلام مناقشه بر انگیز است و نمیتوان تاریخ دقیق را بر ظهور آن مد نظر داشت، مگر ای که هر جریان مذهبی و سیاسی بلآخره در داخل خودش به منظور دفاع عقلانی از حقانیت خویشتن علم کلام مبتنی بر برداشت همان فرقه را پرورش داده است.
۱. ۱. معتزله نخستین مکتب کلامی اهل سنت
معتزله با بنی امیه میانه خوب نداشته و با آغاز دوره حکمرانی آل عباس در اوایل بی طرف بودند. پس از هارونالرشید به ویژه زمان مامون فرزند هارون و معتصم بالله و واثق نفوذ معتزله گسترش یافت که یکی از نمونههای بارز آن بحث شان پیرامون مخلوق خواندن قرآن بود. جدالی که میان اکثریت اهل حدیث و عامه اهل سنت و معتزله شد. مامون در پی چنین مناقشات دستور داد تا همه کسانی که به قدیم بودن قرآن معتقدند مجازات شوند، یکی از کسانی که زندانی شد احمد ابن حنبل پیشوای اهل حدیث بود. دیری نپائید تا در زمان المتوکل ورق بر گشت و معتزله زیر فشار و خشم خلیفه قرار گرفتند؛ عدهای زیاد کشته شدند، بخش بزرگی از نوشتهها و مقالات این گروه سوختانده شد.
برخورد معتزلیان در برابر کلام شیعه واضح و آشکار است. مناقشات کلامی که میان ابوهذیل علاف بصری با هشام ابن حکم متکلم شیعی معروف است. کسانی چون ابن راوندی چنین برخوردهای تند میان هردو جریان کلامی مذهبی را توضیح داده اند. مثلاً قاضی عبدالجبار مذاکره میان جاحظ از شاگردان ابو هذیل و هشام را یاد آوری نموده است. و درین مذاکره هشام کاملاً به عنوان یک مجسم و مشبهی معرفی میشود که توسط تشیع چنین اتهاماتی بر هشام که قایل به تجسم باشد، بی اساس خوانده شده است. چنین مذاکرات از عصر عباسیان میان معتزله و شیعه اتفاق زیاد افتاده است.
برپا کننده برخی از این جلسات، یحی بن خالد برمکی بوده است. یکبار که مجادلات کلامی میان متکلمان در حضور وی به درازا کشید، یحیی از آنان خواست تا بجای بحث در باره حدوق و قدم به بحث در باره عشق بپردازند. در آنجا علی بن میثم از امامی مذهبان، ابوهذیل از معتزله، ابومالک حضرمی از خوارج وهشام ابن حکم آراء خود را در این باره ابراز کردند. (جعفریان، ۱۳۷۲: ۴۳)
در زمان خلافت حاکمان عباسی و در دوره نهضت ترجمه، جریان فکری معتزلی خصوصاً در مباحث کلامی دقیق، تحت تاثیر آرای فیلسوفان یونان قرار گرفت. (کیافرید، ۱۳۹۳: ۵۷) در اواخر سده دوم هجری قمری به ویژه پس از مدتی که دوره متوکل گذشت یکی از دانش آموختههای معتزلی مشرب، بشر بن معتمر متولد (۲۱۰ قمری) مدرسه معتزلی را در بغداد تأسیس کرد و به ترویج اصول مکتب اعتزال پرداخت. در میان متکلمان این دوره میتوان از ابوعلی جبائی (۲۲۵ – ۲۰۴ قمری) فرزند او ابوهاشم جبائی (۳۲۱ – ۲۷۷ قمری) و قاضی عبدالجبار معروف (۴۱۵ – ۳۲۴ قمری) نام برد. همچنان کسانی چون محمد اسکانی متولد (۲۴۰ قمری) ابوالحسن خیاط متولد (۲۱۱ قمری) و ابوالقاسم بلخی معروف به کعبی (۳۱۷ ۲۷۳ قمری) یاد آوری کرد.
۱. ۱. ۱. نام و ریشه معتزله
این فرقه در آغاز قرن دوم هجری در بصره ظهور کرد. برای سبب این نام ریشههای مختلفی را مطرح نموده اند. نو بختی یکی از منابع کلام تشیع و نویسندهگان فرق و نحل اسلام علت ظهور معتزله را عامل سیاسی میداند. او باور دارد که: نام معتزله نخست به گروهی «سیاسی» اطلاق میشد که از خلافت حضرت علی کناره گیری نمودند و این حرکت صرفاً جنبه سیاسی داشته است درین خصوص برنجکار میآورد که: «پس از آنکه امام علی (علیهاسلام) به خلافت رسید، عبدالله ابن عمر، محمد بن مسلمه انصاری، اسامه بن زید و سعد ابن ابی وقاص از امام کنارگیری کرده از ستیز با او و نیز از همراهی و حمایت وی در جنگها خود داری کردند. این دسته را معتزله خواندند و دلیل این نامگزاری کنار گیری آنان از امام و امت اسلامی بود.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۵۱)
گروه اصلی معتزله متکلمانی اند که پیشوا و صاحب نظر اصلی آن واصل ابن عطا (۱۳۱ – ۸۰ هجری قمری) بود. این جریان قبل از این که به عنوان جریان سیاسی باشد یک مکتب فکری کلامی مبتنی بر عقلانیت قبل از نقل و یا نص بود. ابن عطا با اعتراض از مجلس حسن بصری عارف و متکلم اهل سنت که از «تابعین» صحابه پیامبر نیز به شمار میرفت جدا شد. همچنان میتوان مدعی شد: معتزله حرکتی بود که در برابر جبریه قرار گرفت. «جبریه معتقد بودند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خدا نسبت میدادند و نسبت آن دو را به انسان امری مجازی میشمردند.» (مشکور، ۱۳۷۲: ۴۱۵) در پیوند به ریشه معتزله مشکور مینویسد:
نخستین کسی که با جبریه مخالفت کرد و سخن از قدر گفت معبد بن عبدالله بن عویم جهنمی بود. وی عقیده خود را از یک ایرانی به نام سنبویه فرا گرفت. میگفت: هرکس مسئول رفتار خویش است و خداوند افعال بندگان را بخودشان وا گذاشته و از جهت پیروان او را قدریه گفتند. معبد در سال (۸۰ قمری) به جرم فساد عقیده کشته شد و این عقیده را غیلان دمشقی و یونس اسودی و جعد ابن درهم از وی فرا گرفتند. مقارن همین زمان عالمی زاهد در بصره میزیست که او را حسن بن یسار بصری میخواندند (۱۱۰ – ۲۱ قمری) وی شاگردی با نام بوحذیفه واصل بن عطاء الغزال داشت که از موالیان ایرانی بود. او عقیده معبد و غیلان را در قدر تائید کرد و موسس فرقه فلسفی معتزله شد. (مشکور، ۱۳۷۲: ۴۱۵)
شهرستانی پیرامون کناره گیری واصل ابن عطا از محضر درس حسن بصری روایت میکند که: «شخصی در مجلس درس حسن بصری از او پرسید: در روزگار ما جماعتی پیدا شده اند که مرتکب کبیره را کافر میدانند، این گروه وعیدیه خوارج نام دارند، جمع دیگر معتقدند که گناه به ایمان آسیب نمیرساند. این گروه مرجئه هستند. عقیده تو در این باره چیست؟ حسن در اندیشه فرو رفت، پیش از آنکه لب به سخن بگشاید، یکی از شاگردان گفت: مرتکب کبیره نه مومن است و نه کافر، بلکه جایگاه او میان کفر و ایمان است. (منزله بینالمنزلتین). این مرد واصل ابن عطا بود که اولین عقیده مکتب اعتزال را بیان میکرد. وی آنگاه به کنار یکی از ستونهای مسجد رفت و به توضیح عقیده خویش پرداخت و در پی آن حسن بصری گفت: واصل از ما کنار گرفت. (اعتزل عنا واصل). از همان روز واصل و پیروانش به معتزله موسوم گشتند.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۵۱) گفته میشود که واصل ابن عطا نزد محمد بن حنیفه فرزند علی ابن ابی طالب نیز تربیت یافته باشد و یا به تعبیر دیگر واصل با ابولهاشم فرزند ابن حنیفه مصاحبت داشته است برخیها معتزله را به شیعه نزدیک میدانند. زیرا هردو جریان فکری هم تشیع و هم معتزله در اوایل دوره پر تنش عباسیان دارای جایگاه مناسبی بودند که هردو همزمان از نظر افتیدند. نزدیکی معتزله با شیعیان زیدیه توسط خود اندیشمندان معتزلی و منابع تشیع چندین بار اشاره شده است از جمله حمایت برخی از سرشناسترین معتزله از قیام محمد بن عبدالله نفس ذکیه بود.
همانطوری که گفتیم، اختلافات سیاسی عدهای از صحابه را در برابر عدهای دیگر قرار داد. و این شبهات پیرامون مسائل اجتماعی مهم و جنجال بر انگیز مثلاً قتل نفس و سایر گناهان شک و تردیدهای را از منابع و روایتهای متفاوت بمیان آورد. و چون که دیدگاهها در باره گناه کبیره متفاوت بود، واصل ابن عطا مفهوم «منزلهبین منزلتین» را عنوان کرد. در کنار مفاهیم متداول اجتماعی که شک و تردیدهای را متوجه باورهای عادی مردم داشت، عناصر جدید تمدنهای بزرگ وارد کیش اسلام شدند و این بود که قضیه ایمان به خدا و رستاخیز و غیره برای سایر ملل موضوعی بود که باید مورد مداقه قرار گیرد.
اصل ساده ایمان عربی مجبور شد تا با پیچیدهگی سایر ادیان و فرق بر خورد مبتنی بر زمان داشته باشد. در چنین وضعی آراء معتزله بوجود آمد و تحول یافت و مذهبی شد با فروع و آراء بسیار. معتزله از آراء و مذاهب مختلفی که با آنها مبارزه میکرد خود نیز متاثر شد. معتزله اعتقاد به بزرگداشت عقل بشر را از ثابت بن قره فرا گرفتند و معتقد شدند که انسان به نیروی عقل خود قادر به شناخت خداوند است، و به همین منظور است که او را عاقل آفریده است. (فاخوری و جر، ۱۳۸۶: ۱۱۷)
۲. ۱. ۱. خلاصه نظریههای واصل ابن عطا
ابولقاسم بلخی این مطلب را اذعان کرده و گفته است که معتزله در مرحله نخست با اعتقاد به منزلهبین منزلتین شناخته میشده اند. اندکی بعد اعتقاد به عدل و توحید پایه اصلی اعتزال زا تشکیل میداده و بعدها اعتقاد به اصول خمسه می توانسته یک شخص را بطور کامل در سلک معتزله در میآورد. (جعفریان، ۱۳۷۲: ۱۷) بنابرین نخستین آموزههای کلامی و اعتقادی واصل ابن عطا که پایه و اساس مکتب سیاسی کلامی معتزله گردید عبارتند از:
۱. منزله بین المنزلتین؛ ۲. نفی صفات از خداوند متعال: واصل به این دلیل که لازمه اثبات صفات قدیم برای خداوند تعدد قدما و تعدد الههها است، صفات الهی را انکار میکند. ۳. اختیار انسان: چون خداوند حکیم و عادل است و شرط ظلم به او منسوب نمیشود، جائز نیست انسانها را به گناه مجبور کنند و سپس آنان را به مجازات رساند، پس آنها در انجام کارهای خود مختار و آزادند. ۴. حق و باطل: واصل در رابطه با امام علی و مخالفان او و در باره عثمان و مخالفانش معتقد بود که یکی از دو گروه حق و دیگری باطل و فاسق است. اما مشخص نیست که کدام گروه حق و کدام یک باطل استند. پس از واصل عمرو بن عبید (۱۴۳ – ۸۰ قمری) جانشین او شد. از متکلمان مشهور معتزلی ابوالعذیل علاف (۲۳۵ – ۱۳۵ قمری)، ابراهیم نظام (۲۳۱ – ۱۶۰ قمری) را نیز میتوان در این دوره یاد آور شد.
۲. ۱. ایجاد انشعاب در مکتب معتزله
در باره وجه تسمیه معتزله اطلاق آن صرفاً از ناحیه مخالفان قابل قبول نیست، زیرا خود معتزله این وجه تسمیه را در طول تاریخ با افتخار پذیرفته اند، نه به عنوان اسمی که حاکی از محکومیت آنان است. عقاید آنان بر دو اصل مبتنی است: توحید خدا و اختیار انسان که موجب مسئولیت در قبال اوست. معتزلیون همچنان تحت تاثیر فلسفه یونانی که در آن زمان به عربی ترجمه میشدند نیز قرار گرفتند. و به مباحثی چون حرکت، سکون، جوهر، عرض و غیره پرداختند ولی در بست فلسفه یونانی را نپذیرفتند و صرفاً آنچه با دین مخالف بود را مردود میشمردند، ازینرو آزاد فکران اسلام لقب یافتند. ایشان همچنان با منطق ارسطو مخالفت داشتند و اغلب به فلسفه یونانی از نگاه جهان شناسی اسلام نگاه میکردند.
بغدادی در کتاب خود موسوم به الفرق بین الفرق سبب آن را این مینویسد که مسلمان فاسق نه مومن است و نه کافر این عقیده معتزله را از سایر مسلمانان جدا کرده است. از ابتدای کار معتزله به دو دسته بزرگ تقسیم شده بودند که اول وابستگان بزرگ بصره و دوم مدرسه بزرگ بغداد بود. که مدرسه بصره با واصل ابن عطا سپس عمرو بن عبید تداوم یافت و اما مدرسه بغداد با استادانی چون بشر بن معمر، ثمامه ابن اشرس و غیره تداوم یافت. این دو مدرسه در عین این که متفقاً کانون جوشیدن اندیشههای اعتزال و پرورش معتزله بودند تفاوتهای نیز با یکدیگر دارند:
۱. اعتزال در مدرسه بصره غالباً به صورت نظریه و تئوری مطرح میشود در صورتی که در مدرسه بغداد حالت اجرایی را دنبال میکرد و معتزلیهای بغداد تدریجاً به عوامل نفوذی در حکومت عباسیان تبدیل گردیده و به سوی قبضه کردن قدرت و تحمیل عقاید خود از راه زور و فشار بر پیروان مکتب سلفیه پیش میرفتند.
۲. اعتزال در مکتب بغداد بیشتر از مدرسه بصره تحت تاثیر فلسفههای هندی یونانی و اندیشه ایران باستان قرار گرفته است.
مهمترین ویژهگی و وجه تمایز معتزله بغداد از معتزله بصره تمایل آنها به تشیع خصوصاً تشیع زیدیه است. تا جائیکه میتوان آنها را معتزله متشیعه نامید. موضع مکتب بصره در باره امامت بسیار محافظه کارانه بود. (کیافرید، ۱۳۹۳: ۵۹) معتزلیان شاخه بغداد بیشتر با دستگاه قدرت همآهنگی داشتند و سختگیرانه از موضع خلق قرآن دفاع میکردند.
برخی گفته اند تاثیر پذیری اعتزال از فلسفه یونانی در مکتب بغداد آشکارتر از تاثیر آن در بصره بود و بغدادیان بسیاری از مسائلی را که برای بصریان مطرح بود، گرفتند و در شرح و بسط آن از آراء فلاسفه استفاده کردند. (کیافرید، ۱۳۹۳: ۶۰)
۲. کلام فلسفه معتزله
۱. ۲. مهمترین آموزههای معتزله
نزد معتزلیون عقل و احکام عقلی نقش اساسی و تعیین کننده در کشف و استنباط عقاید دینی و اثبات و دفاع از عقاید دارد. بنابرین توجیهات عقلانی بر هر مسئله دیگر ارجحیت دارد، که آنرا قابل پذیرش سازد بخصوص دین تنها با توافق عقل قابل پذیرش است. در صورت غیر آن باید نص توجیه و یا تأویل شود. «به سخن دیگر نقش عقل در مکتب اعتزال، تائید و ارشاد به حکم عقل است و خود به تنهایی منبع مستقل محسوب نمیشود.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۵۲)
اساس مشترک و نخست آن منزله بین منزلتین است که بواسطه ابن عطا مطرح شده بود. پنج اصل اساسی معتزله عبارتند از ۱. توحید، ۲. عدل، ۳. وعد و وعید، ۴. منزله بین المنزلتین و ۵. امر به معروف و نهی از منکر. در اصول پنجگانه اعتزال دو اصل نخست به خدا مربوط میشود، اصل سوم جنبه معاد شناسی دارد و دو اصل دیگر به کلام اخلاقی مربوط میشود.
۱. ۱. ۲. توحید
معتزله خودشان را اهل توحید میدانستند. اشعری در «مقالات الاسلامیین» نظریه معتزله در باره توحید را چنین آورده است:
خدا واحد است؛ هیچ چیزی مثل او نیست و او نه جسم است… و نه شخص، و نه جوهر و نه عرض … او ورای زمان است… حلول او در مکان ممکن نیست و صفتی از صفات خلق را که دلالت بر حدوث آن دارد، نمیتوان به او نسبت داد… چشم، او را نمیبیند و نگاه به او نمیرسد و از دایره وهم بیرون است. او به هیچ وجه، شبیه خلق نیست. او شی است، نه مانند اشیای دیگر. عالم، قادر و زنده است، اما نه مانند دانشمندان، صاحبان قدرت و زندهگان. او یگانه قدیم است و قدیمی جز او و خدایی جز او نیست. او را یاوری در خلق عالم نبوده است و عالم را از روی نمونهای موجود خلق نکرده است. (کوربن، ۱۳۸۵: ۱۵۷ – ۱۵۶)
دریافت معتزله از وجود الهی و توحید ایستایی است نه پویایی و از نظر وجودی محدود به مرتبه وجود مطلق است و وجود غیر مطلق را شامل نمیشود. نتیجه این رهیافت نفی صفات الهی، قبول قرآن مخلوق و نفی هرگونه امکان روئیت خدا در جهان دیگر است. همانند سایر گروههای اسلامی که به شدت به توحید باور مندند. توحید نزد معتزله مراتب گوناگون دارد:۱) توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی است: توحید ذاتی به این معنا است که ذات پروردگار یگانه است، مثل و مانند ندارد و این توحید مورد قبول همه فرقههای اسلامی قرار دارد. ۲)توحید صفاتی: واصل ابن عطا باور داشت که اثبات صفات قدیم برای خدا تعدد خدایان را منجر میشود، اما پیروان واصل مطرح کردند که: «معنای توحید صفاتی انکار مطلق صفات نیست بلکه مراد انکار صفات زائد بر ذات الهی و در نتیجه عینیت همه صفات با ذات اوست.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۵۳) و ۳) توحید افعالی که بحث آن در مسئله عدل مطرح شده است. ایشان قرآن را مخلوق دانسته و امکان روئیت خدا در جهان دیگر را محال میدانند.
شهرستانی میگوید که: معتزله گویند خداوند قدیم است و قدم یعنی دیرینه بودن اخص ذات اوست. ازین جهت قایل به صفات قدیم نشدند و نیز صفات خداوند را مانند زنده و دانا و توانا بودن عین ذات او دانسته اند و گفتند اگر قایل شویم که این صفات عین ذات باری تعالی نیستند و آنها نیز قدیمند باید مانند مشرکان به تعدد الهه قایل شویم و این بر خلاف توحید است. (مشکور، ۱۳۷۲: ۴۱۶)
معتزله صفات خدا را از لوازم توحید نفی میکنند و در نظر ایشان اولاً قدیم بودن، ثانیاً زائد بودن آنها را بر ذات منکرند. و اقرار به قدیم و ازلی بودن صفات، مانند اقرار به قدیم و ازلی بودن صفات، مانند اقرار به ضد قدیم است و این خود شرک است. واصل ابن عطاب میگوید: هرکسی اثبات صفتی قدیم کند دو خدا اثبات کرده است. خلاصه آراء معتزله در امر توحید را میتوان چنین بیان کرد:
۱) معتزله از آراء فلسفی که در آن زمان رائج بود آگاهی داشتند و اصطلاحات جوهر، عرض، حلول و قدم را در مقالات شان بکار میبردند.
۲) وقتی میگویند هیچ چیزی چون او نیست آراء مشبهه را رد میکنند. و باب تأویل آن گونه آیات قرآن را که باری تعالی را به صفت انسانی متصف ساخته میگشایند.
۳) وقتی سخن از وحدت مطلقه میگویند بر ثنویت مجوسی و ثالوث مسیحی خط بطلان میکشند،
۴) وقتی میگویند نه والدات و نه مولود عقیده مسیحیان را که عیسی را پسر خدا میدانند و میگویند قبل از همه دهور از خدا به وجود آمد و در جوهر مساوی با اوست رد میکنند.
۵) وقتی میگویند در ایجاد آنچه کرد دستیاری نداشت و مخلوق را بر اساس نمونه قبلی نیافرید نظریه مثل افلاطون و نظریه فیض فلوطین را مردود میشمارند.
در مورد مخلوق بودن قرآن این که آیا کلام خدا ازلی است یا حادث، برخی از آنها بر آنند که قول به ازلیت قرآن ریشه مسیحیت دارد. زیرا مسیحیان این را که اقنوم دوم از ثالوث اقدس است کلمه الله و ازلی دانند. معتزله بیمناک شدند که مبادا کسانی که به ازلیت کلمه خدا معتقد میشوند و بی خبران، اسلام را از فرق نصارا پندارند. ازین رو با این رأی به مبارزه برخاستند و معتقد شدند که کلام خدا ازلی و قدیم دانستن با توحیدی که از آن دفاع میکنند منافات دارد.
معتزله در پیوند به روئیت خدا در جهان دیگر نیز معتقدند که چون خدا مبرا از جوهر و عرض و طول و عرض است لذا روئیت خدا در آخرت ممکن است. معتزله برای خدا ظاهر و باطن قایل شدند و ازینرو آیات که دلالت به صفات حسی دارند تأویل بر دار میدانند. نظریه معتزله پیرامون مخلوق بودن قرآن میتواند همچون مخالفتی با حکم مسیحی تجسد لحاظ شود.
معتزله بر نظرات نصارا و یهودیان نیز توجه داشتند. این نظریات میتوانست بر کلام و اخلاق و نیز بر مفهوم اسلام و شخص بنیانگذار آنان تاثیر داشته باشد. به درستی میتوان بر آن بود که نظر معتزله در باره توحید تاحدی ناشی از واکنشی آنان در برابر برخی از وجوه مسیحی تقثلیث بوده است. در واقع معتزله، هرگونه صفتی را از ذات الهی نفی میکنند و به تأمل صات متمایز از ذات واحد الهی قایل نیستند. زیرا در غیر این صورت به گفته آنان، نه تنها قائل تثلیث خواهیم بود، بلکه الوهیت متعدد خواهیم داشت، زیرا صفات الهی نا محدود خواهد بود.
۲. ۱. ۲. عدل
بحث عدل از مسئولیت و اختیار انسان بمیان کشیده شده است. اصل عدل الهی مستلزم اختیار و مسئولیت انسان میباشد. در غیر آن عقاب و ثواب در آخرت معنی ندارند. این آموزه را از حسن بصری فرا گرفته اند چون حسن بصری استاد واصل ابن عطا چنین تقسیم میدارد که بنده آزاد است، و در افعال خود از خیر و شر اختیار مطلق دارد. معتزله این عقیده را از حسن بصری گرفتند و به آزادی بنده و تمکین او در خلق افعالش قائل شدند و آن قدر در این راه مبارزه کردند تا به اصل عدل و توحید معروف شدند. معتزله برای بحث در باره عدل الهی از مسئولیت و اختیار انسان بحث میکنند. منظور ایشان این است که اصل عدل الهی، مستلزم اختیار و مسئولیت انسان است.
افعال در ذات خویش، صرف نظر از دستور شرع خوب یا بد هستند و عقل انسان قادر است در بارهای این حسن و قبح اعمال بداند. چون خداوند از انجام هرگونه کار قبیح و ناروا مبرا است، بنابرین کارهای خداوند بر طبق عدل است و خداوند از هر چه عقل مصداق ظلم تشخیص میدهد انجام نخواهد داد. از اینجا معتزله به انکار جبر و اثبات اختیار برای انسان میرسند. لذا در دنیا به توحید افعالی که قبلاً نام گرفتیم توسط اشاعره مطرح شده است، را رد میکنند.
۳. ۱. ۲. وعد و وعید
وعد به معنی پاداش و وعید به معنای تهدید به کفر و عذاب خداوند طبق وعدهای که کرده انجام میدهد. معتزله گفتند که عدل بر خدا واجب است و همین وجوب عدل، موجب آن میشود که خدا وعد و عید خود را عملی سازد. معتزله این عقیده را با تصوری که از عدل الهی و اختیار انسان دارند، مرتبط میدانند. عدل الهی ایجاب میکند که با مؤمن و کافر به یکسان رفتار نشود. قبول اختیار انسان مستلزم این است که انسان مسئول اعمال خود در ارتکاب به خیر و شر باشد. بدین سان در تعلیمات معتزله، مفهوم لطف الهی، مکانی فرعی دارد، در حالی که مفهوم عدل جایگاهی اساسی اشغال میکند.
۴. ۱. ۲. منزله بین منزلتین
فکر میانه گزینی را از آیات قرآن و احادیث پیامبر رکه مردم را به میانه روی و دوری از افراط و تفریط دعوت میکند اقتباس کردند، و نیز از ارسطو که فضیلت را حد وسط میان افراط و تفریط قرار میداد و از افلاطون که میان حسن و قبیح قائل به درجتی بود اخذ کردند. معتزله بعدها این فکر را توسعه دادند، تا از آن یک مبدأ عقلی و اخلاقی و روش فلسفی که همان اعتدال در امور و گزینش راه میانه باشد بوجود آوردند.
۵. ۱. ۲. امر به معروف و نهی از منکر
معتزله برای امر به معروف و نهی از منکر شروطی مانند احتمال تاثیر و عدم مفسده قائلند اما آن را به قلب و زبان محدود نمیکنند بر این باورند که: «اگر منکرات شایع شود و یا حکومت ستمگر باشد، بر مسلمانان واجب است تا قوای لازم را فراهم کنند و بر فساد و ستم بشورند.» (برنجکار، ۱۳۸۵: ۵۵) میتوان گفت که این اصل از جمله اصول نیست بلکه جزء تکالیف به شمار میرود و با سایر فرق اسلامی دیگر در این خصوص همنوا هستند.
۲. ۲. فلسفه طبیعی معتزله
مبادی فلسفه طبیعی معتزله به دو اصل توحید و عدل که اساس مذهبشان است شکل داده است، گفتند، خدا عالم را خلق کرده و وجود او همواره بر کائنات سبقت داشته و خود قبل از مخلوقات موجود بوده است، و اوست که جهان را از عدم بوجود آورده است. اینها وقتی عدم میگویند مقصودشان ماده عالم است و عالم از دو چیز ترکیب یافته: مادهای که مأخوذ از عدم است و وجود که از سوی خداست. پس عدم ماده عالم و وجود صورت آن است.
معتزله میگویند معدوم بر دو نوع است: معدوم ممکن و آن قبل از آنکه صورت وجود یابد، شی، یعنی ذات و عین و حقیقت است. دیگر معدوم غیر ممکن که هرگز تحقق نیابد زیرا شی نیست. معتزله در اثبات این که عدم چیزی است چون شی، ماهیت، ذات و عین دلایل بسیاری آورده اند:
۱. علم باید بر شی که معلوم است متکی باشد و عدم معلوم است، زیرا اندیشه آن در ذهن ما هست پس عدم شی است.
۲. علم خدا قدیم است و همچنین است آنچه موضوع علم اوست، و چون خدا به اشیاء قبل از وجود شان علم داشته، لازم میآید که این اشیاء قبل از وجود شان اشیاء بوده باشند. و چون خدا این اشیاء را وجود بخشید، جز صفت وجود چیزی تازه بر آنها نیفزود، بنابراین عدم در مذهب معتزله «هیولا»ی ازلی را که ارسطو و فلاطون به آن معتقد بودند به یاد میآورد.
۱. ۲. ۲. نظام هستی
معتزله در پی توجیه قوانینی که بر عالم حاکم است نیز شدند و مبتنی بر نظریه رواقیون (حتمیت مطلق) و قوانین ثابت را که همه موجودات مطیع آنها هستند، پذیرفتند. از نظر معتزله، هر جسم طبیعی را قوانین ثابتی است که بر آن حکمفرما است. معتزله باورمندند که اجسام دارای طبایع و افعالی است و این حتمیت شامل ذات باری نمیشود، زیرا او جسم نیست، همچنین افعال انسان را نیز شامل نمیشود، چون طبیعت انسان بر طبیعت اجسام برتری دارد. و معتزله به دفاع از حریت و اراده پرداختند و نظریهای ابراز داشتند که بعدها کانت فیلسوف آلمانی فلسفه اخلاق خود را بر آن بنیاد نهاد.
ترکیب از نظر معتزله ماهیت و صورت نیست، بلکه مقصود از ترکیب اجزاء لایتجزا است. و این اصل اندیشه جوهر فرد در نزد متفکران اسلامی است. معتزله نظریه جوهر فرد را با الهام از اندیشههای پیشینیان که ممکن است ترکیبی از اندیشه یونانی و هندی باشد در یک کانتکس ایجاد نمودند و از نظر جوهر فرد بنیانی ساختند و اندیشه خود را در مورد قدرت خدا وئ علاقه او به عالم بر آن استوار کردند، معتزله در فرق جوهر و عرض برخی عقیدهای دارند که همان را کانت نیز ابراز داشته است. مثلاً معمر میگوید: «جوهر را درک نمیکنیم، آنچه به ادراک ما در میآیند اعراضند و تنها اعراضند که محسوسند». و کانت میگوید: آنچه تحت ادراک ما قرار میگیرد پدیده است.
۲. ۲. ۲. انسان
انسان جزئی از اجزاء عالم وجود است، لیکن طبیعت او دیگر است و طبیعت اجسام دیگر. ایشان همچون افلاطون جسد و کالبد را زندان نفس میدانند. و عقل نفس را منفصل و اراده میدانند. اما نفس در اعمال خود آزاد است. مغایرت نفس با جسد سرانجام نفس را از سرانجام جسد جدا میکند زیرا نفس با فنای جسد فانی نمیشود، اما نفس، بدون جسد قادر به درک لذت و الم نیست ازینرو معتزله به معاد جسمانی معتقدند، تا نفسها، با اجساد، جزای اعمال خیر یا شری که در این دنیا انجام داده اند دریابند.
۱. معرفت: معرفت بر دو نوع است حسی و عقلی که معرفت حسی از طریق حواس است و معرفت عقلی از طریق عقل و ایشان در مسئله احساس، رای ارسطوو را پذیرفته اند و حواس را تنها ابزاری میدانند که نفس به وسیله آنها حس میکند. و عقل توانایی و قدرت اکتساب علم است. و همچنان انسان را نیز در اعمالش راهنمایی میکند.
۲. اراده: معتزله از اراده و از آزادی اختیار دفاع کرده اند. چون عقل میتواند خیر و شر را از هم تمیز دهد، قادر به اختیار نیز خواهد بود.
۳. ۲. فلسفه اخلاق معتزله
واصل ابن عطا میگوید: ذات باری، حکیم و عادل است و جایز نیست شر و ظلم بدو نبست داده شود، و جایز نیست که از بندهگان خود چیزی خلاق آنچه به آنها امر کرده است بخواهد یا آنها را به کاری فرمان دهد و سپس بدان عمل ایشان را مجازات کند. پس بنده فاعل فعل خود است چه خیر و چه شر، چه ایمان و چه کفر، چه اطاعت و چه معصیت. و در مقابل فعلی که از او سرزده است پاداش میبیند و خدای تعالی است که او را بر همه این افعال قادر ساخته است و همان است که خداوند بنده را مخاطب سازد که بکن در حالی که او را امکان انجام دادن آن فعل نباشد. و این انسان است که در وجدان خود، قدرت بر انجام دادن فعل را حس میکند.
عدل خدا منجر به ایجاب اختیار میشود، معرفت از عقل نتیجه میشود. بنابرین عقل است که آدمی را به معرفت یک قانون طبیعی میرساند پس حیات اخلاقی بر دو پایه قرار دارد، یکی معرفت قانون طبیعی و دیگری قدرت انسان به اجرا یا عدم اجرای آن.
۳. اندیشه سیاسی معتزله
بنیاد شکل گیری معتزله سیاسی بود که در پیوند بین اختلاف علی و طلحه و زبیر شکل گرفت و این جریان در واقع واکنشی بود در برابر کسانی که گروههای متخاصم را از دایره اسلام بیرون میدانستند ولی پیروان واصل ابن عطا این دو گروه متخاصم را مشمول فاسق میدانستند نه کافر همچنان با توجه به دانش و فهم رهبران معتزله سالهای عصر خلافت عباسی از این گروه به نیکویی و گرامیداشت برخورد میکردند. همچنان معتزله با امویان میانه خوبی نداشتند و از نظر سیاسی به عباسیان و علویان قرابت داشتند. عقاید آنان بر دو اصل مبتنی است: توحید خدا و اختیار انسان که موجب مسئولیت در قبال اعمال اوست. (کوربن، ۱۳۸۵: ۱۵۳)
۱. ۳. اهمیت سیاسی مکتب معتزله
خلافت عباسیان از زمان بر قراری آن در سال (۱۲۹ هجری قمری)، بر همبستگی و یگانگی متزلزل نیروهای سیاسی و مذهبی گوناگون استوار بود که همگی بر سر مبارزه با امویان اتفاق نظر داشتند. در میان این نیروها، اشراف ایرانی و اعراب ضد اموی به خصوص در منطقه عراق مهمتر و مقتدرتر از دیگران بودند. از تاسیس خلافت عباسیان دیری نگذشته بود که سستی و نا پایداری یگانگی این گروهها آشکار شد. (عنایت، ۱۳۸۵: ۱۳۱)
قیام های مسلحانه بر ضد عباسیان، تعقیب زنادقه و سایر اغتشاشات نشانهای از تضادها و بحرانهای فکری نظام حاکم بود. در دستگاه خلافت هارون برمکیان ایرانی دارای جایگاه برتری شدند و با نفوذ شان در خلافت بغداد مایه نگرانی و حسادت اعراب میشد. اما خانواده برمکی با توجه به دسایس داخلی خلافت هارون رشید سرکوب شدند و دو باره تسلط اعراب توسط کسانی چون فضل ابن ربیع عنصر عربی بیشتر گردید. پس از هارون مدت کوتاهی امین پسر زبیده فرزندی که از مادر عرب و خانواده بنی هاشم بود خلیفه شد و همزمان مامون فرزند دیگر هارون کنیزی به نام مراجل که از خراسان حاکمیت خراسان را به عهده گرفت و عملاً حکومت عباسیان دو پاره شده بود که بخش شرقی این حکومت مامون فرمانروایی داشت و چون تربیت یافته خانواده برمکی به ویژه جعفر بن یحیی برمکی و فضل بن سهل بود ازین سبب درایت کافی حکمرانی را از خود نشان داد. مامون با تکیه بر نیروهای خراسانی تحت امرش از یکطرف و گرایش فکری معتزلی از طرف دیگر توانست پس از امین به خلافت بغداد دست پیدا کند. با خلافت امین در قلمرو عباسی زمینه گسترش افکار معتزلیان به راحتی فراهم شد. مامون نیز از این باور که قرآن به عنوان کلام خدا اما مخلوق است زمینه تفتیش عقاید را فراهم ساخت و هر کسی که قایل به قدیم بودن قرآن داشتند مورد مجازات قرار میگرفت.
عکسالعملهای چنین فرایندی که به موضوع مسئله قدیم یا مخلوق بودن قرآن ارتباط میگرفت در حقیقت یک ابزار سیاسی بود که نتایج ملموسی را برای مامون در قبال داشت. توضیح اینکه اصل اساسی عقاید اهل سنت این بود که راه و رسم جامعه اسلامی توسط فرامین الهی، از طریق قرآن معین گردیده است و به این لحاظ سنیان به جماعت اعتقاد داشتند، حال آنکه تشیع پیروی از امام را تنها راه رستگاری میدانستند. اعتقاد به مخلوق بودن قرآن و انکار اذلیت آن شاید به اساس معتقدات سیاسی اهل سنت و جماعت صدمه می زد. (عنایت، ۱۳۸۵: ۱۳۳) بنابرین با مخلوق خواندن قرآن تلاش برای زمینی سازی فرامین الهی و شکستن کلیشه اصل سنت و جماعت وزنه سیاسی فرمانروا را بالا خواهد برد و با این کار مامون سود میبرد.
معتزلیان در زیر سایه خلافت پس از مامون تا زمان المتوکل یکی از فرقههای پر قدرت و تاثیر گزاری به شمار میرفتند که مورد عنایت دولت قرار داشتند و اکثر اندیشمندان معتزلی به مناصب بالای نظام سیاسی و به خصوص در قوه قضائیه نیز دست یافتند. و در این دوره است که اندیشههای فلسفی و سیاسی نیز در گفتمان معتزلی راه پیدا کرد و روش مبتنی بر عقلانیت در بالاترین سطح قرار گرفت. حرکت معتزله با رویکرد میانه روانه بین تمام فرقههای اسلامی مشهور است. زیرا با تاکید بر عقل به جای جذم اندیشی یکی از اولین و درخشانترین دوره عقلانیت را از آن خود ساختند. اما با خلافت متوکل دو باره باورهای معتزلی پس زده شدند و زمینه پذیرش عقاید متعارف اهل سنت به ویژه زمینههای فقهی و اهل حدیث از رونق فکر معتزلی کاست. و برخوردهای مخالفان عقلگرایی این حرکت را به مشکل مواجه ساختند.
۲. ۳. آموزههای سیاسی معتزله
یکی از مهمترین ویژهگی معتزله عقلگرایی این گروه است. ایشان با تمسک به عقل در صدد تبیین اعتقادات دینی و آموزههای سیاسی بر آمدند. در اینجا بر اساس اصول پنجگانه معتزله به پیامدهای این اصول و همچنان آموزههای سیاسی معتزله پیگری خواهیم کرد:
۱. ۲. ۳. ضرورت عقلی تشکیل حکومت و وجوب نصب امام بر امت اسلامی
از نظر معتزلیان چون از جانب شارع بر امامت شخص تصریح نشده، یعنی تعیین امام به ضرورت عقلی بر مردم واجب است. معتزله امامت را مسئلهای انسانی و سیاسی و اجتماعی میدانستند. قاضی عبدالجبار در تشریح نظریه امامت معتزله، آنرا با امرا و حکام و عمال حکومتی مقایسه کرده است. از نظر آنان صحابه پیامبر اسلام نیز اختلافی در شیوه امامت که انتخاب و بیعت است، نکرده اند و احوال صحابه بر این وجه جاری است.
مبنای دیدگاه معتزله در نصب امام تأمین نیاز مردم به برقراری نظم و انصاف در جامعه است بر این اساس، ابیبکر اصم در موضعی افراطی و شاز میان معتزله به امکان الغای حکومت و دولت و بی نیازی از امام در صورت تأمین آن بدون امام رأی داده است. او میگوید: اگر مردم با خودشان انصاف داشته باشند و ظلم و آنچه موجب اقامه حد میشود از بین مردم برود از امام بین نیاز میشوند. البته طوری که در بحث خوارج نیز ادبیات سیاسی ضرورت امام یک امر فرضی و حکم نص نیست لذا نظر به ضرورت جامعه و مطالبات سیاسی مردم میتوان امیر و یا خلیفه انتخاب کرد و در صورتی که مردم تمام شرایط یک جامعه اسلامی را داشته باشند نیازی به امام نیست. با چنین نگاهی میتوان گفت معتزله حد اقل در قسمت انتخاب و یا عدم انتخاب زعیم سیاسی گرایشی به سمت انارشیسم داشتند.
۲. ۲. ۳. پذیرش خلافت خلفای راشدین و رد خلفای اموی
عموم معتزله معتقد بودند امام پس از پیامبر ابوبکر و سپس عمر و پس از وی عثمان و حضرت علی بوده است، و امت پس از ایشان هرکه را بخواهد بر میگزیند. البته دیدگاههای نیز در باب برتری حضرت علی مطرح شده است. قول به جواز امامت مفضول با وجود افضل که در آموزههای سیاسی فرقه زیدیه مذهب تشیع یکی از ارکان سیاسی به شمار می رفت، از این قبیل است. همچنین مناقشات در صفات و ویژهگیهای امام صورت گرفته است. برای نمونه برخی معتزلیان شرط قریشی بودن امام را نپذیرفته اند. قاضی عبدالجبار معتزلی مسئله امامت را به اصل امر به معروف و نهی از منکر ارجاع داده است. ازین حیث اهمیت سیاسی اجتماعی امر به معروف کاملاً بر جسته میگردد.
متکلمان معتزلی با پذیرش اصل حاکم توسط مردم، خلافت راشدین را پذیرفته و معتبر میدانستند. بنابرین با در نظر داشت عنصر قدرت مند عربی خلفای اموی و عدم توجه جدی به مباحث کلامی در عصر امویان منکر حقانیت این سلسله از نظر شرعی میباشند و به همین دلیل است که از عباسیان در برابر امویان دفاع کردند.
۳. ۲. ۳. نفی جبر و قول به اختیار انسان در افعال خود
در مقابل جریان جبرگرایی و اهل حدیث، معتزله قول به اختیار را از اعتقادات خود قرار داد. بر اساس چنین اعتقادی گفته شده است معتزله قایل به تفویض هستند. از این منظر، انسان موجودی مختار آفریده شده و افغال او به خود وی تفویض شده است. انسانها در ذات و خلقت خویش نیازمند خداوند تبارک و تعالی هستند. اما در افعال خود مستقل میباشند. چنین اعتقادی تبعات جدی در عرصه سیاسی نیز دارد. در صورتی که قول به اختیار کامل برای انسان پذیرفته شود، عرصخ آزادی برای وی بسیار گستردهتر میگردد. این اصل به همراه عقل گرایی معتزله زمینه حضور فعال فرد را در عرصه سیاست به همراه دارد. البته چنین آزادی و اختیار عمل را نمیتوان به صورت کامل به معتزله نسبت داد. از نظر معتزلیان شریعت الهی در کنار عقل بشری جهت تأمین سعادت انسان با یکدیگر تعاضد دارند و طبق قاعده لطف، تکلیف شرعی در کنار تکالیف عقلی لطف محسوب میشود. از اینرو شریعت از نظر معتزلیان ضرورت دارد و تأکید بر حجیت عقل، همانند براهمه هند، موجب تعطیل شرع نمیگردد. لذا به رغم اعتقاد به اختیار تکوینی، معتزلیان تکالیف شرعی را پذیرفته اند و تفویض به معنای مطلق را نمیتوان به معتزله نسبت داد. حتی در بعد تکوینی نیز به نظر میرسد اهتمام آنها صرفاً اثبات اختیار آدمی بوده است و نه تأکید بر اطلاق آن و نفی نیاز انسان به خداوند پس از خلقت.
۴. ۲. ۳. اعتقاد به برحق بودن یکی از طرفین درگیر در نزاع جمل و صفین
هرچند جریان اعتزال سیاسی مستقیماً در ارتباط به موضعگیری در قبال جنگهای جمل و صفین شکل گرفت، اما بعدها اعتزال کلامی در تحلیل موضعگیری در قبال این حوادث حکم به ناحق بودن یکی از دو طرفین جنگ داد عموماً چنین حکمی به صورت مبهم بیان شده است.
۵. ۲. ۳. اعتقاد به قبح تکلیف بما لا یطاق و لوازم سیاسی اجتماعی آن
این حکم که یکی از اصول کلام عدلیه نیز به شمار میرود، یکی از فروعات مسئله عدل میباشد و مستلزم آن است که تکالیف سیاسی اجتماعی شرعی نیز به نوعی با توان و نیازهای انسان همآهنگ باشد. این اصل با آموزه حسن و قبح و انتظارات بشر از دین تناسب دارد.
۶. ۲. ۳. ضرورت نبوت و تکالیف شرعی بر اساس لطف الهی
یکی از اصول و آموزههای مهم معتزله قاعده لطف است که در بررسی روش شناختی کلام سیاسی معتزله به آن اشاره خواهیم کرد. بر اساس این قاعده هر آنچه انجام آن برای نزدیک شدن مکلف به انجام فعل لازم است، بر خداوند واجب میباشد. معتزله این دیدگاه خود را با ارائه اصلی جدید تبیین کردند. از نظر معتزله سمعیات الطاف در عقلیات است.
۷. ۲. ۳. قول به مقام منزله بین المنزلتین برای مرتکبین گناهان
از نظر معتزله بر خلاف خوارج و مرجئه فرد عاصی نه از دین خارج میشود و نه چنین است که این گناهان به ایمان او مضر نباشد، بلکه از نظر آنان گناهکار نه مومن است و نه کافر. بر اساس چنین حکمی که در جهان اسلام غالب گشت، نمیتوان به صرف انجام گناه فردی را از حقوق فردی و اجتماعی او محروم کرد.
۸. ۲. ۳. اهمیت امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک اصل اعتقادی و تداعیهای سیاسی آن
محوریت امر به معروف و نهی از منکر در نزد معتزله بیانگر اهتمام آنها به عرصه سیاسی اجتماعی است. این امر از یک سو موجب مبارزه علیه ظلم و بی عدالتی میگردد و از این رو موجب نظارت و کنترل قدرت سیاسی میشود، و از سوی دیگر موجب گسترش و تداوم ارزشها و هنجارهای سیاسی دینی میگردد. قاضی عبدالجبار معتزلی در اهمیت این اصل به قیام امام حسین اشاره میکند و میگوید: «و به این خاطر است که به حسین بن علی بر دیگر امم مباهات میکنیم و میگوییم که از فرزندان پیامبر گرامی اسلام جز سبط واحدی نمانده بود، اما امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکرد تا در این راه جان خود را نثار نمود.» (موسوی، ۱۳۹۲: ۴۵ – ۴۲)
۴. نتیجهگیری
اواخر قرن نخست و قرن دوم و سوم اوج جریانهای سیاسی و کلامی فرقههای اسلام بود که در سایه حاکمیت خانواده بنی عباس پرورش یافت. درین میان مکتب کلامی معتزله یکی از درخشانترین جریانهای عقلگرای فرهنگ فکری اسلامی به شمار میرود. این مکتب با توجه به اهمیتی که به جایگاه عقل انسان قائل است در نخست مورد حمایت و توجه جدی دستگاه خلافت عباسیان قرار گرفت اما سپس با در نظر داشت تحول سیاست حمایت متوکل خلیفه عباسی از اهل حدیث و فقهای مذهب حنبلی در برابر این جریان قرار گرفت و راه را بر ادامه مسیر معتزله تا قرنهای متوالی بست.
معتزله تحت تاثیر سایر مکاتب کلامی چون: قدریه، جبریه، شیعه و همچنان به مدد جنبش ترجمه فلسفه یونانی توانست مسیر درخشانی را برای اندیشه ورزی مسلمانان باز کند. بنابرین معتزله از یک فرقه صرفاً کلامی و اعتقادی به سمت آموزههای سیاسی و اجتماعی راه را باز کرد و بدین ترتیب منجر به تقویت سایر مکاتب کلامی چون اشاعره، ماتریدیه و حتی اهل حدیث در دراز مدت گردید.
درین اواخر ظهور جریان نو اندیشی دینی در میان اندیشمندان عرب شمال آفریقا به ویژه متفکران مصری، الجزایری و هم چنان در خاور میانه به ویژه ایران و کم کم افغانستان بر بنیاد عقلگرایی گفتمان نیو معتزله را در معرفتشناسی دینی جدید بار گزاری مینمایند که اسلام را از منجلاب دکم اندیشی فقاهتی کلاسیک برهاند.
فهرست منابع
۱. احمدیان ملا عبدالله (۱۳۸۱): سیر تحلیلی کلام اهل سنت از حسن بصری تا شیخ ابوالحسن اشعری، تهران انتشارات احسان.
۲. برنجکار رضا (۱۳۸۵): آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، اصفهان انتشارات دیجیتالی مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان.
۳. بغدادی ابومنصور عبدالقاهر (۱۳۳۳): تاریخ مذاهب اسلامی (الفرق بین الفرق)، ترجمه محمد جواد مشکور تبریز چاپخانه شفق.
۴. جعفریان رسول (۱۳۷۲): مناسبات فرهنگی معتزله و شیعه تا آغاز دوره انحلال معتزله در شیعه، تهران انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
۵. عنایت، حمید (۱۳۸۵): تقریر درسهای نهادها و اندیشه سیاسی در ایران و اسلام با تصحیح و مقدمهای دکتر صادق زیبا کلام، تهران انتشارات وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۶. فاخوری حنا و جر خلیل (۱۳۸۶): تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران انتشارات علمی و فرهنگی.
۷. قادری، حاتم (۱۳۹۵): اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، تهران انتشارات سازمان مطالعه و تدوین کتب سمت.
۸. کوربن هانری (۱۳۸۵): تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبائی، تهران انتشارات کویر.
۹. کیانی فرید مریم (۱۳۹۳): کلام شیعه کلام معتزله قم انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.
۱۰. مشکور محمد جواد (۱۳۷۲): فرهنگ فرق اسلامی: مشهد انتشارات آستان قدس رضوی.
۱۱. موسوی سید محمد (۱۳۹۲): اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، تهران انتشارات دانشگاه پیام نور.