نویسنده: سرفراز خان
امروز«۱۸ سنبله/شهریور» برابر است به ۲۳ و مین سالروز شهادت مرد استورهای افغانستان، فرمانده احمد شاه مسعود. ذهنم را میکاوم تا در چه در مورد او بگویم. فکر میکنم خیلی حرفها چه به زبان شعر و چه به زبان داستان و خاطره و عکس و ویدیو…از سوی دوست داران و نادوست داران او گفته شده است. یکی او را آخرین چریک زمین خواند و دیگری چهرهی صمیمی افغانستان و کسی هم، ناپلیون افغانستان و شماری هم شیر درهی پنجشیر گفتندش و تنی چند هم بلوط و سخت جان و … من اما او را بهترین زبان شناس میدانم. نه این که پروفیسور زبان باشد و کلاس و ادبیات راه اندازی کرده باشد؛ زبان شناس به این مفهوم که زبان تعهد و پایداری و فداکاری و ایستادگی و راستکرداری را میدانست. زبان جنگ با دشمن، زبان مهربانی و جوانمردی و زبان از خود گذری و وطن دوستی…با همه این زبانها حرف میزد. بیشتر با رفتارش حرف میزد.
برخلاف«تا مرد سخن نگفته باشد/عیب و هنرش نهفته باشد» او با سخن گفتن با این زبانها، خیلی هم سخن شناسانه و زبان شناسانه که فضیلتش را نمایان کرد که او را فضیلتی بود، بس بزرگ.
به اتحاد جماهیر شوروی فهماند«ملتی با شرفی در دل کهساری هست» و در دوران مقاومت نیز به طالبان گفت که«به اندازه پکولم هم اگر جا برایم بماند، میمانم و مقاومت می کنم». و در پنجشیر به مردمش گفت که من تصمیم را گرفته ام، هرچند اگر تنها بمانم، سلاحم به دست، این دشمن بی فرهنگ را نمیگذارم، با مرمی به فرقش میزنم… به جهان هم با همان زبان پر از ابهتش گفت که این دشمن زبون را جدی بگیرید، من اگر تا پای جان به ایستادگی پا فشاری دارم و میجنگم، من اگر به تنهایی مقاومت میکنم، سرم را مار نگزیده، بلکه ماهیت این دشمن را شناخته ام. این دشمن شما را نیز آرام نمیگذارد و چه بهتر که زودتر به خود بیایید تا نکند که دیر شود. بالاخره دیر هم شد…
متاسفانه زبان او را کسی نفهمید، چه به حرفش گوش نسپردند و قدرش را کسی ندانست. حتا یاران نزدیکش حرف او را نفهمیدند. او از آزادی گفت با زبان تفنگ، از عشق به وطن گفت با زبان جنگیدن، از استقامت گفت، با زبان جوانمردی و عیاری. فهم کردن حرف او ساده نبود، جز کسانی را که دلی چون آیینه و سری بلند و عشقی به دل و شجاعتی به سیما و قوتی در بازو و شوری از آزادی و مبارزه داشتند که اندک اند و خداوند فزونی دهدشان که زندگانی شان دراز باد.